سامان سالور با ساخت چند فیلم کوتاه، جهان‌بینی متفاوت و تمایلش به سینمای غیرمتعارف و هنری را معرفی کرد. در چند کیلو خرما برای مراسم تدفین نشان داد که بیشتر به تجربه‌گرایی فرمی علاقه دارد و باکی ندارد از اینکه در مسیری خلاف جهت سینمای مرسوم و جریان اصلی قدم بردارد.
سینمای جسورانه و متفاوت سالور در قدم‌های ابتدایی‌اش خبر از ظهور یک فیلم‌ساز خلاق می‌داد. بااین‌همه، سالور هم بعد از چند فیلم متفاوت، با سیزده 59 به سینمای جریان اصلی نزدیک می‌شود و تجربه‌گرایی و سینمای فرمالیستی‌اش را به سینمای اجتماعی تبدیل می‌کند.
اما سیزده 59، یک فیلم اجتماعی ساده نیست. سالور با در هم آمیختن سینمای دفاع مقدس و سینمای اجتماعی، در این اثر، برداشتی متفاوت از زندگی اجتماعی آدم‌های دور و برش ارائه می‌دهد. از سوی دیگر، سیزده 59، پلی است میان دو جریانی که سالور در کارنامه‌اش دارد. گرچه سیزده 59 از جهان‌بینی منحصربه‌فرد سالور در آثار اولیه‌اش دور است، اما همچنان ریشه‌های تفکر متفاوت سینمایی سالور را در خود دارد. آثاری که سالور بعدازاین فیلم می‌سازد، بیش از قبل به سینمای اجتماعی نزدیک می‌شود و از سینمای تجربی و هنری آشنای او دور می‌شود. همین سیر تغییر است که در سه کام حبس، به سینمای اجتماعی محض می‌رسد و آسیب‌شناسی اجتماعی جای تفکر هنری و تجربی سالور را می‌گیرد.

همچنین بخوانید:
نقد و بررسی فیلم فرشته‌ها باهم می‌آیند – مصائب طلبگی

سی سال بعد از جنگ

فیلم سیزده 59

سیزده 59 روایت رزمنده‌ای به نام جلال (پرویز پرستویی) است که سال 59 در جنگ مجروح می‌شود و به کما می‌رود. سی سال بعد، در حالیکه هیچ‌کس امیدی به بیدار شدن سید جلال و بهبود او ندارد، ناگهان سید جلال چشم‌هایش را باز می‌کند و وارد دنیای جدیدی می‌شود. در ابتدا با توصیه پزشک، خانواده و دوستان جلال سعی می‌کنند در بیمارستان فضایی مشابه سال 59 بیافرینند تا از رویارویی جلال با حقیقت سی سال ازدست‌رفته زندگی‌اش جلوگیری کنند. اما وقتی جلال در قاشق تصویر درهم‌شکسته صورت خود را می‌بیند، از بیمارستان فرار می‌کند. سید جلال، درست از میانه جنگ به سی سال بعد پرتاب‌شده است و در خیابان‌ها و بزرگراه‌های تهران مدرن به دنبال ردی از گذشته سرگردان می‌شود.
سیزده 59 با یک سکانس خیره‌کننده آغاز می‌شود. فیلم بیننده را یک‌راست به میان میدان نبرد می‌برد و با ترسیم جزئیاتی از خشونت و سرعت سرسام‌آور جنگ، سکانس افتتاحیه نجات سرباز رایان را یادآوری می‌کند. دقت سالور در پرداخت میزانسن این سکانس و هنرنمایی‌اش در چینش دکوپاژ، با بهره‌گیری مناسب از جلوه‌های ویژه تصویری و صوتی، یکی از بهترین سکانس‌های جنگی سینمای ایران را می‌آفریند. این سکانس به‌اندازه کافی اکشن است و آن‌قدر باورپذیر از آب درآمده است که بیننده را از ابتدا مدهوش کند و او را مشتاق دنبال کردن ادامه روایت نگه دارد.

