مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

مایته آلبردی با «مأمور مخفی» (The Mole Agent) قصد داشت یک فیلم مستند نوآر درباره یک جاسوس در یک خانه سالمندان بسازد، اما انتظار نداشت فیلم او به مراقبه‌ای دردناک درمورد انزوا و تنهایی تبدیل شود.

فیلمساز ۳۸ ساله شیلیایی به گاردین می‌گوید در ابتدا با ژانر و فرم بازی می‌کرد. او در اولین صحنه‌‌ها با توجه به تأکید بر زیبایی‌شناختی نوآر – پرده‌های کرکره‌ای و نورپردازی با کنتراست بالا – شما را وادار می‌کند از خود بپرسید اصلاً در حال تماشای یک فیلم مستند هستید؟

«مأمور مخفی» که اولین بار در دنیا در بخش مسابقه مستند سینمای جهان جشنواره فیلم ساندنس ۲۰۲۰ نمایش داده شد، ماجرای سرخیو چامی، پیرمردی ۸۳ ساله را روایت می‌کند که توسط یک کارآگاه خصوصی، رومولو آیتکن استخدام می‌شود تا در یک خانه سالمندان در شیلی جاسوسی کند. او باید درمورد وضعیت سلامت و مراقبت از یکی از موکلان آیتکن تحقیق کند و به او گزارش دهد. داستان به‌تدریج از بازیگوشی پلنگ صورتی‌وار فراتر می‌رود و فیلم به نگاهی اندوه‌بار به پیری و نیاز از روی استیصال به ارتباط انسانی تبدیل می‌شود.

سرخیو چامی و رومولو آیتکن

این سفر که برای آلبردی به معنای ثبت حدود ۳۰۰ ساعت فیلم بود، در یک فیلم ۹۰ دقیقه‌ای بی‌امان خلاصه شد که سال گذشته به نمایندگی از شیلی برای رقابت در بخش فیلم بلند بین‌المللی به جوایز اسکار معرفی شد و هرچند نتوانست در آن بخش نامزد شود، اما در بخش مستند بلند نامزد اسکار شد.

«مأمور مخفی» در دفتر کار کارآگاه آیتکن با تلاش آلبردی برای پیدا کردن چهره اصلی مستند خود آغاز می‌شود. او یک بازپرس سابق پلیس فدرال است که در میانسالی، کارآگاه خصوصی شد و تا پیش‌ازاین مستند، چهار پرونده مربوط به خانه‌های سالمندان را رسیدگی کرده بود.

آلبردی به‌عنوان یک مستندساز، خود را با حرفه آیتکن مرتبط می‌دانست. آیتکن منتظر می‌ماند تا بتواند مدرکی بیابد، درست همان‌طور که او منتظر می‌ماند تا صحنه مناسب جلوی دوربینش ظاهر شود. آلبردی می‌گوید: «من همیشه می‌گویم باید بودجه خود را برای گروه در نظر بگیرم تا منتظر وقوع چیزهایی بمانند که ما منتظرش هستیم.»

مایته آلبردی و سرخیو چامی

آن‌ها در دفتر آیتکن منتظر ماندند تا مورد مناسب پیش بیاید: یک مشتری می‌خواست یک نفر حواسش به مادرش باشد تا مطمئن شود با او در یک مرکز مراقبت طولانی‌مدت، خوب رفتار می‌شود. آلبردی توضیح می‌دهد این موارد رایج است، بیشتر به خاطر احساس گناه فرزندان که والدین خود را در چنین مؤسساتی رها می‌کنند. او می‌گوید: «کارآگاه خصوصی در خانه سالمندان چیزی شبیه دوربین مراقبت از کودکان است.»

