مجله نماوا، علی اصغر کشانی

«مادر مدت‌ها فراموشی پیدا کرده بود. مسیر رفت و آمدی که سی سال بود طی می‌کرد را هم از یاد برده بود تا این‌که سرِ فیلم‌های آخر، خیلی تقلا می‌کردم (اشک اندک اندک دور چشمان پوراحمد حلقه می‌زند…)، مثلا دیالوگ‌ها را روی کاغذ می‌نوشتم و می‌چسباندم به پیشانی‌ام تا مادر از روی آن بخواند». (برگرفته از خاطره کیومرث پوراحمد، عنوان شده در برنامه خندوانه)

تلاش پدر (خسرو شکیبایی) برای پیدا کردن ملودی مورد نظرش برای ترانه «مادرِ من» سروده خسرو شکیبایی، اجرای پر آب و تاب ترانه «نازنین مریمِ» محمد نوری توسط دانش آموزان، ضبط استودیویی ترانه «باز بارانِ» گلچین گیلانی با صدای گروه دختران، اجرای شعر «ای نام تو بهترین سرآغازِ» نظامی گنجوی توسط گروه کُر دختران، تک‌خوانی پرشور و حال ترانه «صد دانه یاقوتِ» مصطفی رحماندوست و اجرای ترانه «الهه‌نازِ» کریم فکور، «خواهران غریب» را به یکی از موزیکال‌های ماندگار تاریخ سینما تبدیل کرده (پوراحمد بعدها از این موزیکالیته به گونه دیگری در برخی دیگر از آثارش هم بهره برده) است تا اثری شود که همزمان با اکرانش، به یکی از پرطرفدارترین ترانه‌هایی که برای «مادر» خوانده شده، تبدیل شود.‌ علاوه بر این، «خواهران‌غریب» یکی از نوستالژیک‌ترین فیلم‌های سینمای ایران هم است، آنها که هر شب در لابه‌لای فیلم‌ها و سریال‌های آخر تابستان و اوایل پاییز سال ۱۳۷۵ با پخش آنونس فیلم، منتظر صدای جذاب «خسرو شکیبایی» که آن زمان در اوج محبوبیت سینمای‌اش بود، می‌نشستند تا صدای گیرا و جذاب و مُد روز او را در تلفیق با ملودی سحرانگیز ناصر چشم‌آذر بشنوند؛ همانها که در مدت زمان کوتاهی فیلم را تا صدر پرفروش‌ترین فیلم سال بالا کشیدند تا با فاصله‌ای شگفت‌آور از «لیلی با من است»، «می‌خواهم زنده بمانم»، «فاتح»، «گروگان» و «تجارت» تا پایان سال آن بالا بالاها بدرخشد. تب فیلم البته به همین راحتی‌ها نخوابید، طوری که در کنار «آدم برفی»، «قرمز»، «مرد عوضی»، «کلاه قرمزی»، «افعی» و «پرواز از اردوگاه»، شاخص رکورد پُر مخاطب‌های  دهه ۷۰ هم شد. اما آنِ «خواهران غریب» چه بود، اثری اقتباس شده از داستان «خواهران غریب» اریش کستنر (نویسنده، شاعر و نمایش‌نامه‌نویس طناز آلمانی) که پوراحمد و اصغر عبداللهی آن را به یکی از جذاب‌ترین‌های دهه هفتاد (پیش‌تر دیوید سوئیفت «دام والدین» ۱۹۶۱ و کیانوش عیاری «دو نیمه سیب» ۱۳۷۰ را از همین متن کستنر اقتباس کرده بودند) تبدیل کردند. شاید امتیاز مهم عبداللهی، چشم‌آذر، شکیبایی و پوراحمد برای این ورژن از خواهران غریب این است که آنها هم مثل کستنر، رابطه عمیق و عاطفی با مادرشان (علاوه بر رابطه صمیمانه کستنر با مادرش، مادرهای رمان‌های او همیشه مهربان و از خود گذشته بوده‌اند) باعث خلق یک اثر پرکشش، درباره خانواده و بخصوص نقش محوری مادر در آشتی بچه‌ها و البته تلاش برای بازسازی خانواده شده است.

