طلا ساخته جدید پرویز شهبازی این روزها در سینمای آنلاین به نمایش درآمده است و دومین فیلمی است که با توجه به تعطیلی سینماها، ریسک اکران آنلاین را به‌جان خریده. فیلمی که بی‌اغراق جز مهم‌ترین و بهترین ساخته‌های پرویز شهبازی کم‌کار قرار می‌گیرد. طلا ‌در جشنواره فجر آنطور که باید دیده نشد، اکثر تماشاگران شکل درست مواجهه با فیلم را نفهمیدند و خبرنگاران و کارشناسان سینما (دقیقا همان‌ها که خود شهبازی در نشست مطبوعاتی بعد از فیلم بچه مدرسه ای خطابشان کرد که نقد فیلم می‌نویسند) هم اصلا نفهمیدند که با چه فیلمی طرف هستند. برای مثال طنز ظریفی که در نمایش جامعه به فیلم تزریق شده بود و کاملا تعمدی و جاگذاری شده بود را گاف و کمدی ناخواسته برداشت کردند و اگر بخواهیم کمی صریح‌تر حرف بزنیم، عموما یا از هوششان استفاده نکردند یا به حد و اندازه‌های مکانیسم پیچیده‌ای که پرویز شهبازی در طلا‌ ‌خلق کرده است، قد نداد تا بدانند دقیقا با چه فیلمی طرف هستند.
طلا هم مانند «مالاریا» ‌فیلم دیریابی است. پر از جزییات مهم است که هرکدامشان در پیکره کلی اثر تاثیر مهمی به‌جا می‌گذارند و نکات ریزی دارد که تماشاگر به آن‌ها و نقش پررنگشان در روایت پی نمی‌برد مگر با دقت و ریزبینی مضاعف. طلا در هنگام تماشا فیلم راحت و روانی به‌نظر می‌رسد؛ تماشاگر به واسطه ریتم خوب و موزونش از ابتدا تا انتها با فیلم همراه می‌شود و به‌دلیل درهم‌تنیدگی فرم و محتوا و روایت داستانی دقیق و قوی فیلم خیلی راحت در دل هر حادثه می‌افتد و به مرحله بعدی از داستان می‌رسد. اما در پس این فیلم به‌ظاهر سهل‌الوصول، مکانیسمی بسیار پیچیده و فکر شده وجود دارد که تماشاگر آن‌را نمی‌بیند اما در حین تماشای فیلم، برای فهم داستان و نزدیک شدن به شخصیت‌ها مادام از آن ارتزاق می‌کند.

طلا

در این‌جا سعی می‌کنیم چند نکته و یا المانی را که در فهم بهتر طلا به شما کمک می کنند، شرح دهیم. نکاتی که در ظاهر چندان به چشم نمی‌آیند اما در مقصد نهایی که فیلم به آن می‌رسد حکم تابلوهای راهنمای مسیر را دارند. نکاتی که فیلمساز بدون تاکید آن‌ها را می‌پروارند و از کنارشان گذر می‌کند اما همین‌ها هستند که بدون تاکید خاص طلا ‌را بدل به فیلمی نه تنها مهیب که پیشرو و ویژه در سینمای ایران در آستانه قرن پانزدهم می‌کنند.

آدم‌های خاکستری طلا

یکی از نکات راهگشا در نزدیک شدن به جهان طلا توجه به شکل شخصیت‌پردازی کاراکترهاست. این دقیقا یکی از مهم‌ترین عناصری است که طلا را بدل به فیلمی پیشرو هم می‌کند. فیلمی که انگار از جهان آینده آمده. همه شخصیت‌ها در طلا خاکستری‌اند. یعنی ویژگی‌های مثبت و منفی توامانی دارند اما این شکل از خاکستری بودن مانند شخصیت‌پردازی‌هایی که از روی دست فرهادی تقلید می‌شود، خنثی نیست. یعنی به هرحال تماشاگر می‌تواند نسبت به هرکدام از شخصیت‌های اصلی نظر و احساس متفاوتی داشته باشد.
در این میان شخصیت‌پردازی دو کاراکتر اصلی یعنی دریا (نگار جواهریان) و منصور (هومن سیدی)، بسیار ویژه است. خصوصا منصور با خصایصی که بیشتر به‌چشم می‌آیند، یکی از جالب‌ترین کاراکترهای دهه نود است. پسری که در میان خیل عظیم مشکلاتی که بر سر خودش و خانواده‌اش آمده، در کمال خونسردی به زیست طبیعی خود ادامه می‌دهد. او هرچند که مرد مسئولیت‌پذیر خانواده است و خرج همه را می‌دهد و از همه برای طلا دلسوزتر است، اما در عین حال یک رگه بی‌خیالی و وادادگی هم دارد که بیشتر در امور شخصی که به خودش مربوط می‌شود، نمود می‌یابد. او در نهایت در برابر بزرگترین آزمون زندگی‌اش قرار می‌گیرد و فداکارانه تن به بازی می‌سپارد.