عامل نفوذی که همیشه با آیتکن کار می‌کرد از ناحیه لگن دچار آسیب شده بود. او باید یک نفر جدید را استخدام می‌کرد. این منجر به یک فرایند خنده‌دار در زمینه استخدام شد. ما افراد مسن مختلف را روی صندلی مصاحبه می‌بینیم که با دیدن آگهی استخدام به دفتر کار آیتکن آمده‌اند. برای آن‌ها باعث تعجب است که کسی بخواهد یک فرد بالای ۸۰ سال را استخدام کند، اما فرصت فاصله گرفتن از کارهای تکراری و مزخرف و تحرک ذهنی با یک کار جدید را غنیمت می‌شمارند. طنز رفتن به یک خانه سالمندان به‌عنوان چیزی که کسی را سر ذوق بیاورد، چیزی نبود که آلبردی در نظر نداشته باشد.

وقتی بحث روند انتخاب بازیگر شد، مستندساز موضع بی‌طرفانه‌ای نداشت. او می‌گوید: «من عاشق سرخیو شدم.» او توضیح می‌دهد آیتکن را متقاعد کرد مرد بیوه‌ی خوش‌بیان و مهربان را استخدام کند. چامی بلد نبود با دوربین آیفون که برای جاسوسی خانه سالمندان یک مهارت مهم تلقی می‌شود، کار کند. نحوه برخورد او با تکنولوژی به روش‌های نه‌چندان ظریف، طنز فیلم را بیشتر کرده، اما آلبردی احساس کرد او گزینه مناسب برای بازی در نقش اصلی فیلم است و قرار شد برای چند ماه در خانه سالمندان مستقر شود.

آلبردی پیش از ورود چامی، گروهی را برای فیلمبرداری در خانه سالمندان مستقر کرده بود. به کارکنان گفته شد گروه او در حال ساخت مستندی درمورد زندگی روزمره در یک خانه سالمندان هستند. به نظر می‌رسد این به آنچه فیلم تبدیل شد نزدیک‌تر است، زیرا چامی به‌زودی از جاسوسی خسته شد. با وجود همه فریب‌ها، «مأمور مخفی» درنهایت به‌مراتب صادقانه‌تر از آن چیزی شد که در ابتدا در نظر گرفته شده بود.

آلبردی با توضیح درباره این که گروه فیلمسازی چگونه چامی را دنبال می‌کردند، می‌گوید: «دل ما با مأموریتی نبود که به او سپرده شده بود.» اگرچه او «هدف» خود را پیدا کرد، با آیتکن تماس می‌‌گرفت و به‌طور مرتب وضعیت سلامتی او را بررسی می‌کرد، اما گزارش‌های مخفیانه او به آیتکن به‌تدریج کمتر شد. جاسوس مهربان از رئیس خود و کار مخفی آزرده شده بود. در عوض، او با ساکنان دیگر خانه سالمندان دوست شد و توجه خود را به آن‌ها معطوف کرد. به‌این‌ترتیب، مستند آلبردی به بررسی پویایی اجتماعی مراقبت‌های طولانی‌مدت تبدیل شد.

اولین صحنه‌های حضور چامی در مرکز نشان می‌دهد سالمندان که عمدتاً زن هستند با شک و تردید به دوربین‌ها نگاه می‌کنند و به هم یادآوری می‌کنند با آن بوم‌های صدا به مکالماتشان گوش می‌دهند، گویی آن‌ها نیز برنامه‌های مخفی دارند، اما سرانجام حضور گروه را نادیده می‌گیرند و به کار خود ادامه می‌دهند و غالباً تملق چامی را می‌گویند که یکی از معدود سالمندان مردان مرکز است.

سرخیو چامی و رومولو آیتکن

آلبردی توضیح می‌دهد تفاوت تعداد زنان و مردان در این خانه سالمندان خاص، در شیلی رایج نیست. مردان معمولاً به خانه‌های سالمندان سپرده می‌شوند، درحالی‌که زنان پیش فرزندان یا نوه‌هایی که بزرگ کرده‌اند نگهداری می‌شوند. بااین‌حال، سابقه این مرکز خاص به چند دهه قبل برمی‌گردد، سالمندان اینجا عمدتاً زنانی هستند که هرگز ازدواج نکردند، بچه‌دار نشدند یا به‌واسطه مشاغل خود مستقل هستند.

