مجله نماوا، عباس اقلامی

یک ایده خوب. یک طرح اولیه‌ی مناسب برای پرداخت مستندگونه در دست علیرضا رسولی‌نژاد بدل به فیلم مستندی شده که هم قابل تماشاست و هم قابل تامل. رسولی‌نژاد با دیدن یک عکس در روزنامه، فردی را شبیه کلینت ایستوود، کارگردان و بازیگر و در یک کلام، ستاره‌ی سینمای هالیوود می‌بیند. این مرد در روستایی در سیرجان در حاشیه یک بازدید دولتی از باغی نمونه، حاضر بوده است. این تشابه ظاهری فیلمساز را بر آن می‌دارد به جستجوی ایستوود سیرجانی راهیِ روستای ایزدآباد سیرجان شود.

این ایده‌ی اولیه در اجرا و وقتی پای فیلمساز به سیرجان می‌رسد تبدیل به آیین پاسداشتی برای تماشای آدم‌ها می‌شود. هر چه فیلم پیش‌تر می‌رود دیگر یافتن فردی با ظاهر مشابه ایستوود به لایه‌های پسین‌تر اولویت‌های فیلم رانده می‌شود و آنچه پیش چشم تماشاگر می‌آید، همان ایده‌ی تماشای آدم‌ها و مکان‌هاست. فیلمساز با دوربین به مثابه ذره‌بینی در دست، در میان چهره‌های اهالی منطقه، ایستوود را می‌جوید، اما هر بار مکث روی هر چهره می‌شود دستمایه‌ی نگاهی ژرف‌تر به چهره‌ها. هم چهره‌ها و هم مکان‌ها.

قصه‌ی چهره‌ها و مکان‌ها در یک قاب

رسولی‌نژاد در «ایستوود» همپای رفتن به دل قصه‌های هر چهره، به مکان‌هایی در سیرجان و روستای ایزدآباد نقبی می‌زند؛ مکان‌هایی اغلب فراموش شده و گاه متروکه. بازمانده از دوره‌ای تاریخی که در بازبینی سینمایی و آن هم در گونه‌ی مستند به مراسم بازنگری و شناخت خود میل می‌کند. مروری اجمالی می‌شود از گذشته و البته بیشتر با نگاه به امروز سیرجان با تنوع فرهنگی کمتر شناخته شده‌ی این منطقه. از کشاورزی و صنعت امروز تا باغ سنگی دیروز. به هر گوشه‌ای سرک کشیدن برای یافتن ایستوود، جستجویی سرخوشانه و بازیگوشانه می‌شود برای دانستن از حال مردمانی که اگر هم در بین آن‌ها کسی شبیه ایستوود باشد یا نباشد، اما قهرمان زندگی خود و شهر خود در بین آن‌ها کم نیست. اصالت، زیبایی و امید در چهره‌ها از هرکدام، یک ایستوود سیرجانی ساخته است.

ایستوود

از حکایت دختران تکواندوکاری که با کمترین امکانات به دنبال رؤیاهای خود هستند حتی اگر ایستوودی نباشد تا میلیون‌ها دلار برای پیشرفت و رسیدن به آرزوهاشان خرجشان کند تا جوانانی عاشق سینما که تنها علت دیده نشدنشان شاید نبودن معلم‌هایی مانند معلم جغرافیای سال‌های دور روستای ایزدآباد باشد که با دوربین لوبیتل خود راه‌های بیرون زدن از پیله‌ی جغرافیای محصور و مغفول یک روستای کویری را نشان دانش آموزانش می‌داد تا هرکدام ایستوودی شوند بر پرده‌ی سالن سینمای فراموش شده‌ی سیرجان.

فیلم در ایده‌های سبکی هم گفتنی‌های جذابی دارد. تکیه بر نمایش چهره‌ها و مکان‌ها در میزانسن‌هایی ساده و اغلب خلوت. استفاده از تکنیک صدای روی صحنه (Voice Over) در طول فیلم که لحن و ریتمی مناسب دارد در همراه کردن تماشاگر. نزدیک شدن به ادبیات در متن فیلمنامه که نه تنها از متن بیرون نمی‌زند که از جذابیت‌های شنیداری نریشن‌ها شده است. قاب‌های دیدنی از چهره‌ها و مکان‌ها که گاه تنه می‌زند به عکاسی و دقایقی از فیلم را به عکاسی سینمایی نزدیک می‌کند. و یکی از مهمترین ایده‌های فیلم که فیلمساز به کاربسته و در فیلمی که اساس آن روی نمایش و یافتن چهره‌ای در میان چهره‌هاست، چهره‌ی شخصیت اصلی داستان که به جستجوی سوژه راهی سفری مکاشفاتی می‌شود، تا انتها پوشیده باقی می‌ماند.

این مهم، کمک می‌کند به درک بهتری از این خواست فیلم، که در انتهای فیلم مهم نیست قصه از کجا شروع شد، مهم تماشای آدم‌ها و احوال امروز زنان و مردانی‌ست که دیده نمی‌شوند حتی وقتی سخت می‌کوشند و کسی به فکرشان نیست، شاید چون شبیه هیچ کلینت ایستوودی نیستند.

تماشای آثار پانزدهمین جشنواره بین‌المللی سینماحقیقت در پردیس نماوا