مجله نماوا، سحر عصرآزاد

سریال کوتاه چرا از ایوانز نپرسیدند؟ یک درام معماییجنایی برمبنای رمانی از آگاتا کریستی است که رویکردی تازه به خلق زوج کارآگاه با رنگامیزی عشق و طنز دارد و پازل محوری را با ظرافت تکمیل کرده و به کشف معما می‌رسد.

هیو لوری؛ بازیگر، نویسنده، کارگردان و موزیسین انگلیسی با تز هیجان انگیزی سراغ اقتباس از رمان معروف ملکه ادبیات جنایی رفته است. فرضیه‌ای که می‌تواند ویژگی اصلی رمان «چرا از ایوانز نپرسیدند؟» باشد که سال ۱۹۳۴ میلادی در میانه نگارش ماجراهای هرکول پوارو و خانم مارپل منتشر شده است.

تمایز پردازش شخصیتی با شمّ کارآگاهی در دختری جوان، جسور و کنجکاو؛ لیدی فرانسیس (فرانکی) دِروِنت که ترکیب او با پسر کشیش محلی و افسر سابق نیروی دریایی؛ بابی جونز، خالق زوجی جذاب، پویا و سمپاتیک با مایه‌های عاشقانه- طنزگونه شده، بنابر تز لوری تحت تأثیر رمان «ترکه مرد» دشیل همت است که یک سال قبل منتشر شده است. فرضیه‌ای که به واسطه شباهت‌های آشکار این دو قهرمان با زوج محوری رمان همت و تفاوت‌های اساسی آنها با پوارو، مارپل و … می‌تواند به واقعیت نزدیک باشد.

سریال سه قسمتی «چرا از ایوانز نپرسیدند؟» بر مبنای این ویژگی همچون دیگر آثار کریستی واجد طراحی و معماری ظریف و هوشمندانه در درام پردازی یک پرونده پیچیده قتل با ماجراهایی تو در تو است که آغازی به شدت تکان دهنده دارد.

سریال کوتاه چرا از ایوانز نپرسیدند؟

شروعی که الگوی رایج فیلمنامه های کلاسیک با طرح پرسشی درونی را تبدیل به پرسشی بیرونی می‌کند که همان ابتدا از زبان مرد محتضر/ مقتول؛ الکس پریچارد (لئون اُکِندن) خطاب به بابی جونز (ویل پولتر) ادا می شود: چرا از ایوانز نپرسیدند؟! پرسشی که بخصوص با تکیه بر میزانسن، زاویه دوربین و قابی که از او ثبت شده، می‌تواند خطاب به مخاطب نیز باشد و به همین واسطه قلاب درام را به مخاطب می‌گیراند.

قصه نیمه ابتدایی دهه ۳۰ میلادی در شهر ساحلی کوچک مارچبولت در ولز جریان دارد که پیدا شدن جسدی نیمه جان تبدیل به اتفاق محوری این اجتماع کوچک می‌شود. بخصوص کلماتی که او ثانیه ای قبل از مرگ بر زبان می‌آورد، پیشبرنده درام است البته با تکیه بر کاراکتر فرانکی (لوسی بوینتون) و انگیزه‌ای که برای جستجوگری به او و بابی می‌دهد.

دختری مرفه که اختلاف طبقاتی و محدودیت فعالیت زنان در جامعه آن روزگار انگلستان را برنمی‌تابد و سرخورده میان هیاهوی لندن و سکون مارچبولت، هیجان و شور زندگی را در حل این معما در کنار بابی می‌یابد.

فرانکیِ کنجکاو ابتدا از این ماجرا به عنوان بهانه ای برای گپ زدن و تخیل‌پردازی با بابی استفاده می‌کند اما اتفاقاتی مثل خودکشی/ قتل دکتر توماس (کانلیت هیل)، مسموم شدن بابی با مورفین و … کدهایی از واقعی بودن فرضیه‌های ذهنی آنها به دنبال دارند و این آغاز حرکت و کنشمندی این زوج جوان برای حل معما و یافتن پاسخی برای پرسش پریچارد است.

پرسشی که در طول سه ساعت زمانبندی این سریال، با جسارت و هوشمندی آنها به تدریج وضوح یافته و از شکل سوالی به شکل خبری تغییر ماهیت می‌دهد! در واقع پریچارد با این جمله ابهام برانگیز به نوعی اهمیت آن را در روند کشف ماجرای قتل خود و راز بزرگی که پشت آن پنهان شده، برجسته کرده و اذهان جستجوگر را برای حرکت به عمق این معمای چندمجهولی آماده کرده است.

