مجله نماوا، یاسمن خلیلی‌‎فرد

«مسیر سبز» فیلمی به کارگردانی فرانک دارابونت است، فیلمی جذاب، خوش‌ریتم و با روایتی تلخ، اما جذاب.

یکی از نخستین المان‌های کنجکاوکننده‌ی «مسیر سبز» بهره‌گیری آن از دو برهه‌ی زمانی برای روایت داستانش است. پل اجکام در یک آسایشگاه سالمندان با تماشای صحنه‌ای از یک فیلم قدیمی احساساتی شده و اتاق نمایش فیلم را ترک می‌کند. دوست نزدیک او ایو، که جویای علت حال نامتعادل اوست شنونده‌ی داستانی عجیب از گذشته‌ی پل می‌شود که درواقع مخاطب نیز در قالب فلاش بک این روایت را تماشا می‌کند.

در این بازگشت به گذشته، به سال ۱۹۳۵ می‌رویم. پل اجکام رئیس بخش زندانیان محکوم به اعدام است، ورود یک زندانی سیاهپوست متهم به قتل دو دختربچه، به نام جان کافی، مسیر زندگی شخصی و حرفه‌ای پل را دچار تحولاتی می‌کند.

از بخش‌های مهم فیلمنامه‌ی «مسیر سبز» شاید این باشد که به هیچ‌وجه عجله‌ای برای عبور از مقدمه‌چینی‌ها و پرداختن به داستان‌های فرعی‌اش ندارد و به بیانی دیگر سر فرصت و به دور از شتابزدگی به داستان اصلی‌اش می‌رسد. بی‌تردید مخاطب هنگام تماشای فیلم می‌داند که لحن آرام و کند بخش آغازین آن قرار نیست به همان منوال ادامه یابد و قطعاً بحران‌هایی در راه خواهد بود. همه چیز از آن‌جا آغاز می‌شود که جان کافیِ خوش‌قلب با اندام درشت و غیرعادی‌اش نیروی خارق‌العاده‌ی خود را که در جهت نجات جان دیگران از آن بهره می‌گیرد، رو می‌کند. دقیقا از همان نقطه است که نه تنها سیر تحول در متن روایت بلکه در شخصیت یکایک کاراکترها نیز آغاز می‌شود. مقدمه‌های در ظاهر بی‌ربط و اضافه‌ای همچون مسئله‌ی بیماری همسر رئیس زندان یا مشکل سنگ مجاری ادراری پل در ادامه‌ی مسیر درام در نقاط درست خود به کار گرفته می‌شوند و نقشی پررنگ و حائز اهمیت را در شکل‌گیری نقاط عطف آن بر عهده دارند.

مسیر سبز

یک روایت غیرجعلی از حقایق دوران

از وجوهی که تماشای «مسیر سبز» را با تمام تلخی‌هایش خوشایند می‌کند، باورپذیری رویدادهای آن و اهمیت مضامین به کار رفته در متن آن است. درواقع ترسیم یک موقعیت تلخ انسانی که تا حدودی هم ناشی از تعصبات نژادپرستانه در زمان خود است امتیاز بزرگی برای فیلم محسوب می‌شود ضمن آن که آنچه نمایش می‌دهد جعلی نیست و موقعیت‌ها و کنش‌های درام از واقعیت پیرامون سرچشمه می‌گیرند. شخصیت‌پردازی درست، دقیق و متناسب از وجوهی‌ هستند که به این درآمدنِ مشخصه‌های رئالیستی کار کمک به سزایی کرده‌اند. فیلمساز حتی در پرداختن به فرعی‌ترین کاراکترها با دقت و هوشمندی عمل کرده است و روابط این آدم‌ها را مفاهیمی شکل می‌دهد که از دل جامعه‌ی آن زمانه و اخلاقیات آن دوران برداشته شده‌اند. با این‌ حال، جان کافیِ نه چندان دوست‌داشتنی و دلنشین ابتدای فیلم رفته رفته تغییر ماهیت می‌دهد؛ به بیانی دیگر، حقیقت وجودی خود را به تدریج بر مخاطب و البته بر دیگر شخصیت‌های فیلم آشکار می‌کند و از کاراکتری نچسب و ضدقهرمان به یک قهرمان تبدیل می‌شود؛ قهرمانی که قادر است حس همذات‌پنداری مخاطب را برانگیزد و وی را به تأمل وادارد.

نکته‌ی دیگر این‌که می‌دانیم فیلم با اقتباسی از رمانی تحت همین عنوان نوشته‌ی استفن کینگ ساخته شده است. به همین جهت در بخش‌های آغازین فیلم ممکن است تا حدودی دچار تردید شویم که آیا واقعا این فیلمنامه حاصل اقتباسی از آثار کینگ است؟! اما به تدریج با اضافه شدن مشخصه‌های سوررئالیستی و متافیزیکی به درام، متوجه می‌شویم که در قضاوت عجولانه عمل کرده‌ایم و المان‌های مورد انتظارمان یکی یکی خودی نشان می‌دهند. درواقع اوج فیلم در بخش میانی آن است که البته به یک پایان‌بندی درخشان و تاحدودی قابل پیش‌بینی ختم می‌شود. درواقع فیلم مفاهیم انسانی خود را در بخش پایانی‌اش با کمی غلظت به اوج می‌رساند و شاید بتوان گفت تعلیق‌ها و درنتیجه کشش بخش‌های میانی و انتهایی فیلم بسیار بیش‌تر از بخش ابتدایی آن است. بنابراین شاید در نگاه اول «مسیر سبز» یک فیلم آرام با داستانی تکراری به نظر برسد، اما با وجود این حس اولیه این فیلم اصلاً فیلم ساده‌ای نیست و برعکس پر از جزییات، داستان‌های فرعی و نمادهاست.

«مسیر سبز» شاید بهترین بازی تام هنکس نباشد، اما یکی از بهترین نمودهای او روی پرده است. اما نمی‌توان این واقعیت را کتمان کرد که فیلم در اصل فیلمِ مایکل کلارک دانکنِ درگذشته است که نقش جان کافی را بازی می‌کند و علاوه بر فیزیک عجیبش که او را کاملاً متناسب با نقش کرده است با عبور نقش از خود، مهم‌ترین نقش عمرش را در همین فیلم ایفا می‌کند و برایش نامزد جایزه‌ی اسکار می‌شود.

نمی‌توان از این اجرای روان و فیلم خوش‌ساخت با تمام جزئیات و دشواری‌های تولیدش سخن گفت و از توانمندی فرانک دارابونت سخنی به میان نیاورد. او که پیش‌تر در فیلم «رستگاری در شائوشنگ» پتانسیل خود را به‌عنوان فیلمسازی صاحب‌سبک و سختی‌ناپذیر نشان داده بود با ساخت «مسیر سبز» این حقیقت را اثبات می‌کند که قادر است علی‌رغم طولانی بودن فیلم‌هایش در آن‌ها از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر برسد و این سیر را با اتفاقاتی درست به تکامل برساند. به همین جهت ریتم در فیلم‌های او همواره وجود دارد و همین امر باعث می‌شود نه تنها پس از تماشای این فیلم سه ساعته احساس خستگی نکنیم بلکه به نوعی احساس آرامش دست خواهیم یافت.

تماشای «مسیر سبز» در نماوا