مجله نماوا، حمیدرضا گرشاسبی

کم نیستند فیلم‌هایی که بر پیشانی‌شان این جمله حک شده است: «براساس یک داستان واقعی». جمله‌ای که همواره نیرویی برانگیزاننده در خود دارد و مخاطبِ بالقوه را ترغیب می‌کند به تماشا. در واقع تماشاگر از این که فیلمِ پیش رویش یک بار در عالم واقع اتفاق افتاده، کنجکاوی بیشتری دارد برای آن که چنین داستانی را در ساحت سینما ببیند؛  شاید به این دلیل که آن را باور پذیرتر قلمداد می‌کند. گویا ما به سینما می‌رویم تا داستان‌هایی واقعی ببینیم. اما از سویی دیگر دلیل این میل گسترش‌یافته برای دیدن فیلم‌هایی برمبنای واقعیت، شاید بر این اساس باشد که ببیننده دلش می‌خواهد یک بار دیگر همان داستانی  را که خود بلد است، با روایتی دیگرگون ببیند؛ روایتی که در آن فیلمنامه‌نویس و کارگردان نقشی اساسی دارند. تماشاگر می‌خواهد بداند آن داستان در عالم سینما (که مبنایش تخیل است) چگونه ورز می‌یابد و قوام پیدا می‌کند. تماشاگر می‌خواهد بداند داستانی که برایش آشناست چگونه از فیلتر سینما رد می‌شود. اما چیز دیگری نیز در مورد فیلم‌هایی «براساس یک داستان واقعی» قابل ذکر است و آن این‌که آن اتفاق‌ها گویا چنان در عالم واقع صورت گرفته‌اند که خودبه‌خود داستان به حساب می‌آیند و برای همین است که می‌گوییم داستانِ واقعی. وگرنه داستان و واقیعت – شاید – به راحتی با هم جمع نمی‌شوند. به نظر می‌آید که فیلمنامه‌نویسان و  کارگردانان به این علت به سراغ آن اتفاق‌ها – برای مثال دستگیری عبدالمالک ریگی – می‌روند که چنین رویدادهایی وجوه داستانی پررنگی دارند و به طور بالقوه در خود داستانی جذاب را پی ریخته‌اند. اکنون کافی است که خالقان اثر با مهارت‌هایی لازم و وافی آن داستان را در قالب سینما بریزند و از سرچشمه‌ای اشتهابرانگیز برای داستان خود سود ببرند. فیلم روز صفر یکی از همین فیلم‌هاست. فیلمی که ریشه در رویدادی واقعی دارد و زندگی یک دوره از فردی واقعی را چهره می‌کند و از پرتره عبدالمالک ریگی استفاده می‌کند. این آدمی که برای همه ما ایرانیان آشنا ست و می‌دانیم چه – ها – کرده و چه زندگی پر فراز و نشیبی داشته است. و همین فراز و نشیب است که باز هم او را برای سینما به شخصیتی خوراک تبدیل می‌کند چرا که سینما خود وقتی جذاب می‌شود که بتواند فراز و نشیب تولید کند و مدام با بالا و پایین شدن، با شکست و پیروزی‌های پشت سرهم، و با ایجاد تلاطم، تماشاگر را نیز پایین و بالا ببرد. این راز جذابیت سینما و راز جذابیت فیلمی مثل «روز صفر» است. تماشاگر در دیدن «روز صفر» مدام جابجا می‌شود و نمی‌تواند یکسان باقی بماند و متلاطم نشود.

