مجله نماوا، رضا صائمی

فیلم کوتاه «شیهه» به کارگردانی پویا سعیدی را باید روایتی از پارادوکس بین زن بودن یا مادر بودن دانست. چالشی که بسیاری از زنان مدرن ایرانی به ویژه در وضعیت بحرانی کنونی با آن درگیرند که می‌توان نامش را چالش مادرانگی دانست. مادری به مثابه تجربه هویت‌مندی که زن را به مهمترین نقش خود پیوند می‌زند همچنان به مثابه الگوی سنتی و کارکردهای برآمده از آن تعریف می‌شود که این با زن بودن به معنای مدرنش با مولفه‌هایی از جمله استقلال و آزادی‌های فردی دچار تعارض و تناقض شده و میل غریزی به مادر شدن را با موانع اجتماعی سوژگی مادرانه مواجه می‌سازد.

این پارادوکس را می‌توان اینگونه هم توضیح داد که زن مدرن، نمی‌خواهد مادر شدنش هم مثل زن شدنش، تجربه یک سوژگی باشد چنانکه فردیت او را استحاله یا انکار کند. شخصیت زن فیلم که نگار جواهریان نقش آن را بازی می‌کند که ترکیبی از جنس بازی او در «تنها دوبار زندگی می‌کنیم» و «یه حبه قند» است، زن بارداری در آستانه جدایی است که به همین دلیل قصد دارد تا جنین خود را سقط کند اما مواجهه او با کودکی در مجتمع مسکونی محل سکونتش، قصه را عوض می‌کند.

مواجهه زن با پسر بچه نه فقط مواجهه با یک کودک که فهم جهان کودکانه است. جهانی که در آن می‌توان احساس رهایی را تجربه کرد. گویی زن در مواجهه با کودکی و جهان خیالی‌ای که  با اسب اسباب بازی‌اش ساخته، جهد و جهان کودی را درون خودش نهادینه می‌کند تا موقعیت تراژیک خود را به یک امکان رهایی بخش تبدیل کند. شیهه کشیدن او پشت تلفن به جای درگیری لفظی با همسر عصبانی‌اش آن سوی خط و رقص پایانی‌اش که رقصی رها و آزاد است نماد این تجربه رهایی بخشی است. گویی او در بلاتکلیفی انداختن یا نگه داشتن بچه قرار داشته و رنج این تضاد و دوگانگی را تحمل می‌کرد حالا به میانجی معاشرت و تعامل با یک کودک به این نتیجه می‌رسد که نوزادش را نگه دارد و قرص ضد بارداری را دور بیاندازد. در واقع او با تجربه جهان کودکی، تصمیم می‌گیرد جنین‌اش را حفظ کند و به کودکی که قرار است به دنیا بیاید بیاندیشد. در واقع او این تضاد درونی در خود را اینگونه حل می‌کند که مادرانگی، هویتی مقابل فردیت زنانگی نیست، بلکه تکامل آن است. اینکه اگر به قول سیمین دوبوار که زن، زن به دنیا نمی‌آید زن می‌شود، زنانگی زن با مادرانگی او از بین نمی‌رود، تکمیل می‌شود. در واقع زن با مادر شدن، زن می‌شود. اوج این تحول درونی زمانی است که پسر بچه تحت تاثیر صحبت نگار که در توجیه انداختن بچه، آن را فعل معکوس معنا کرد، قصد داشت عروسکش را از بالکن خانه به پایین پرت کند و او تلاش داشت او را از این کار منصرف سازد.

«شیهه» زن، از مردی که چند سال با وعده و وعید آزارش داده فرار کرده و پنهان شده، او قصد دارد جنین‌اش را «بیاندازد» و اصل ماجرا بر سر همین «انداختن» است. اینکه آن مرد همسرش است یا نه البته در فیلم روشن نیست و این ابهام البته می‌تواند جهت قصه را تغییر دهد. به این دلیل که اگر این جنین حاصل رابطه خارج از ازدواج باشد آنگاه قصه سقط معنای دیگری پیدا کرده و دیگر مسئله مادرانگی در پیش نیست بلکه مسئله بر سر آبرو و بی‌آبرویی است. با این حال اگر هر دو خوانش را هم لحاظ کنیم باز تلاش برای حفظ یا انداختن جنین به شکل مستقیم با تجربه مادرانگی گره خورده و می‌تواند پارادوکس مادرانگی و زنانگی را به عنوان نقطه کانونی درام به سوژه بدل کند. از سوی دیگر و فارغ از سویه‌های جنسیتی قصه می‌توان به موقعیت انسانی آن هم ارجاع داد که تصویری از نبرد انسان مدرن در زندگی روزمره بین خواسته‌های متضادش را به تصویر می‌کشد و اینکه چطور این تضادها و تناقض‌ها تجربه‌های زیسته را به امری دردناک و رنجور تبدیل می‌کنند. رهایی اما جایی ممکن است که انسان از تردید به تصمیم رسیده و خودآگاهی‌اش به اراده تبدیل می‌شود. به اراده‌ای برای رهایی و جهش و پیش رفتن. شاید شیهه اسب در اینجا روایت نمادین این رهایی باشد که نجات از دوگانگی‌ها و رسیدن به یگانگی است.