مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

کارگری روزمزد برای بازی در نقش هیتلر در یک فیلم انتخاب می‌شود، اما در داستان بسیار ماهرانه، واقع‌گرایانه/استعاری هومن سیدی درباره جامعه مستبد، این رخداد «شانسی» به تراژدی‌های هولناک در صحنه فیلمبرداری می‌انجامد.

هومن سیدی، فیلمساز و بازیگر پرکار با فیلم‌های پیشگام مانند «سیزده»، داستان شورشیان نوجوان و «مغزهای کوچک زنگ‌زده»، یک اکشن درهم‌ریخته درمورد یک مرد جوان خل‌وضع با توهمات بزرگ، یکی از چهره‌های پیشرو سینمای نو ایران در ده سال گذشته بوده است.

با «جنگ جهانی سوم»، مسیر کاری او در یک تصویر سوزناک از فقر در ایران امروز، چرخش دیگری می‌یابد و در پایان به استعاره‌ای تمام و کمال از یک دیکتاتوری بی‌نام و بی‌رحم تبدیل می‌شود.

مهارت سیدی و همکاران نویسنده او، آرین وزیر دفتری و آزاد جعفریان در خلق یک درام میخکوب‌کننده که در عین حال پیام‌های اجتماعی بزرگی دارد، قابل تحسین است، هرچند ناگزیر برخی از این پیام‌ها برای تماشاگران غربی نامفهوم است. «جنگ جهانی سوم» که در ۲۰۲۲ برنده دو جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر مرد در بخش افق‌ها جشنواره فیلم ونیز شد، شانس خوبی برای دستیابی به مخاطبان در سطح بین‌المللی دارد.

شکیب (محسن تنابنده) مردی فقیر است که خانواده، خانه و ریشه – درواقع کانون احساسی – خود را در یک زمین‌لرزه از دست داده است. اگر در یک کارگاه ساختمانی نخوابد، شب‌ها پیش یکی از دوستانش می‌ماند. در وجود ناخوشایند او فقط یک نقطه روشن هست: علاقه‌ به دختری ناشنوا به نام لادن (مهسا حجازی) که در فاحشه‌خانه کار می‌کند. شکیب ازقضا زبان اشاره را بلد است که به‌نوعی پیوند آن‌ها را توضیح می‌دهد، هرچند زندگی، زن جوان را سرسخت‌تر کرده است و احساساتش نسبت به شکیب هرگز کاملاً مشخص نیست.

ایران در اواخر سال ۱۹۴۳، پس‌ازآن که نیروهای بریتانیا و شوروی این کشور را اشغال کردند، به آلمان اعلان جنگ داد. بااین‌حال، یک فیلم ایرانی با حضور یک بازیگر در نقش هیتلر بسیار شوکه کننده است، هرچند او در زمینه تولید فیلمی ظاهر می‌شود که جنایات نازی‌ها در اردوگاه‌های کار اجباری را محکوم می‌کند.

در یک صحنه اتاق اعدام با گاز که در آن سیاهی‌لشکرهایِ بیش‌ازحد خسته، با دستمزد بسیار پایین به‌عنوان قربانیان نازی‌ها به کار گرفته می‌شوند، به یهودیان (و همچنین زنان) اشاره‌ای نمی‌شود. فشار عصبی و دوبه‌شک بودن این مردان درحالی‌که مجبور می‌شوند لباس‌های خود را دربیاورند، آن‌ها را بهترین گزینه برای این نقش می‌کند؛ آن‌ها آشکارا به استثمار و فریب خوردن عادت دارند.

این دقیقاً همان چیزی است که برای شکیبِ دلسوز، اما ساده‌لوح اتفاق می‌افتد. او مانند خیلی از مردان دیگر صبح‌ها زود از خواب بیدار می‌شود و به بزرگراه می‌رود، به این امید که برای یک روز کاری انتخاب شود. آن‌هایی که خوش‌شانس هستند مثل گاو روی کامیون‌ها بار زده می‌شوند و به محل‌های ساخت و ساز برده می‌شوند. یک روز شکیب کاری پیدا می‌کند که با انتقال کل یک خانه قرمز به مکان دیگری همراه است، بدون این که درک کند این یک دکور فیلم است یا این که بداند چه نقشی قرار است در زندگی‌اش بازی کند.

او یک مرد زمخت و گردن کلفت با ریش‌ پرپشت است، اما وقتی بازیگر نقش آدولف هیتلر سر صحنه فیلمبرداری از حال می‌رود، کارگردان شکیب را به‌عنوان جایگزین انتخاب می‌کند. «یک تست بزن ببینم.» اما با لباس و تراشیدن ریش چه چیزها که تغییر نمی‌کند – شکیب به شکلی قانع‌کننده به یک دیکتاتور موجی تبدیل می‌شود و به‌عنوان یک امتیاز فرصت پیدا می‌کند شب‌ها در خانه قرمز بخوابد. اوضاع زمانی پیچیده می‌شود که لادن از موقعیت جدید شکیب باخبر می‌شود و با اصرار از او می‌خواهد در خانه قرمز به او پناه دهد.