دریا هم به همیش شکل. هرچند که در ابتدا در نظر تماشاگر دختر ساده‌دلی به‌نظر می‌رسد اما به‌مرور با ابعاد پیچیده شخصیتی او مواجه می‌شویم. او کسی است که در میان اکیپ جوان‌های فیلم باید سخت‌ترین و پیچیده‌ترین تصمیم‌ها را بگیرد اما راحت‌تر از بقیه چنین می‌کند و به دل خطر می‌زند. در انتهای فیلم از آن دختر ساده‌دل و کمی عجول و بی‌فکر، یک زن زندگی‌کرده و پر از داستان و بلوغ سربرآورده.
آدم‌ها در طلا بسیار واقعی هستند و البته تجسم تمام و کمال جامعه درهم‌آشفته امروز. ابعاد اجتماعی هر کاراکتر سعی دارد تصویری شمایلی و نمونه‌ای از جامعه معاصر بسازد و در این کار موفق می‌شود.

درباره دریا

این هم از نکاتی است که خیلی کم مورد توجه قرار می‌گیرد اما بسیار مهم است. نقش دریا در فیلم بسیار پررنگ‌تر از منصور یا طلا یا سوپ خوری یا هرچیز دیگری است. طلای طلا ‌اصلا اوست و فیلم به‌نوعی از تعریف کردن داستان منصور، می‌خواهد به شناخت و شکوفایی دریا برسد.
دختری مهربان، معصوم و به‌فکر که با وجود وضع مالی خوب و داشتن پدری شدیدا مادی‌گرا، بی‌عقده بزرگ شده و منافع جمعی را همواره بر منفعت شخصی خودش ارجحیت می‌بخشد. او همانطور که در پلان معرفی‌اش در آغاز فیلم می‌بینیم، پرچم ایران را روی صورتش کشیده، روی بیلبوردهای تبلیغاتی فیلم هم تصویر او با همین پرچم ایران مورد تاکید قرار گرفته. و خب در فیلمی از پرویز شهبازی که جزییات هرکدام بار معنایی خاصی به‌فیلم می‌بخشند، این پرچم روی صورت او تنها صحنه‌آرایی و چهره‌پردازی برای سکانس تماشای مسابقه فوتبال نیست؛ یک عنصر نمادین است که حرف‌های زیادی پشتش دارد.

نگار جواهریان

دریا درست شبیه به مام وطن باید زیر پر و بال دوستانش را بگیرد و از خودش بکاهد تا آن‌ها به نقطه امنی برسند. او در این مسیر از هرچیز ارزشمندش باید بگذرد، از گذشته و سنت‌ها، از دارایی، از رفاقت‌ها، از زیرسلطه پدر مادی‌گرا بودن، از خانواده و در نهایت از عشق و عاطفه‌اش…و او البته برای درست کردن اوضاع و البته برای کودکان آینده و هستی بخشیدن به آن‌ها زیربار محنت‌بار همه این از دست دادن‌ها می‌رود. هرچیز کهنه را ویران می‌کند، برای ساختن هرچیز نو…
در روایت هم دریا کنش‌گر اصلی ماجراست. این نکته‌ای است که به‌چشم نمی‌آید اما بسیار مهم به‌نظر می‌رسد. او زندگی منصور را می‌چرخاند. پیشنهاد سوپ‌خوری با تایید او کلید می‌خورد، پول برداشتن، تهیه کسری پول، و رساندن منصور و طلا به سرمنزل مقصود همه ثمره تصمیمات و ازخودگذشتگی‌های دریا است.

بزنگاه‌های انسانی

این نکته هم از شخصیت‌پردازی جالب پرویز شهبازی منتج می‌شود. طلا ‌پر است از بزنگاه‌های انسانی که اصلا انگار برای همان‌ها ساخته شده! لحظاتی به ظاهر بی‌اهمیت و گذرا که کارگردان هم خیلی روان از آن‌ها عبور می‌کند اما با همین تصویر مینیمالیستی اما عمیقی که در چنین صحنه‌هایی می‌سازد، دل تماشاگر را در آن لحظه حبس می‌کند.
همین لحظات هستند که در چارچوب خودشان باز هم طلا را پیشرو می‌کنند. آدم‌های واقعی در این فیلم ناگزیر به گفتمان هستند. شهبازی نشان می‌دهد این نسلی است که با همه فشارهایی که روی شانه‌هایش افتاده و گاهی او را از کوره در می‌برد، اما درنهایت روبه سوی گفتمان برای حل مسائلش دارد. از صحبت‌های صریح منصور بگیرید که به رفیقش می‌گوید پولش را ندارد و نمی‌تواند بدهد (به جای اینکه بپیچاند یا وعده الکی بدهد.) تا اینکه در دل کدورت و دعوا دختر وقتی می‌خواهد پولش را در آن شراط بغرنج بگیرد، معذب می‌شود و از نظر اخلاقی برایش بار سنگینی دارد.

