مجله نماوا، محدثه واعظی‌پور

نرگس آبیار به شهادت پنج فیلمی که ساخته، مسیری غیرقابل پیش‌بینی در فیلمسازی طی می‌کند و این شاید، جذاب‌ترین ویژگی کارنامه او باشد؛ اویی که در همه این سال‌ها با وجود انتقادهایش، کارگردانی نزدیک به حاکمیت و خودی محسوب شده و گاهی امتیازهای فیلم‌هایش به این دلیل، دیده نشده است.

فیلم اشیا از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیکترند و «شیار ۱۴۳»، در دو دنیای متفاوت روایت می‌شوند. «اشیا…» به عنوان فیلمی کوچک، کم‌هزینه و ظاهرا ساده که پروژه اول یک کارگردان است، به دلیل نمایش روحیه، احساس و مسائل یک زن خانه‌دار و معمولی، فیلم مهمی است و «شیار ۱۴۳»، در فضای مردانه سینمای جنگی ایران، قابل اعتناست. اهمیت «شیار ۱۴۳» در این است که آبیار، برای نخستین بار تصویری واقعی از رنج مادران شهید، به یادگار گذاشته و به حال و هوای آنها نزدیک شده. الفت، و آن رادیویی که به کمر می‌بندد، نشانه درستی از انتظار و احساس تمام نشدنی یک مادر، به فرزندی است که در جنگ از دست رفته، تصویری دور از قاب‌های آشنا و سیاست‌زده‌ای که عظمت این مادران را در نادیده گرفتن رنجشان، معنا کرده است.

با «نفس»، آبیار نشان می‌دهد که بیش از آنکه بخواهد روایت کند و فیلم‌های کوچک بسازد، سینما و تصویر را می‌شناسد. گویی ساخت دو فیلم به او اجازه داده جاه‌طلبانه پرده بزرگ سینما را با تصاویری زیبا، پر کند. نفس، در سینمای تکراری و آپارتمانی ایران، غنیمت است. فیلم علاوه بر آنکه، یک شخصیت متخیل و شیرین دارد، که با وجود کم سن و سال بودن، راوی ماجراهاست و تا انتها جذاب می‌ماند، از زبان یک شهید روایت می‌شود، دختری خردسال که نسبتی با تصویر دختر آرمانی در فرهنگ ایرانی ندارد، دختری با ذوق که بخشی از خاطرات فیلمساز را روایت می‌کند. این نخستین بار است که تاریخ این سرزمین و نقاط عطفش را از زبان دختری می‌شنویم که در مکتب‌خانه کتک می‌خورد، از مادربزرگ سنتی‌اش می‌ترسد و دلبسته رویابافی و رقص و موسیقی است. دختری دفن شده زیر آوار جنگ.  «نفس»، سکانس‌های شلوغ زیاد دارد. از جمله حرکت کاروان عزاداران حسینی یا راهپیمایی انقلاب، که خوب کارگردانی شده‌اند. آبیار، با «نفس»، از دو فیلم محترم قبلی فاصله می‌گیرد و در سینمای ایران، صاحب شناسنامه می‌شود.

او در حالی که می‌توانست زیر سایه موفقیت نفس، دوباره تجربه‌ای به آن شکل را تکرار کند، به سراغ موضوعی دشوار می‌رود. «شبی که ماه کامل شد»، تریلری تکان‌دهنده است. محصول کار یک کارگردان پخته که هم روایتگری بلد است، هم کارگردانی صحنه‌های اکشن. او در فضای مردانه سینمای ایران، یکی از مردانه‌ترین موضوع‌ها (ترور و قتل) را انتخاب کرده و فیلمی استاندارد ساخته است. نیمه اول فیلم که بیشتر به آشنایی فائزه (النازشاکردوست) و عبدالحمید (هوتن شکیبا) نوعی شاعرانگی و لطافت دارد. عشقی شکننده که در پس زمینه آن، بدویت و خشونت به چشم می‌خورد. در نیمه دوم، فیلم با تغییر لوکیشن، وارد فضایی مردانه و خشن می‌شود و در بالاترین نقطه خشونت به پایان می‌رسد. شبی که، تلخ و دهشتناک است و به خوبی، پرونده‌ای واقعی و ملی را به روایتی نفسگیر تبدیل می‌کند.

فیلم ابلق

فیلم ابلق، که با سکانس‌های درگیری و تعقیب و گریز آغاز می‌شود، متاثر از فضای جامعه و جنبش می تو ساخته شده است. با وجودی که آبیار به شهادت فیلم‌های قبلی‌اش، توجه ویژه به مسائل زنان داشته، این بار بیشتر به جامعه نزدیک می‌شود و زیر پوست این شهر، فجایعی را جستجو می‌کند که زیر عنوان خانواده، سنت و قدرت مخفی می‌شوند‌.

«ابلق» اگرچه صریح، تند و تلخ است، اما یک فیلم ساده اجتماعی نیست. نام‌ها، شخصیت‌ها و محله کنایه و ایهام دارند. در آن دنیا، در آن محله درگیر فقر، جهل و نکبت که گویی با جهان اطراف بیگانه و وصله ناجور است، زیبایی و معصومیت راحله (الناز شاکردوست) در خطر نابودی و تعرض جلال است. قدرت، (قدرت مردانه، قدرت خانوادگی) اهرمی علیه زنی است که هم  همسرش علی (هوتن شکیبا) و هم  برادر همسرش جلال (بهرام رادان) از او سواستفاده می‌کنند. در جهان کریه و مردانه زورآباد، که همه معادلات بر اساس پول تعریف می‌شود، راحله نماد پاکی است، زنی معمولی از طبقه فرودست که صدایش به جایی نمی‌رسد.

فیلم ابلق، اگر چه در بعضی فصل‌ها از جمله فصل دورهمی زنان، از نفس می‌افتد و شعار می‌دهد، فیلمی مهم است. فیلمساز، بی‌پروا از قدرت، فساد و حتی خانواده ایرانی (که معمولا در سینما، روشن و سپید و حتی مقدس است) انتقاد کرده و ریشه خشونت علیه زنان را در باورها و سنت‌هایی دیرپا می‌داند.

«ابلق»، فیلم امروز است. تلخ‌تر از فیلم شبی که ماه کامل شد و پایانش، مهیب‌تر از «نفس» است. موش‌ها، با ما زندگی می‌کنند، گیرم چند روزی در تاریکی مخفی شوند، آنها دوباره باز خواهند گشت.