بالتبع وقتی یک قصه معمایی- جنایی بر مبنای یک پرسش کلیدی آغاز شده، پیش رفته و با تغییر ماهیت سوال به درکی تازه از آن منجر می‌شود، روند و چگونگی ابهام زدایی از آن پرسش و یافتن پاسخی درخور و قانع کننده برای آن از اهمیتی ویژه برخوردار است.

سویه‌ای مهم در پروسه نگارش رمان و فیلمنامه که در صورت عدم پرداخت مناسب و زمینه چینی برای لحظه کشف و افشاگری می‌توانست کلیت درام را زیر سوال ببرد. نقطه‌ای طلایی و تعیین‌کننده که باید هم غافلگیرکننده باشد هم روندی قابل قبول به جهت منطق و باورپذیری پیدا کند که مخاطب را با لذت شراکت در این کشف همراه کند.

قطعاً این نکته چالشی بزرگ‌تر برای فیلمنامه‌نویس/ کارگردان «چرا از ایوانز نپرسیدند؟» بوده، چراکه سر و کارش فراتر از کاغذ و قلم و کلمات برای درگیر کردن مخاطب، با قاب و زبان تصویر و … برای هم افزایی سریال در قیاس با رمان بوده و همین کارش را سخت‌تر کرده است.

اما هیو لوری توانسته با هوشمندی از ظرفیت‌های زبان سینما و تلویزیون برای بسط و گسترش و عمق دادن به این درام چندلایه بهره ببرد و به گفته بهتر با زبان تصویر به سویه ادبی اثر آگاتا کریستی غنا ببخشد.

تصویری بکر و ملموس در عین حال رمزآلود که از مارچبولت و نوع زندگی و روابط در این شهر کوچک ساحلی ارائه می‌شود در کنار تصویر غیرکلیشه‌ای که از لوکیشن کلیشه‌ای تیمارستان یا همان مرکز بستری بیماران اعصاب و روان دکتر نیکلسون با بازی خود کارگردان ثبت شده، نگاه متمایز او را به اتمسفر و مکان های آشنا و ناآشنا به یک نسبت منحصر به فرد جلوه می‌دهد.

همچنانکه جنس و دوز کنترل شده طنز در گفتگوها، روابط، مناسبات و رویدادهای جاری در روند درام نیز از تک ساحتی شدن و جدیت و خشونت حاکم بر سیر پرونده‌ای مبتنی بر قتل، جنایت و … کاسته و این روند را تعدیل و تلطیف کرده است.

سریال کوتاه چرا از ایوانز نپرسیدند؟

شوخی‌هایی که هم می‌تواند به سادگیِ مناسبات جاری بین پدر و مادر فرانکی در خانه اعیانی با حضور کوتاه و به یاد ماندنی اما تامپسون باشد یا حتی نوع رابطه بابی با پدری کشیش و سرزنشگر و … که از سطح و رویه موقعیت عبور کرده و خوانشی متمایز از روابط و شرایط آشنا در عین کمک به حل معما دارد.

این رویکرد را حتی در نمود کلیشه حسادت بین زوج فرانکی و بابی در مواجهه با مورا نیکلسون (میو درمودی) و راجر باسینگتون (دانیل اینگز) نیز می‌توان مورد توجه قرار داد که هرچند منشأای آشنا دارد اما در ادامه منجر به تسریع روند حل معما و رسیدن به شناختی جدید از کاراکترها می‌شود.

کارگردان در سکانس گره گشایی که روایتی پیچیده از داده‌های متعددی است که از ابتدای کار به مخاطب ارائه شده، از تمهیداتی بهره می‌برد تا حل پازل رویداد محوری را بدل به ساختار روایی اثر کند.

آنجاکه نماهای پراکنده ابتدایی از باغبانی در باغی سرسبز، قدم زدن زنی از پشت سر و کشتن یک زنبور روی شیشه؛ با تکیه بر نریشن پایانی، جایگاه خود را در پازل نهایی پیدا می‌کنند که با افشاگری از شخصیت و گذشته مورا همراه است و واقعیت این معمای پیچیده آشکار می‌شود.

سریال «چرا از ایوانز نپرسیدند؟» درامی است تودر تو از معمای قتل و جنایت و روابط پنهان پشت پرده که بر بستر حرص و طمع و جاه طلبی که عشق را آلوده کرده، با ظرافت تور پرجزئیات خود را پهن و با طمأنینه آن را جمع می‌کند تا در فینال تصویری متمایز از عشقی اصیل و متفاوت با صورت‌های دیگر عشق که در طول سریال به تصویر درآمده، ثبت کند.

تماشای آنلاین سریال کوتاه چرا از ایوانز نپرسیدند؟ در نماوا