سیدی یک کارگردان مبتکر است که دقیقاً می‌داند وقتی داستان یکنواخت پیش می‌رود، چگونه تنش را افزایش دهد. پااندازهای لادن حاضر نیستند او را بدون غرامت رها کنند و از اینجا به بعد یک دور از خشونت ترسناک آغاز می‌شود که با فاجعه‌ای‌ کاملاً پیش‌بینی‌نشده که همه‌چیز را تغییر می‌دهد، به اوج می‌رسد. شکیب، این کارگر رام، به‌واسطه درد جانکاه خود به مردی خشمگین و انتقام‌جو تبدیل می‌شود و به‌موازات او این درام اجتماعی، چیزی خیلی نزدیک‌تر به یک فیلم ترسناک می‌شود.

تنابنده در نقش مردی چند چهره بهترین نقش‌آفرینی عمر را ارائه می‌دهد و بازی بسیار فیزیکی او بیننده را به دنیای شکیب می‌کشاند. حجازی نیز در نقش دختر ناشنوا دورو به نظر می‌رسد: یک زن جوان شکننده و آسیب‌پذیر که آرزو دارد برای خودش خانه و خانواده داشته باشد، اما در عین حال تحمیل‌گر و خودخواه است. از چهره‌های قابل توجه در گروه فیلمسازی می‌توان به ندا جبرائیلی در نقش یک دستیار کارگردانِ نق‌نقو و نوید نصرتی در نقش تهیه‌کننده‌ای که بین اخلاق و بودجه‌ خود سرگردان است، اشاره کرد.

فیلم به لحاظ فنی بسیار قانع‌کننده است، از اتاق اعدام با گاز جهنمی پیمان شادمانفر، فیلمبردار (جایی که یک شب شکیب مخفیانه لادن را به آنجا می‌برد تا در تاریکی دوش بگیرد) تا صحنه‌های زد و خورد خشونت‌آمیز با تدوین خوب که به‌صورت دوربین روی دست فیلمبرداری شده است.

یک فیلمساز بااستعداد

هومن سیدی از نسل فیلمسازان ایرانی است که کار خود را در اوایل دهه ۲۰۰۰ شروع کردند؛ درمورد او به‌عنوان بازیگر در فیلم جریان‌ساز «چهارشنبه‌سوری» به کارگردانی اصغر فرهادی. سیدی یک فیلمساز همه‌فن‌حریف است که قوانین رسانه را می‌شناسد و می‌داند چطور باید آن را زیر پا بگذارد. او در مقام بازیگر و کارگردان، فیلمنامه نویس و تدوینگر، با موفقیت به فعالیت‌های کاری موازی خود ادامه داده است.

سیدی به‌عنوان کارگردان، بلافاصله با یکی از اولین ساخته‌های خود، «سیزده» که فیلمی ازلحاظ بصری قابل توجه و به لحاظ مضمونی مرزشکن است، مورد توجه قرار گرفت، داستان یک پسر ۱۳ ساله‌ دل‌مرده که به جوان‌های بزرگ‌تر از خودش پناه می‌برد. سیدی این مضمون را به داستانی گیرا و امروزی تبدیل کرد و فیلم او در جشنواره فیلم فجر ایران جایزه ویژه هیئت داوران بهترین کارگردانی را برایش به همراه داشت.

«اعترافات ذهن خطرناک من» (درباره مردی که دچار توهم و اغتشاش ذهنی است) و به‌ویژه فیلم تکان‌دهنده «مغزهای کوچک زنگ‌زده»، اهمیت او را به‌عنوان یک کارگردان جدید پیشرو تثبیت کرد. «مغزهای کوچک زنگ‌زده» داستان جنون‌آمیز و صریح یک بحران خانوادگی را تعریف می‌کند که گروهی خلاف‌کار را به جان هم می‌اندازد. نوید محمدزاده، ستاره نوظهور آن زمان، در نقش برادر کوچک‌تر که جوانی خل و چل و بسیار متوهم است، بازیگر اصلی فیلم است. او در دو فیلم‌های قبلی سیدی «سیزده» و «خشم و هیاهو» نیز به ایفای نقش پرداخت.

بااین‌حال، هیچ‌کدام از این فیلم‌هایِ مغایر با سلیقه تماشاگران عادی، به‌اندازه «جنگ جهانی سوم» که ششمین فیلم اوست، موج ایجاد نکردند. این فیلم که نماینده ایران در بخش اسکار بهترین فیلم بلند بین‌المللی بود، از خیلی جهات بسیار متفاوت با فیلم‌های دیگر اوست و فضای تاریکی را که به نظر می‌رسد تمام شخصیت‌ها را در بر گرفته است، منعکس می‌کند. قطعاً داستان یک کارگر روزمزد فقیر در صحنه فیلمبرداری یک فیلم درباره نازی‌ها که نقش هیتلر به او داده می‌شود، درحالی‌که سعی می‌کند معشوق خود را در همان‌جا پنهان کند، به‌اندازه کافی دارای تناقض است و شامل چرخش‌های خشونت‌آمیز و غیر قابل پیش‌بینی در پی‌رنگ می‌شود که نشان سیدی است. اگرچه فیلمنامه «جنگ جهانی سوم» پیش از حمله روسیه به اوکراین نوشته شد، اما ویژگی پیش‌گویانه‌ی یک کابوس را دارد که در مکان‌ها و زمان‌های مختلف تاریخ خود را تکرار می‌کند.

منبع: د فیلم وردیکت (دبورا یانگ)