مجله نماوا، سام بهشتی
قصه گفتن و قصه شنيدن دو فرق اساسی دارند و به همان اندازه متفاوت هستند كه «روايت و راوی» باهم فرق میكنند. شخصی كه قصه میگويد شايد به اندازه شنونده درگير جزئيات نشود اما فردی كه قصه را میشنود و در مقام شنونده قرار میگيرد، بيشتر میتواند در ذهنش فضاسازی كند و وارد جزئيات شود. از ابتدای تولد، انسانها خواسته يا ناخواسته با مفهوم «قصه شنيدن» درگير میشوند. در فرهنگ ما تمايل به شنيدن قصه، يک اصل است. «شاهنامه فردوسی»، «كليله و دمنه» و آثار نويسندههای ايرانی و فرنگی پر است از شخصيتهايی كه ماجراهای آنها را شنيديم، قهرمانانی كه از دل مردم بيرون آمده و تاثيرگذار بودند و رفتند؛ همانند جهان پهلوان تختی. در سينما و تئاتر هم مهمترين اتفاق برای روايت تصويری قصه است، فيلمساز بايد بتواند از ابتدا تا انتها مخاطبش را با قصه و لحن روايتِ درست، نگه دارد و اين مهمترين نكته است و ديگر دستاوردهای فنی در اولويتهای بعدی قرار میگيرند.
سريال «سياوش» نمونه يک اثر نسبتا موفق در قصهگويی است، قهرمانش از جنس همين مردم است، جوان امروزی كه به غير از تشک كشتی در زندگیاش همواره در حال جنگ با مشكلات است، خانواده تمامِ معنای زندگی او است. شايد با تعاريف كلاسيک «سياوش» يک «پروتاگونيست» فوقالعاده نباشد چون معادلات قهرمان بودن در دنيای امروز فرق كرده است اما این «سياوش» از دل مردم بيرون آمده، هركسی میتواند خودش را جای او در مواجهه با «موقعيت»ها تصور كند. سياوش، امروز نماينده يک نسل است كه سخت زندگی میكند، عاشق میشود، از دست میدهد، در خانواده اسير هزار ماجرا است اما برای بقا تلاش میكند، در ورزش و حرفهاش گرفتار «لحظههای سخت» است اما با وجود يک تن و هزار تا خنجر از رو بسته، قهرمان است. وقتی از قهرمان حرف میزنيم يعني همين، جنگیدن برای ماندن و در عین حال در کنار مردم بودن.
«سياوش» دو ستون اصلی دارد كه در قصه و بازيگری و بازيگردانی خلاصه میشود. درباره قصه بالاتر گفتم. اما درباره بازيگری، «ميلاد كیمرام» بازيگری است كه هر كاری كند مخاطب خودش را خواهد داشت و اين اتفاق مثبت میتوانست برای او يک بلای عظيم باشد و برای رسيدن به اين نقطه كه ايستاده است، تلاش ويژهای نكند اما «سياوش» را تماشايی بازی كرد و با يک «شخصيتسازی تميز» و بازی «درونی يا درونگرا» و استفاده از بدن توانست قهرمان بسازد. اين نشان از هوشمندی او دارد كه در اين سال ها بر روی باكيفيت شدن تمركز و كار كرد. «سياوش» يک پرتره و يک روايت شخصيت محور است و او در مقام بازيگر اين نكته را دریافت که در جنس بازی و فراز و فرودهای شخصيت در موقعيت چگونه از توانايی خود بهره بگيرد. در «سياوش» با يک شگفتی تازه مواجه میشويم؛ «مجيد صالحی» در اينجا نبوغ و تكنيک به رخ میكشد. «صابر ساقی» روی كاغد شخصيت مهجوری است اما اين جان بخشيدن صالحی است كه آن را مهم جلوه میدهد و «گردن كشی» میكند. بازيگری كه بيشتر در كمدی پيش رفت در اينجا ثابت كرد كه میتواند مرد موقعيتهای جدی و هولناک باشد. قبلتر در «استراحت مطلق» و بهتازگی در «صحنهزنی» مدلهای ديگری از بازیاش را ارائه كرد اما در «سياوش» خلاقيت و توانا بودنش را نشان داد و يک كاراكتر «لات» را ايفا كرد كه ماندگار است. اين جهان مردانه يک بازيگر زن هم دارد. «ترلان پروانه» تلاشش را به كار گرفته تا خوب باشد و اين يک چالش جدی برای او محسوب میشود. «سياوش» را مردم دوست دارند و برای مخاطب جدی است و همين يعنی موفقيت كه يک اثر، برای مخاطبش جدی باشد و در میان دیگر آثار، گليم خود را از آب بيرون بكشد.