مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

بازسازی‌ قصه‌های ترسناک کار سختی است، به‌خصوص اگر آن داستان قبلاً بازگو شده باشد و از آن سخت‌تر زمانی است که ایده بازسازی جدید، یک مجموعه تلویزیونی باشد، اما سریال سرزنده و قانع‌کننده «آدم درست را راه بده» (Let the Right One In) ساخته اندرو هیندریکر محدودیت‌ها را پشت سر می‌گذارد و با بلندپروازی‌ با مواد ارزشمند خود روبرو می‌شود.

«آدم درست را راه بده» که پخش آن از ۹ اکتبر در شوتایم آغاز شد، مضامین و خطوط داستانی قابل تشخیص را که ما از فیلم سوئدی «آدم درست را راه بده» (۲۰۰۸) و بازسازی آمریکایی آن در ۲۰۱۰ به کارگردانی مت ریوز می‌شناسیم گسترش می‌دهد و با این ایده‌ها دنیای بزرگ‌تری خلق می‌کند. هیندریکر و گروهش، متفکرانه جنبه انسانی این داستان خانواده‌ها و خون‌آشام‌ها را با دقت شرح و به عناصر ترسناک داستان اجازه می‌دهند آن را به‌عنوان قطعه‌ای از وحشت دراماتیکِ پرمحتوا کامل کنند.

دمیان بیچیر و مدیسون تیلور بائز

این «آدم درست را راه بده» با اضافه کردن یک گروه بازیگری یکدست و قوی و مبنا قرار دادن این داستان‌ها کار مهمی به‌ویژه ازنظر لحن انجام می‌دهد. سریال گاهی اوقات در سراسر ضرب‌آهنگ تدریجی خود، سرد یا شیرین یا کمی عجیب و غریب جلوه می‌کند. این که خشونت آزاردهنده خون‌آشامی چگونه می‌تواند در کنار صحنه‌های یک پسر نوجوانِ در حال شعبده‌بازی قرار بگیرد، کاملاً گویا است. ما آگاه می‌شویم این نوعی انحراف حواس‌ از دردهای بزرگ‌ترِ در انتظار پسر است که خود بخشی از یک مشکل خون‌آشامی در سطح شهر است.

در میان خطوط داستانی سریال، آنچه بیش از همه قابل تشخیص است، داستان مارک با بازی دمیان بیچیر است که از دخترش النور (مدیسون تیلور بائز) که سال‌هاست رنج خون‌آشام بودن را تجربه می‌کند، مراقبت می‌کند. این دو به خاطر شرایط النور دائم در حال نقل مکان هستند و الیزابت، مادر النور (فرناندا آندراده) را تنها در فلاش‌بک‌هایی با نور ملایم در دورانی می‌بینیم که شرایط مثل حالا سخت نبود.

مارک آدم‌های دیگر را می‌کشد و خونشان را در یک گالن می‌ریزد تا به النور غذا بدهد. آن‌ها به هر جایی که قتل عام‌های عجیب و غریب اتفاق می‌افتد سفر می‌کنند – شاید آنجا هم کسی خون‌آشام باشد یا آن‌ها را به درمان النور نزدیک کند. این همیشه یک بازی از پیش باخته است، اما پدر و دختر را به شهر نیویورک بازمی‌گرداند، جایی که زمانی در آن زندگی می‌کردند و جایی که کشف اجساد از شکل افتاده و وحشتناک (جلوه‌های بصری سریال آشکارا کریه هستند) از احتمال حضور یک خون‌آشام نشان دارد.

شخصیت النور در محدوده یک بچه شوم و چندش‌آور نیست که این نکته نقش‌آفرینی بائز را از بازگویی‌های قبلی متمایز می‌کند. النور ویژگی‌های انسانی بیشتری دارد، انگار خود را به پدرش که با لجبازی‌های یک بچه ۱۲ ساله روبروست، وفادار می‌داند. النور باید از قوانین زیادی پیروی کند و استقلال او کاملاً از بین رفته است. بائز یک حس بی‌گناهی قوی در این شخصیت خلق می‌کند، شخصیتی که می‌خواهد تا جایی که می‌تواند یک زندگی عادی داشته باشد.