امیر جدیدی در فیلم روز صفر

درست که فیلم روز صفر یک داستان واقعی دارد اما آنچه آن را سینمایی کرده، رویکرد خالقان اثر برای روایت یک رویداد واقعی است و آن این که آنها ایجاد حس تعلیق در بیننده را برای خود فرض دانسته‌اند و با چنین پیش زمینه ای سراغ داستان ریگی رفته‌اند. برای‌شان بنای داستانی پرکشش و پرتعلیق مبنا بوده و به گمان من از درس‌های آلفرد هیچکاک در باب ساخت سینمای دلهره و تعلیق به خوبی استفاده کرده‌اند. انفجار و خرابکاری از آن دست مفاهیمی است که با تعلیق همراه هستند و می‌دانیم  که هیچکاک ملقب بود به استاد دلهره و تعلیق. و یادمان هست که دو فیلم استاد، چنین عناوینی داشتند: «خرابکاری» و «خرابکار». هر دو نام به طور مستقیم تعلیق را تداعی می‌کنند. «روز صفر» نیز باید ختم به یک انفجار شود. ریگی در پی انفجاری بزرگ در تهران و دیگر شهرهای مهم ایران است. در همان آغاز فیلم او را می‌بینیم که در پی ریختن چنین نقشه‌ای است. و ایضا هوادارانش و یارانش نیز در حال جاساز کردن مواد انفجاری و ساختن بمب هستند. «روز صفر» در واقع شکلی از یک زیرگونه است که می‌توان آن را زیرگونه «بمب ساعتی» نامید. زیرگونه‌ای که صدایش تیک تاک است. از همان آغاز روایت صدای تیک تاک یک بمب ساعتی در سرِ تماشاگر می‌پیچد و او را مسحور خود می‌کند و بیننده در تمام وقتِ تماشا، منتظر است که انفجاری صورت بگیرد. خالقان «روز صفر» با فرضیه بمب که هیچکاک آن را مطرح می‌کند به خوبی آشنا بوده‌اند. فرضیه بمب می‌گوید اگر به دنبالِ منتظر نگه داشتن بیننده و پدید آوردن احساس هیجان و دلهره و ترس و تعلیق در تماشاگر هستید، نخست باید به او اطلاعات بدهید تا او همواره در انتظار نتیجه گرفتن از آن اطلاعات باشد. وقتی که به بیننده نشان می‌دهید که شخصی یک بمب ساعتی را زیر میزی گذاشته و آن را فعال کرده، تماشاگر دیگر آرام و قرار ندارد و همواره منتظر است که بمب منفجر شود. برای همین است که مدام حرص و جوش می‌زند و می‌خواهد به شخصیت‌های داستان بگوید لطفا کاری بکنید تا بمب منفجر نشود. این گفت‌وگوی بییننده با شخصیت‌های یک فیلم یعنی همراهی واقعی او با دنیای فیلم. از طرف دیگر، هیچکاک معتقد بود که برای ساختن یک فیلم قوی باید شخصیت منفی قوی داشت. این که فیلم «روز صفر» با عبدالمالک شروع می شود در  پی همین خواسته است. فیلم می‌توانست آغازی دیگرگونه داشته باشد و مثلا با شخصیت افسر اطلاعاتی شروع شود. یعنی وقتی که افسر اطلاعاتی به دنبال کشف عملیات قریب‌الوقوع تبهکار فیلم است. اما روز مخصوصا با ریگی شروع می‌شود تا هم شخصیت منفی فیلم را بولد کند و هم این‌که با قصد او برای عملیات تخریبی در سراسر ایران، دکمه بمب ساعتی را فشار دهد. با این وجود، اما «روز صفر» تبلور ساخت یک قهرمان تمام عیار و جذاب در قالب یک افسر اطلاعاتی است. اوست که یک دم از حرکت نمی‌ایستد تا در آینده‌ای نزدیک، شرور فیلم را به دام بیندازد. در الگوی فیلم‌هایی چون «روز صفر»، شخصیت منفی به وجود آورنده کنش است و شخصیت مثبت – قهرمان – چاره‌ای ندارد که به صورت واکنشی عمل کند چرا که داستان با قصد نیروی منفی شکل می‌گیرد و جلو می‌رود. و «روز صفر» قهرمانی می‌سازد که در تمامی مراحل، قدم‌هایی نزدیک به شخصیت منفی دارد و تقریبا گام به گام او می‌دهد و از او عقب نمی‌افتد؛ در حالی که این ریگی بوده که خیلی قبل از افسر عملیاتی، قدم‌هایش را برداشته است. این نزدیکی افسر به ریگی از هوش او و توانایی‌های ذهنی‌اش نشات می‌گیرد و همین‌طور در چابکی او به لحاظ فیزیکی. در واقع او هم خوب معما حل می‌کند و هم خوب جست‌وخیز می‌کند. و این چنین است که قهرمانی قابل قبول در سینمای ایران ساخته می‌شود که «روز صفر» را به فیلمی جذاب تبدیل می‌کند.

تماشای فیلم روز صفر در نماوا