«خواهران غریب» هر چند اثری کودکانه با طرح دغدغه‌های بزرگسالانه است، اما پیچ و خم‌های داستانی، آن را به یکی از فیلم‌های جاندار، پرماجرا و پُر از تعلیق برای خانواده‌ها تبدیل کرده است، فیلمی با امتیاز مهم پیرنگِ «کنش‌مندی کودکانه برای تغییر» آن هم «توسط دخترها» که اصغر عبداللهی بعدها در فیلم «نصف مال من نصف مال تو» (وحید نیکخواه آزاد ۱۳۸۶) به طرز ماهرانه‌تری از این کنش‌مندی استفاده کرد؛ اثری که بچه‌ها در آن تلاش می‌کنند تا زمانی که مادرشان هست، «زنِ دیگری» وارد زندگی‌شان نشود. فیلم زوایای جذاب دیگری هم دارد، مثل پدرِ نوازندهِ عاشق‌پیشهِ پریشان احوالی که کار سنگین و پر وسواس هنری، فرصت عشق‌ورزی و البته همسر و یک فرزندش را از او گرفته (طعنه کنایه‌آمیزی به زیستِ اجتماعی هنرمند) یا پلنِ ورود یک عشق جدید به زندگی یک سلبریتی آهنگساز و البته فیلمی درباره کودکانی که با جابجا شدن، خطر می‌کنند تا چیزی را که می‌خواهند تغییر دهند و به هر قیمتی شده آن را به دست آورند. مختصات استاندارد متن، مانند بهره‌گیری از الگوی پیر فرزانه (اینجا مادر/ مادربزرگ) که مو به موی راهنمایی‌هایش پسر سر به هوا، لجوج و یک دنده‌اش را بالاخره به راه می‌آورد، با دلواپسی‌ها و عقلانیت‌های مادرانه در هم تنیده شده است. در عین حال عنصر جابجایی که همیشه از جذاب‌ترین و انکارناپذیرین تمهیدات سینمایی در طول تاریخ سینما بوده است، به عنوان تمهیدی پُرتعلیق، مختص پیرنگ‌های مرتبط با سرنوشت کاراکترها و در عین حال خوراک ژانر طنز و درام که فرصت خوب و پروپیمانی را برای اله‌مان‌های روایی چون زمینه‌چینی، ضرباهنگ، نقطه عطف، گره‌افکنی، گره‌گشایی و فراز و فرودهای برگرفته از وجوه دراماتیک، ایجاد می‌کند.‌

دیدن «خواهران‌غریب» فرصت تجدید دیدار با بازیگر صادق و بی‌شیله پیله‌ای چون خسرو شکیبایی هم است، با همان تیپ و عینکِ سناتوری و موی بلندِ لختی که در هامون (معروف‌ترین فیلمش) از او دیده‌ایم، با همان پریشان احوالیِ «هامون»، سرگردانیِ «دزد و نویسنده»، دستپاچگیِ «رابطه»، مغشوشیِ «سارا»، سرگشتگیِ «پری»، ترمز بریدگیِ «یک‌بار برای همیشه»، حواس پرتیِ «دختر دایی گم شده»، دلسوزیِ «اتوبوس شب»، کلافه‌شدگیِ «میکس»، افسارگسیختگی و سپس عقلانیتِ «کیمیا» و خُل و چل بازیِ «کاغذ بی‌خط»، با همان صدای مخملی که دلچسب بودن و جاذبه‌اش بیشتر از آن چیزی است که در نهایت حیف‌مان بیاید به خاطرش اشتیاقِ دیدن چند بارهِ سکانس‌های حضورش را روی مانیتورجلو و عقب نکنیم و یادمان نرود که شکیبایی بازی در این کلاسیک پرماجرا را در اوج محبوبیت سینمایی‌اش  پس از بازی در ۲۲ فیلم سینمایی و کار با کارگردانان صاحب نام آن دوره (خاچیکیان، مهرجویی، کیمیایی، داوودنژاد، درخشنده، درویش، الوند، صباغ‌زاده و…) می‌پذیرد.

این نکته مهم را هم نباید از یاد برد که فیلم محصول اوایل دهه هفتاد، یعنی زمانی است که هنوز ملودرام‌های پر اشک و آه برگرفته از «معضلات کهنه و تازه از راه رسیده اجتماعی» و داستان‌های پُر سوز و گداز ناشی از «طلاق» دست از سر طرح‌های سینمایی ایران برنداشته، اما نسیم‌های خنک ناشی از جاذبه‌های آثار خانوادگی و کودکانه (کلاه قرمزی، لیلی با من است، آدم برفی، تحفه هند، مهریه بی بی، همسر، همه دختران من، عیالوار، شرم، نان و شعر، صبح روز بعد و…) بیش از گذشته شروع به وزیدن  کرده است.

 با همه این احوال و با در نظر گرفتن این نکته که فیلم، فیلمِ ادای دین کیومرث پوراحمد به مادرش بی‌بی (پروین‌دخت یزدانیان) و امروزه، یکجور یادبود برای خسرو شکیبایی هم می‌تواند باشد، در نهایت فیلمی درباره «مادر» است؛ این جواهر گرانبهای زندگی همه ما که خیلی‌ها در کشاکش ناملایمات زندگی روزمره، گاه به گاه، فراموشش می‌کنند. و البته اثری درباره ترانه، موسیقی، دلواپسی، قهر، جدایی، حمایت، آشتی، شهرت، شکست و بازگشت است؛ یک درام کودکانه و سرزنده با شاه کلیدِ طلاییِ شانس و عشق و تصادف. 

حالا که برای دیدن «خواهران‌غریب»، دستمان را روی دکمه پِلی و چشممان را به مانیتور نزدیک و نزدیک‌تر می‌کنیم، نه اصغر عبداللهی هست، نه ناصر چشم آذر و نه خسرو شکیبایی؛ اما یک چیز باقی مانده؛ ملودی گیرا و مدهوش‌کننده پیانوی ناصر و صدای لبریز از حیرانی و حسرت خسرو: «مادرِ مهربونم، قدر تورو میدونم، تو با منی همیشه، من برگم و تو ریشه، مادرِ من مادرِ من تو یاری و یاور من …»

تماشای این فیلم در نماوا