مدیسون تیلور بائز و ایان فورمن

هرچند این خط داستانی قبلاً دنبال شده است، اما به لطف حضور دلسوزانه و مملو از عطوفت بیچیر که بی‌تردید یکی از ملایم‌ترین بازیگران فعال این روزهاست، حس کاملاً متفاوتی دارد. مارک در حسرت و انزوای عمیق ناشی از یک سبک زندگیِ همراه با قتل‌ است، بااین‌وجود او به عشق دخترش زندگی می‌کند.

این حس زمانی مؤثرتر می‌شود که ما شور و شوق او را پس از بازگشت به آشپزخانه یک رستوران می‌بینیم و شاهد اشتیاقی هستیم که سال‌ها پنهان کرده بود. مارک، دوست قدیمی زیک (کوین کارول) و صاحب رستوران، پدرخوانده النور نیز هست و از راز خانواده خبر دارد. زیک اپیزود به اپیزود جالب‌تر می‌شود. با ناامید شدن تدریجی مارک، قطب‌نمای اخلاقی زیک آشکار می‌شود. دوستی زیک و مارک، با وجود سال‌های انزوا که می‌توانیم در چهره بیچیر ببینیم، همیشه دلگرم‌کننده است.

مادر و فرزندی به نام نائومی و آیزیا، همسایه دیواربه‌دیوار مارک و النور هستند. آیزیا (ایان فورمن) همان نوجوان شیفته شعبده‌بازی است که بالاتر اشاره کردیم. او تقریباً هم‌سن النور است. فهرست بلندبالایی از بچه‌های مدرسه برای او قلدری می‌کنند. پدرش، فرانک (آتو اساندو) در زندگی او و مادرش غایب است، اگرچه حالا بسیار تلاش می‌کند خودش را جمع‌ کند و حضور بیشتری در خانواده داشته باشد، اما مادرش نائومی (آنیکا نونی رز) می‌کوشد همه‌چیز را با هم حفظ کند که شامل حمایت از عشق آیزیا به شعبده‌بازی می‌شود، هرچند او نگران آزار و اذیت بچه‌های دیگر نسبت به آیزیا است. وقتی آیزیا با النور دوست می‌شود، نائومی کمی آرامش پیدا می‌کند.

نائومی یک کارآگاه دایره جنایی است و درمورد یک سری قتل‌های هولناک در دنیای زیرزمینی نیویورک تحقیق می‌کند، قتل‌هایی که ممکن است به‌ یک قرص جدید که چشمان مصرف‌کنندگان را نورانی می‌کند، مرتبط باشد. یکی شدن مسیر تحقیقات نائومی با شکار شبانه مارک ممکن است تمهید خیلی آسانی به نظر برسد، اما در مقیاس تنگاتنگ سریال کار می‌کند. «آدم درست را راه بده» کم و بیش مجموعه‌ای از داستان‌های نیویورکی به‌هم‌پیوسته است که در آن همه‌چیز و همه‌کس رازی در سینه دارند.

یک خط داستانی جدید در قالب کلر لوگان با بازی گریس گامر اضافه شده است که با اکراه ادامه کار پدرش آرتور (ژلیکو ایوانک) را به عهده می‌گیرد. آرتور – که حالا در آستانه مرگ است – نیز به دنبال درمانی برای برادر خون‌آشام کلر است که در سکانس آغازین سریال می‌بینیم پس از ایستادن زیر نور خورشید، چیزی نمانده زنده بسوزد. کلر از گذشته پدرش به‌عنوان یک تولیدکننده مسکن که او را به یک بدل خانواده سکلر تبدیل می‌کند، منزجر است، اما در عین حال می‌خواهد رنج برادرش را کم کند. کلر با کمک یک دستیار مرموز با بازی نیک استال، تجارت پدرش و اقدامات غیرقانونی ناشی از آن را به دست می‌گیرد.