اینجا آخرالزمان است

پرویز پرستویی در سیزده 59

سکانس افتتاحیه در کنار خط روایی که سید جلال را در زندگی پرسرعت مدرن سرگردان می‌کند، حس و حال آخرالزمانی عجیبی به فیلم می‌بخشد. سید جلال در اولین روزهای آغاز جنگ و انقلاب اسلامی به کما رفته است و سی سال بعد، بر خواسته است. حالا سید جلال مثل کودکی می‌ماند که درباره یک مدینه فاضله شنیده است و در مواجه واقعی با آن هیچ نشانی از افسانه‌ای که شنیده است نمی‌یابد. این تنها تغییرات این جامعه نیست که جلال را وحشت‌زده می‌کند. آنچه او را نسبت به این جامعه بدبین می‌کند، سقوط اخلاقی است که در لایه‌های مختلف آن تنیده شده است. جلال در سرگشتگی و جستجوی‌اش برای یافتن ردی از گذشته، با حقیقت سانسور نشده و بی بزک جامعه‌ای روبرو می‌شود که او برای اصلاحش جانش را کف دستش گذاشت. جستجوی جلال برای برقراری ارتباط با گذشته هم نمادی است از بحران‌های هویتی آدم‌های جامعه، از تلاششان برای رسیدن به نشانه‌ای آشنا، از ریشه‌های پوسیده و از خاک بیرون مانده.
از همین رهگذر سیزده 59 یکی از متفاوت‌ترین فیلم‌های اجتماعی و دفاع مقدس سینمای ایران است. نگاه سالور به رزمندگان، دور از همه کلیشه‌های مرسوم سینمای ایران است. گرچه سالور با توجه به ساختار کلاسیک فیلم‌نامه‌اش، سیر قهرمان‌پروری را در مورد شخصیت جلال طی می‌کند، اما بنیان‌های روانی او را بی‌توجه به تصویر بی‌نقص سینما از رزمندگان به تصویر درمی‌آورد.
در سیزده 59 جلال آدمی است که به دنبال پاسخ است، پاسخ برای این پرسش که سی سال گذشته چه اتفاقی افتاده است و اضمحلال این جامعه پیش رو چه سنخیتی با آرمان‌های سی سال گذشته دارد؟ از این حیث است که قهرمان سیزده 59 برای بیننده آشنا است و می‌تواند با او هم ذات پنداری کند. بیننده‌ای که سی سال گذشته را به‌سرعت جامعه در حال تغییر تن درداده است با سیزده 59 و قهرمانش مجبور می‌شود متوقف شود و به دور و برش نگاهی بیندازد. مجبور می‌شود بار دیگر جامعه و ارزش‌هایش را ارزیابی کند.

روابط علت و معلولی سیزده 59

سیزده 59

سیر روایی فیلم‌نامه سیزده 59 به‌درستی چیده است. مقدمه‌ای که بیننده را برای ورود به جهان داستانی فیلم آماده می‌کند، با کشش مناسب پرداخت‌شده است. نقطه اوج و پایان هم به‌خوبی در ادامه مسیر روایت قرار می‌گیرند. آنچه ضعف اصلی فیلم‌نامه سیزده 59 را می‌سازد و به ساختار آن نفوذ پیدا می‌کند، روابط علت معلولی است. کنش‌ها و واکنش‌ها لزوماً در ارتباط با یکدیگر قرار نمی‌گیرند و خط روایی بااینکه موقعیت بکری خلق می‌کند اما منطق لازم برای همخوانی با قصه‌ای رئال را ندارد.
سالور به‌جای آنکه به کنش‌ها و واکنش‌ها بپردازد و علیتی بسازد که مخاطب در ارتباط با آن ارتباط بهتری باشخصیت‌ها و انتخاب‌هایشان برقرار کند، به شعارزدگی می‌افتد. بسیاری از دیالوگ‌هایی که در طول قصه می‌شنویم، بیش از آنکه دراماتیک باشد از شعارهایی می‌آید که فیلم‌ساز سعی دارد به‌زور به مخاطب بقبولاند. این شعارزدگی در تناقض باروح اصلی اثر و قهرمان آن قرار می‌گیرد.
بااین‌همه و باوجود منطق روایی که بارها بیننده را به زیر سؤال بردن چرایی اتفاقات وامی‌دارد، ایده مرکزی روایت سیزده 59 به‌شدت ناب است. فضایی که سالور از پس این ایده می‌آفریند، موقعیت منحصربه‌فردی در اختیارش می‌گذارد تا بنیان‌های جامعه‌اش را به انتقاد بکشد. سالور در سیزده 59 به یک آسیب‌شناسی اجتماعی نمی‌پردازد، بلکه از زاویه دید یک تماشاچی بی‌طرف، جامعه را به تصویر می‌کشد و مخاطبش را وادار می‌کند به این تصویر دقت کند و زشتی آن را دریابد.
سیزده 59 فیلم مهمی در کارنامه کاری سامان سالور است. فیلمی که از یک ایده جذاب و متفاوت می‌آید و با مختصات ویژه‌اش در قصه‌گویی و انتخاب بازیگران، با مخاطب عام هم ارتباط برقرار می‌کند. سیزده 59 هم ازلحاظ سینمای اجتماعی و هم سینمای دفاع مقدس، فیلم جدی و قابل‌بحثی است که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.