مهرداد صدیقیان

از معرفت خاص پایین شهری خلافکار که پول نمی‌گیرد تا حواس جمعی رفیقی که بچه پروی ماجرا است (مهرداد صدیقیان)‌ اما وقتی به مراسم می‌روند یادش هست که بابت لباس نامناسبش عذرخواهی کند.
طلا ‌پر از جزییات رفتاری و شخصیتی از این جنس است که آن را بدل به چنین فیلم ویژه‌ای کرده. این جزییات به‌جا و درست کار گذاشته شده‌اند و آنقدر بدون تاکید در تار و پود روایت و داستان تنیده‌اند که در ناخواداگاه عموم تماشاگران می‌نشینند اما حواسش را نمی‌دزدند. اینست که تماشاگر در جهان طلا غرق می‌شود و در بزنگاه‌های انسانی‌اش فرو می‌رود اما آن‌را ساده‌انگارانه می‌خواند. چراکه نمی‌داند این جهانی که راحت در آن غرقه است محصول چه جزییات نامحسوس و پرشماری در پس ظاهر ساده و قابل فهمش هستند.

جامعه کاریکاتوری طلا

در مقابل کاراکترهای پیشرویی که فیلم طلا حول آنان می‌چرخد، شخصیت‌های فرعی که هرکدام قرار است نماینده بخشی از جامعه باشند و اساسا محیط اجتماعی را به‌تصویر بکشند، شمایلی کاریکاتورگونه دارند. خیلی از اهالی باهوش رسانه! در اکران فیلم در جشنواره خیال می‌کردند که خودشان بامزه‌اند و دارند به صحنه‌هایی که ناخواسته کمدی شده‌اند می‌خندند. حال آنکه این کاریکوتوری بودن جامعه و افرادش تعمد فیلمساز و نتیجه ذکاوت او در انتفال مفاهیم فرامتنی مورد نظرش به تماشاگر خاص است. از آشپز بامزه تا خلافکار لوتی و مشتی تا پلیس‌ها و صاحب‌کارها تا اتوماسیون اداری مضحک همه به‌شکل انضمامی کاریکاتوری هستند و فیلمساز در واقع نگاهی تحقیرآمیز به آن‌ها می‌اندازد.
تجربه ثابت کرده هر جز کوچکی از فیلم‌های شهبازی، یک مابه‌ازای مفهومی در پس خود دارند و کشف رابطه میان اجزاست که تماشاگر را به فهم عمیق‌تر مفاهیم رهنمون می‌کند.

طلا

ظرافت در انتقال اطلاعات

اما این مفاهم درونی به‌شکلی به تماشاگر منتقل می‌شوند که نه رو و واضح باشند و نه آنقدر درهم پیچیده که قربانی خوانش‌های شخصی شود. اساسا باید این نکته را در نظر گرفت که شهبازی برای تماشاگر عامه فیلم نمی‌سازد و جامعه هدفش عامه نیستند اما فیلم‌هایش برای هر تماشاگر عامی که اندکی ذوق و حوصله به‌خرج دهد، می‌تواند بسیار جالب توجه باشد و به لایه‌های درونی تر اثر، فرای داستان و روبنا دست یابد. تماشاگر عام ممکن از از رمزگان دقیق فیلم سردرنیاورد اما با دقت در جزییات و روابط اجزای فیلم با یکدیگر به مفهوم مورد نظر فیلمساز می‌رسد.
مثلا نگاه کنید که چطور بنای پایان بندی مهیب طلا را در چند صحنه قبل‌تر می‌کارد. یا حضور پدربزرگ چطور با وجود کوتاه بودن اما نقش ویژه‌ای در پیشروی درام و سرانجام نهایی شخصیت‌ها دارد. همان حضور کوتاه در یک صحنه، مقدمه صحبت‌هایش در ماشین می‌شود.
این نشانگر ظرافت کار شهبازی در چگونگی و طراحی انتقال اطلاعات و مفاهیم است. هنر بزرگی است که فیلمی خاص بسازی که در عین اینکه نه برای تماشار عامه و نه برای روشنفکران به شکل خاص ساخته شده، بتواند با هرکدام و اصلا هر قشری از مردم و جامعه به شکل خاص خود ارتباط برقرار کند.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.