آلبردی این خانه را پرتره‌ای از یک نسل مردسالار می‌داند. او در توصیف احساسی که باعث شد بسیاری از این زنان در پنجاه و چند سالگی در اینجا مستقر شوند، طوری که گویی به جامعه تعلق ندارند، می‌گوید: «انگار زندگی شما زمانی معنا پیدا می‌کند که ازدواج کنید.»

ازاین‌جهت، «مأمور مخفی» به نحو نگران‌کننده‌ای شبیه به مستند «بزرگسالان» آلبردی به نظر می‌رسد که در سال ۲۰۱۶ ساخته شد. آن فیلم پرتره‌ای ترحم‌آمیز از جوانان مبتلا به سندرم داون است که به‌شدت خواهان استقلال هستند و متنفرند با آن‌ها مثل بچه‌ها رفتار شود. برای آلبردی، هر دو فیلم درباره افرادی است که جامعه حاضر نیست آن‌ها را در خود جای بدهد. آن‌ها منزوی می‌شوند چون فرض بر این است که وابستگی زیاد دارند یا بهتر بگوییم کار زیادی باید برایشان انجام شود.

آلبردی در «مأمور مخفی» بر جامعه‌ای کوچک متمرکز می‌شود که زنان و پرستاران برای خود ایجاد کرده‌اند و این که چامی چگونه در این جامعه حرکت می‌کند. در صحنه‌هایی که بین طنز و دل‌شکستگی متغیر است، او برای آن‌ها مکالمه و آرامش می‌آورد؛ به آن‌ها کمک می‌کند با وضعیت خود کنار بیایند و در صورت نیاز روی پای خود بایستند. او یک سالمند مبتلا به جنون دزدی ساکن خانه را تحت کنترل نگه می‌دارد و گردنبندهای سرقتی را به صاحبان آن‌ها بازمی‌گرداند و در عین حال با محبت با او رفتار می‌کند؛ و برای مدتی کوتاه هم که شده نگاه‌های عاشقانه زنانی مانند برتا را می‌پذیرد.

فیلم آلبردی همچنین به‌طور خاص این موضوع توجه دارد که مذهب کاتولیک، مردسالاری و تمایلات جنسی زنانه چگونه می‌تواند به‌طور هم‌زمان در این محیط رشد کند. غم و اندوهی که تپش آن در طول فیلم قابل احساس است، تقریباً در اواخر فیلم به اوج می‌رسد و این زمانی است که برخی زنان سفره دل خود را برای چامی باز می‌کنند و از این می‌گویند که چقدر دلشان برای خانواده‌هایشان تنگ شده و حس می‌کنند جا مانده‌اند و نادیده گرفته شده‌اند. آلبردی با آن فینال احساسی انتظار داشت که فیلم او در شیلی الهام‌بخش مکالمه‌هایی درباره تنهایی و افسردگی سالمندان باشد، در عوض کووید -۱۹ این کار را کرد.

همه‌گیری، همه مراکز مراقبت طولانی‌مدت در سراسر دنیا را مجبور به قرنطینه شدید کرد. جمعیت سالخورده که بیشترین آسیب را در برابر ویروس دارند، تا مدت‌ها امکان دیدن نزدیکان خود را نداشتند. انزوای آن‌ها شدت گرفت، اما دنیا شروع به توجه کرد. آلبردی می‌گوید: «روزنامه‌ای را خواندم که در آن صفحاتی به بررسی افسردگی در افراد مسن اختصاص داشت.»

او در شرایط کنونی یک بارقه امید می‌بیند. آلبردی در طول ماه‌هایی که در آسایشگاه سالمندان فیلم می‌ساخت به‌ندرت شاهد ملاقات یا تماس خانواده‌های سالمندان با آن‌ها بود، اما می‌گوید در دوران همه‌گیری متوجه شد مردم به‌طور منظم پیگیر حال پدر و مادر یا پدربزرگ‌ و مادربزرگ‌ خود در خانه‌های سالمندان بودند.

سالمندان که کمتر کسی فکر می‌کرد بتوانند با دوربین تلفن‌های همراه خود کار کنند، حالا با نوه‌های خود تماس تصویری می‌گیرند.

منبع: گاردین (راتین سیمونپیلی)

تماشای این فیلم در نماوا