سومین خط داستانی «آدم درست را راه بده» بی‌تردید کندترین خط داستانی سریال است و بخش زیادی از ضربان خود را از طغیان‌های احساسی، افشاگری‌های مستقیم داستان و آزمایش‌های علمی ناموفق با شامپانزه‌های کامپیوتری می‌گیرد، اما به‌عنوان یک همسرایی با ایده‌های مختلف سریال درمورد شکارچی و شکار عمل می‌کند و در همین حال تأیید می‌کند چگونه در این دنیا شخصیت‌ها به‌طور مشخص بد یا خوب نیستند. «آدم درست را راه بده» اجازه نمی‌دهد تصمیماتی که آدم‌ها می‌گیرند و زندگی دیگران را تغییر می‌دهند، خیلی راحت باشد.

سریال بین شخصیت‌های خود عقب و جلو می‌رود و در عین حال به جذاب‌ترین جنبه خود وفادار می‌ماند: مخاطرات احساسی این روابط. همه، حتی بیشتر خون‌آشام‌ها آسیب‌پذیر و تنها هستند و برای درک خود می‌جنگند. این «آدم درست را راه بده» بزرگ‌تر از تهدید دیرینه خون‌خواران به نظر می‌رسد؛ داستان سه خانواده مختلف است که می‌کوشند راه خود را از میان دردی که تهدیدی برای تعریف شخصیت آن‌هاست، باز کنند. این نیویورکی‌ها، ناامیدانه به دنبال یک درمان هستند، اما در شفقت دیگران چیزی به همان اندازه باابهت پیدا می‌کنند.

آنیکا نونی رز

نظر کارگردان و بازیگران «آدم درست را راه بده»

تا پیش‌ازاین سریال، رمان «آدم درست را راه بده» دو بار اقتباس شد که فیلم سوئدی سال ۲۰۰۸ محبوبیت بیشتری دارد. هسته اصلی هر کدام از داستان‌ها یک خون‌آشام ۱۰ تا ۱۲ ساله است که با پسری تنها و قربانی زورگویی دوست می‌شود. رابطه کلیدی دیگر داستان بین خون‌آشام و مراقب اوست، مردی بالغ که در نقش پدر او کمک می‌کند سیر بماند.

اندرو هیندریکر، گرداننده سریال برای اقتباس خود چند مورد کلیدی را تغییر داده است، بزرگ‌ترین نکته این که در اینجا مراقب النور درواقع پدر بیولوژیکی اوست و وقتی سریال شروع می‌شود النور حدود ۱۰ سال است که یک خون‌آشام بوده و بیشتر این سال‌ها را با پدرش، مارک که به دنبال درمانی برای خون‌آشام بودن اوست، در حال فرار گذرانده است.

داستان در دوران معاصر در شهر نیویورک روی می‌دهد. مارک، النور را به خانه برمی‌گرداند با این امید که دوران کودکی او را بازگرداند. مارک بعضی وقت‌ها با خون خود النور را سیر می‌کند، اما در مواقعی نیز برای محافظت از ‌ دخترش دست به آدمکشی می‌زند.

دمیان بیچیر درمورد رگه مرگبار مارک می‌گوید: «برای هر کسی که یک خط تاریک را رد می‌کند، زندگی با آن بار بزرگی دارد. همین که از خطوط مشخص رد شدید، بازگشت خیلی دشوار است، اما به خاطر نجات روح فرزندانتان و سرنوشت، آینده، خوشبختی و سلامتی آن‌ها حاضر هستید این کار را انجام دهید.»

