مجله نماوا، زهرا مشتاق

احتمال لو رفتن داستان وجود دارد

فیلم‌های گونه اجتماعی بازتابی است از جامعه‌ای که در آن قرار داریم. این فیلم‌ها در شکل‌های مختلفی ارائه می‌شوند. در لایه‌ای از زندگی‌های سطح بالا، روشنفکرانه تا لب خط و بدیهی است لهجه و فرم فیلم بر اساس نوع روایت تغییر یابد. «امیر» روایت خانواده‌ای متوسط است که در مرکز همه اتفاقات شخصیت امیر قرار دارد. گویا او نقطه ثقلی است که همه از او انتظار دارند مشکلات را حل کند. اما در واقعیت امیر نیز توانایی محدودی برای برطرف کردن این همه به هم ریختگی دارد. همین است که از امیر موجودی کم حرف که بسیار در خود فرو رفته می‌سازد. او چون سربازی خسته است که ناچار از ادامه جنگیدن است. مهم نیست که نفس‌هایش به شماره افتاده است و با نوشیدن و یا سیگار کشیدن‌های پی‌درپی سینه و درونش را نابود می‌کند، این گرمای کوچک تنها پشتوانه روح ناآرام و دلزده اوست.

فیلم قصه‌ای مردانه دارد. درست مقابل فیلمی که قصه‌ای زنانه داشته باشد. این‌بار چند مرد قصه‌هایشان مرور می‌شود. اما شخصیت اصلی از اول تا انتها امیر است. او چند معضل اصلی دارد. والدین پا به سن گذاشته و خواهری با بیماری روانی که همه را جان به سر کرده است. دوستش علی که بیشتر آویزان زندگی امیر است. و از سوی دیگر زن و بچه علی که بدون اطلاع او در خانه امیر زندگی می‌کنند و امیر به هر دو سوی دعوا سرویس می‌دهد. و یک مرد جوان دیگر که او نیز ظاهرا به دلیل مشکلات بارداری در حال جدایی است. ویژگی امیر، دهندگی و کمک است. هر چند خودش گویا هیچ دوستی ندارد. او مردی تنهاست که هرگز با دوستانش اهل درد دل نیست. هرچند گوشش برای شنیدن همه باز و مهیاست. امیر از شنیدن این غصه‌ها رنج می‌برد و به همان نسبتی که از حل آنها ناتوان‌تر می‌شود، سیگار کشیدن‌هایش نیز بیشتر و بیشتر می‌شود. او زمانی کسی را دوست می‌داشته. اما معلوم نیست چه کسی را. شاید آن زن غزل بوده است. هر چه هست در اتاق دربسته‌ای است که کلید آن فقط نزد خود اوست.

فیلم نگاهی با فاصله به طلاق و تبعات آن نیز دارد. غزل برای داشتن پسر کوچولویش اردوان به هر کاری دست زده. همچنان که پدر نیز برای به دست آوردن پسرش، او را ممنوع‌الخروج کرده. اما در نهایت هیچ کدام بچه‌ای را که خود مسئول تولدش بوده‌اند؛ نمی‌خواهند. مادر به راحتی از بچه‌اش به خاطر عشق و یک زندگی تازه می‌گذرد. در فیلم گفته نمی‌شود که چرا غزل نمی‌تواند بچه‌اش را با خود به کانادا ببرد. حالا که با کمک امیر، علی ممنوع‌الخروجی پسرش را برداشته پس چرا غزل تغییر عقیده دا‌ده. آیا او زندگی تازه را به بچه‌اش ترجیح داده؟ بین دو انتخاب قرار گرفته؟ زنی که به خوبی از عدم مسئولیت‌پذیری همسر سابق خود آگاه است، پس چطور می‌تواند بچه کوچکش را رها کند و برود؟ از سوی دیگر بی‌مسئولیتی علی نیز در روند فیلم آشکار می‌شود. او که به گفته خودش خانه‌اش را فروخته که برود ترکیه و پسرش را پیدا کند، به راحتی از تصمیم خود می‌گذرد. چون در نهایت مادرش است که باید مسئولیت مراقبت از اردوان را بپذیرد نه خود او که به قول امیر گشاد است و عرضه‌ای برای نگهداشتن زندگی‌اش نداشته و در نهایت امیر است که با چوب شورهایی که برای اردوان که نقش همان سیگار آرامش‌بخش را ایفا می‌کند، به جای پدر و مادر رفته، کنار این پسر کوچک می‌ماند.

امیر ناگزیر از ایفای نقش بزرگی است. او ناخواسته در جایگاه ارائه‌دهنده راه‌حل‌های مختلف قرار می‌گیرد و این رنج و خستگی مضاعف‌تری را بر او تحمیل کرده و بیشتر او را تحلیل می‌برد. هر دوباری که به خانه پدر و مادرش می‌رود، روی شیشه‌های تیز و برنده شکسته پا می‌گذارد. پرده توری در نسیم پاییزی با لکه‌های خون در چرخش است و پدر معلم بازنشسته‌اش از این همه تحقیر و تهدید از سوی فرزند خودش در عذاب است و مادر مچاله شده در خود، هنوز با گذاشتن دخترش در یک آسایشگاه بیماران روانی مبارزه می‌کند. اما چاره‌ای نیست. گویا در کنار والدین، فرزندان نیز سرنوشتی جز تباهی و فنا ندارند. و غمبار آنجاست که ریما از امیر می‌خواهد، موقع بردن او به آسایشگاه آنجا نباشد. گویا نمی‌خواهد امیر با دیدن کیفیت رفتن او بیش از پیش له و دچار اندوه شود. در «امیر»، همه به نوعی قربانی هستند. هم علتند، هم معلول. اگر علی تا این اندازه وابسته به مادرش نبود و برای کوچکترین کاری یا چیزی از مادرش اجازه و نظر نمی‌گرفت، می‌توانست با استقلال بیشتری زندگی‌اش را حفظ کند. شاید اگر مادر دقت بیشتری در پرورش فرزندش می‌کرد، او تبدیل به فردی مسئولیت‌پذیر می‌شد و خانواده‌اش را با توانایی بیشتری مدیریت می‌کرد. شاید اگر غزل با تامل بیشتری به آینده خانواده و بخصوص بچه‌اش فکر می‌کرد، دور این عاشقی بی‌وقت را خط می‌کشید. شاید اگر مادر امیر، ریمای بیمار را از کوچکی زیر چادرش قایم نمی‌کرد و به جای پنهان کردن، به درمان او همت می‌کردند، وضعیت الان ریما چنین نمی‌بود. می‌دانید زندگی یعنی همین. سلسله‌ای از شد و نشد، باید و نباید، علت‌ها و معلول‌ها.

کادرهای انتخاب شده به وقت رانندگی که به‌رغم حضور دو نفر در ماشین، فقط یک نفر را نشان می‌دهد که در گفت‌وگو با دیگری است، تاکیدی بر تنهایی عمیق آدم‌هاست. باهم بودن‌های آغشته به تنهایی. بچه‌ها و بزرگترها. همه ما تنهاییم. با حجمی عظیم از زخم‌های التیام‌ناپذیر.

تماشای این فیلم در نماوا