مجله نماوا، مینو خانی

سال ۱۹۳۹ است. بازل براونِ باستان‌شناس با دوچرخه‌اش سوار بر قایقی کوچک به سافک، شهرستانی ساحلی در جنوب شرقی انگلستان می‌رود تا برای خانمی یک کار حفاری انجام دهد. خانم پریتی، بیوه یک انگلیسی متمول، محوطه وسیعی را به براون نشان می‌دهد و از اشتیاق خود و شوهر مرحومش از دلایل خرید و کشف آن می‌گوید؛ ملکی که هنری هشتم (امپراتور انگلستان و ایرلند در ابتدای سده شانزدهم) در آن حفاری می‌کرده است.

«حفاری» فیلمی به کارگردانی سایمون استون، بازیگر، کارگردان و فیلمنامه‌نویس استرالیایی است که برگرفته از داستانی واقعی به همین نام نوشته جان پریستون است. زمان فیلم، معاصر است اما آن‌چه در آن می‌گذرد پیوند تاریخ و زمان حال است. در آستانه شروع جنگ جهانی دوم در انگلستان، کشف سایت تاریخی «ساتون هو» و گورتپه‌های باستانی آن بهانه‌ای برای پرداختن به گذشته می‌شود، بدون اینکه هیچ فلاش‌بکی به گذشته باستانی باشد. مساله اصلی فیلم، نشان دادن اهمیت آگاهی و شناخت تاریخ و نقش آن در امروز مردمان از گذشته‌شان است.

در حالی‌که در لندن، سربازان مشغول پوشاندن مجسمه‌های میادین با کیسه‌های شن هستند، گروه باستان‌شناسی به سرپرستی بازل براون و تحت نظارت متخصصان موزه بریتانیا در حال خاک‌برداری از اشیاء گورتپه‌ای هستند که اشیاء و قطعات مکشوفۀ آن متعلق به دوران آنگلوساکسون‌ها در قرن ششم میلادی است. هواپیماهای جنگی بر فراز آسمان انگلستان به پرواز درآمده‌اند و در گوشه‌ای از خاک انگلیس، هر روز پیشرفت قابل توجهی در اکتشافات گروه براون رخ می‌دهد و اهمیت گذشته را پررنگ‌تر می‌کند و باعث شعف بیش از پیش گروه می‌شود. ناظر موزه بریتانیا وقتی سکه‌ای از میان تل خاک پیدا می‌شود، با خوشحالی فریاد می‌زند: «اونا فرهنگ داشتن، اونا هنر داشتن، پول داشتن، این سکه‌ای از دوران آنگلوساکسون‌هاست».

چشم ناظر همه این اتفاقات خانم پریتی است، چه در لندن که آماده جنگ می‌شود و چه در سایت تاریخی و اکتشافات آن. برای همین است که خانم پریتی در روز اعلام کشفیات، در میان گریه به براون از مردن و پوسیدن و فراموش شدن می‌گوید. اما براون از اولین اثر دست انسان در غارها می‌گوید و تاکید می‌کند که «ما بخشی از فرایندی بی وقفه‌ایم و نمی‌میریم». به عبارتی تاکید می‌کند که انسان‌ها و جوامع با آنچه از خود به جا می‌گذارند، همیشه زنده خواهند ماند.

این رویکرد فیلم نه فقط در تلفیق تصاویر جنگ و خاک‌برداری در سایت «ساتون هو»، که در دیالوگ‌ها هم بر آن تاکید می‌شود. مثل وقتی که براون از همکاری با ناظران موزه بریتانیا سر باز می‌زند و به خانه‌اش برمی‌گردد و همسرش آنچه را که براون همیشه به آن معتقد بوده، یادآوری می‌کند: «همیشه به من می‌گفتی کار تو دربارۀ گذشته و حال نیست، برای آینده است تا نسل‌های بعدی بفهمند که خاستگاه‌شان کجاست، ریشه‌ای که اونا را به اجدادشان وصل می‌کند، وگرنه وقتی که همه کشور برای جنگ آماده می‌شه، چه معنی داره که عده‌ای مثل تو با خاک و خل وربرید؟ چون این کارتون هدف داره، هدفی که ماندگارتر از هر چیزی است که این جنگ لعنتی برامون داره». و به این ترتیب، بر ماندگاری گذشته و تاثیرش بر حال و آینده ملت‌ها تاکید می‌شود و حتی پیروزی (احتمالی) در جنگ و غنائم ناشی از آن را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

برای این پیوند بین تاریخ و زمان حال و اهمیت شناخت تاریخ، کارگردان از ابزار دیگری نیز استفاده کرده است: «عکاسی». لوری، یکی از دستیاران بازل براون، در حین خاک‌برداری و اکتشاف، از تمام لحظه‌ها و صحنه‌ها عکس می‌گیرد و وقتی به جبهه اعزام می‌شود، تمام آن عکس‌ها را برای خانم پریتی روی میز می‌چیند و به این ترتیب همچنان منبعی برای شناخت آن‌چه گذشته به یادگار می‌گذارد به دست می‌دهد؛ یادگاری با ابزار دوران مدرن برای آیندگان و شناخت گذشته‌شان.

آنچه «حفاری» را علیرغم ریتم نسبتا کند آن جذاب و دیدنی کرده، همین توجه به امر مهم «تاریخ» است که نتیجه آن باعث پربارشدن موزه‌ها می‌شود؛ موزه‌ها که بستری برای آگاهی و شناخت آیندگان از روزگاران گذشته و اجداشان هستند. اشیای تاریخی در موزه‌ها میراثی از گذشتگان دور را در معرض دید قرار می‌دهد و تاریخ را به امروز زندگی بشر پیوند می‌زند و این پیوند به همراه شناخت، غرور ملی را به دنبال دارد؛ شاید به همین دلیل است که به جرات می‌توان از غرور ملی در کشورهای غربی، خصوصا اروپایی‌ها حرف زد؛ بازدید از موزه‌ها یکی از برنامه‌های درسی دوران مدرسه در مقاطع مختلف تحصیلی است. گذشته همچون شیشه عطری است که بوی خوش آن با شیرینی مطبوع در زمان جاری و قابل حس است.

علاوه بر وجه تاریخی فیلم، باید به چشم‌اندازهای زیبا، طراحی دکور و لباس نیز اشاره کرد که بر گیرایی و جذابیت تصاویر افزوده است. همچنین باید به بازی‌ها خصوصا بازی خوب کری مولیگان در نقش خانم پریتی و رالف فاینس در نقش بازل براون نیز اشاره کرد که به سهم خود به جذابیت فیلم افزوده‌اند.

وجه مهم دیگر این فیلم است که توانسته بر نقش باستان‌شناس آن، بازل بروان و نقش او که سال‌های زیادی ندیده گرفته شده بود، تاکید کند. بازل براون باستان‌شناسی خودآموز بود که این حرفه را از پدر و پدربزرگش آموخته بود. به قول خودش گرچه عضو هیات علمی کمبریج نبود، ولی این کشف نتیجه زحمات او بود.

تماشای این فیلم در نماوا