گریس گامر و ژلیکو ایوانک

هیندریکر درباره تغییرات روایی خود می‌گوید: «می‌خواستم ابتدا چیزی را که در فیلم و رمان خیلی بدیع بود، ثبت کنم. در فیلم اصلی، یک رابطه‌ دوستانه‌ زیبا بین یک خون‌آشام و پسری منزوی که دیگران به او زور می‌گویند وجود دارد. در عین حال رابطه بسیار کوچک‌تری نیز در فیلم دیده می‌شود که بین نگهبان خون‌آشام و او شکل گرفته است… این واقعاً ازنظر من جالب بود، نگاه کردن به رابطه والدین و فرزندان از طریق مارک و النور و بعد نائومی و آیزیا.»

آنیکا نونی رز نقش نائومی را بازی می‌کند، شخصیت جدیدی که برای سریال خلق شد. او یک کارآگاه است که با پسر ۱۲ ساله‌اش، آیزیا که از قلدری و انزوا در مدرسه رنج می‌برد، در خانه بغلی مارک و الی زندگی می‌کند. آیزیا عاشق شعبده‌بازی است و به‌طور طبیعی در آن استعداد دارد، اما نائومی در عین حال که دوست دارد استعداد پسرش شکوفا شود، نمی‌خواهد او بیش از این مورد آزار و اذیت قرار بگیرد.

کشمکش واقعی اینجاست. نائومی سعی می‌کند تفاوت‌های پسرش را تجلیل کند و در عین حال می‌کوشد از سلامت روانی او محافظت کند. وقتی النور با آیزیا دوست می‌شود، اوضاع بهتر می‌شود، اما زمانی که یکی از قتل‌های مارک در نزدیکی خانه اتفاق می‌افتد، نائومی و پسرش به‌طور جدی با خطر روبرو می‌شوند، اگرچه آن‌ها هنوز از موضوع باخبر نیستند.

آیزیا در اپیزود اول متوجه قدرت‌های الی می‌شود، اما هنوز آن‌ها را درک نکرده است. این کودک شیرین با وجود همه سختی‌‌ها همچنان امیدوار است. ایان فورمن بازیگر نقش آیزیا می‌گوید: «آیزیا وقتی النور را در کنار خود می‌بیند، تغییر می‌کند، چون لازم نیست مثل گذشته نگران باشد.» آیزیا احساس می‌کند از او محافظت می‌شود چون یک دوست پیدا کرده است، اما متوجه نمی‌شود این دوست جدید چقدر می‌تواند واقعاً از او دفاع کند.

مدیسون تیلور بائز و ایان فورمن

مدیسون تیلور بائز بازیگر نقش النور می‌گوید: «این یک نقطه عطف بزرگ در زندگی الی است، چون او در ۱۰ سال گذشته در حال فرار بوده و فقط پدرش را داشته است. او از آن زمان تا الان واقعاً کودکی نکرده است.»

بائز می‌گوید بودن آیزیا در اطراف او «همه‌چیز را تغییر می‌دهد»، اما واضح است مشکلاتی در پیش خواهد بود. درحالی‌که نائومی به‌درستی به مارک مشکوک شده است، این دو چطور باید با شرایط جدید خانواده‌های خود مقابله ‌کنند؟

آنیکا نونی رز می‌گوید: «تعارض‌های زیادی وجود دارد. از یک سو می‌بینید فرزندتان درنهایت با کسی دوست شده که واقعاً برای او خوب است و آن‌ها با هم خوب هستند، اما شما به پدر یا مادرش شک دارید. از سوی دیگر، فرزند شما واقعاً قبلاً دوستی نداشته است. حالا برای این که اجازه بدهید این دوستی ادامه پیدا کند، چه تمهیدی در نظر می‌گیرید… بدون این که کار احمقانه‌ای کنید؟»

بیچیر می‌گوید به نظر مارک آن‌ها «همسایه‌هایی ایده‌آل» هستند، اما ما احساس می‌کنیم نمودار وِن رفتار مارک و تحقیقات نائومی ناگزیر به یک دایره تبدیل می‌شود.

منبع: rogerebert.com (نیک آلن)، سی‌بی‌آر

تماشای سریال «آدم درست را راه بده» در نماوا