مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

در اسطوره‌شناسی هالیوود نمونه‌هایی از رئیسان زورگو و دستیارانی که باید خشم آن‌ها را تحمل کنند تا درنهایت از نردبان ترقی بالا بروند، دیده می‌شود. یکی از موارد بدنام‌تر، اسکات رودین، تهیه‌کننده است که رفتارهای کلامی و فیزیکی توهین‌آمیز او با زیردستانش موضوع یک افشاگری تازه شده است.

این اتهامات سال‌ها قبل از انتشار به پرده بزرگ راه پیدا کرد: فیلم «شنا با کوسه‌ها» در ۱۹۹۴ با بازی کوین اسپیسی در نقش یک مدیر اجرایی بسیار سختگیر و فرانک ویلی در نقش دستیارش که آن‌قدر تحت فشار قرار می‌گیرد که به فکر انتقام می‌افتد.

«شنا با کوسه‌ها»
کیرنان شیپکا

حدود سه دهه بعد، «شنا با کوسه‌ها» (Swimming with Sharks) بار دیگر راه خود را به صفحه باز کرد، این بار در قالب یک مجموعه تلویزیونی با بازی دایان کروگر و کیرنان شیپکا، اما به‌جز عنوان، موقعیت و پویایی قدرت بین دو شخصیت اصلی، سریال شش اپیزودی روکو چنل – که آوریل ۲۰۲۲ پخش شد – اشتراکات کمی با منبع اصلی خود دارد.

کاتلین رابرتسون، نویسنده و گرداننده سریال می‌گوید: «سریال تا حد زیادی متفاوت با فیلم است. می‌خواستم این داستان را از منظر زنانه بررسی و اشاره کنم که از زمان اکران فیلم اصلی چقدر همه‌چیز تغییر کرده است.»

داستان سریال «شنا با کوسه‌ها» در زمان حال اتفاق می‌افتد و هالیوود را مکانی نشان می‌دهد که زنان می‌توانند در کرسی قدرت بنشینند، اما باید هزینه آن را بپردازند. شاید به نظر برسد جویس هولت (کروگر)، رئیس فانتین استودیوز همه‌چیز دارد، اما ورای ظاهر یخی او یک شکستگی داخلی به چشم می‌خورد که در قالب ازدواج و رابطه‌اش با صاحب در حال احتضار استودیو (با بازی دونالد ساترلند) متجلی می‌شود. با آمدن لو سیمز (شیپکا)، کارآموز بلندپرواز با گذشته‌ای پنهان که برای صعود به بالای زنجیره غذایی دست به هر کاری می‌زند، شرایط شکل دیگری پیدا می‌کند. در بازی موش و گربه جویس و لو، همیشه مشخص نیست چه کسی چه جایگاهی دارد.

«شنا با کوسه‌ها»
دایان کروگر

برای رابرتسون ۴۹ ساله، نوشتن این زنان به‌عنوان شخصیت‌های چندلایه از «خوب» یا «دوست‌داشتنی کردن» آن‌ها مهم‌تر بود.

او می‌گوید: «من شخصاً هر دوی آن‌ها را دوست دارم. هر دوی آن‌ها را درک می‌کنم. نه جویس و نه لو را عجیب و غریب یا آدم‌های بد یا شرور نمی‌بینم. فکر می‌کنم صنعت خیلی به جویس سخت گرفته است. در مقابل، دنیا واقعاً به لو سخت گرفته است. هر دوی این زن‌ها بازمانده هستند.»

ماهیت پیچیده هالیوود چیزی است که رابرتسون کانادایی آن را بهتر از خیلی گردانندگان سریال‌ که اولین کار خود را می‌سازند، درک می‌کند. او در ۱۰ سالگی در اولین نقش خود روی پرده ظاهر شد و از آن زمان تا الان در بیش از ۶۰ پروژه ازجمله «بورلی هیلز»، «‌۹۰۲۱۰» و «متل بیتس» بازی کرده است. او وقتی بزرگ می‌شد، یادداشت‌های دقیقی از تجربیاتش می‌نوشت، با این هدف که شاید روزی این تجربیات برای نوشتن قصه‌های خودش مفید واقع شود.

«شنا با کوسه‌ها»

او می‌گوید: «در تمام این سال‌ها چیزهایی دیده‌ام، چیزهایی شنیده‌ام و شاهد چیزهایی بوده‌ام و به خودم گفته‌ام: “اوه، خدای من، این می‌تواند صحنه خیلی جالبی در یک سریال باشد”، “این یک ویژگی شخصیتی عجیب و غریب و جالب است.”این می‌تواند یک لحظه دیوانه کننده باشد.”؛ بنابراین “شنا با کوسه‌ها” تا حدی کاوش در تجربیات خودم به‌عنوان کسی است که از دوران کودکی وارد صنعت شد.»

انگیزه‌های مبهم

یکی از تفاوت‌های آشکار، رابطه بین لو و جویس یا واقعاً لو و همه در سریال است. یک عنصر روانی-جنسی و انگیزه‌های مبهم به چشم می‌خورد که باعث می‌شود تماشاگر دائم آنچه را لو واقعاً می‌خواهد حدس بزند.

با توجه به این که او شخصیت اصلی است، چرا رابرتسون تماشاگر را در تاریکی نگه می‌دارد؟ او پاسخ می‌دهد: «درواقع احساس می‌کنم به‌سختی او را در تاریکی نگه ‌داشتم. به‌طور غریزی می‌خواستم تا جایی که می‌شود اطلاعات بیشتری درباره او بدهم، اما در روند نوشتن برای من روشن شد اگر مردم دریچه‌ای به شخصیت لو داشته باشند و درک کنند که چرا این کارها را انجام می‌دهد، سفرشان با او بدون ‌پاداش می‌ماند.»

«شنا با کوسه‌ها»
کاتلین رابرتسون

او ادامه می‌دهد: «این نگاه وقتی به یک شخصیت نزدیک می‌شوید، بی‌شباهت به بازیگری نیست. من در تمام این سال‌ها نقش زنان زیادی را بازی کرده‌ام که انتخاب‌های خیلی بد و پیچیده‌ای داشته‌اند. شما همیشه باید از خودتان سؤال کنید که “خوب، چرا این کارها را می‌کنند؟” و معنایش نیست که رفتار آن‌ها را توجیه می‌کنید. درمورد لو و جویس هم همین نگاه را داشتم. هرچند نگاهم به ردموند آیزاکسون (دونالد ساترلند) که استودیو را اداره می‌کند، جور دیگری بود. من همیشه او را یک آدم بد می‌دیدم. کارهایی که او کرد و انتخاب‌هایش همیشه برای من از یک مکان واقعاً ناجور و واقعاً تاریک می‌آید، درحالی‌که انتخاب‌های جویس به نظر من موجه است و انتخاب‌های لو، اگرچه احتمالاً انتخاب‌های درستی نیست، اما برای من قابل درک است.»

کیرنان شیپکا به‌عنوان یک بازیگر-کودک در سریال «مد من» و بعدها ستاره سریال نوجوانانه «ماجراجویی‌های هراس‌انگیز سابرینا» معروف شد، به همین دلیل، لو نقشی خیلی تیره‌تر از چیزی است که شاید تماشاگران از او انتظار داشته باشند.

«شنا با کوسه‌ها»
دونالد ساترلند

رابرتسون درباره این تضاد می‌گوید: «خیلی دوست دارم بازیگران را در نقش‌های ببینم که قبلاً هرگز انجام نداده‌اند؛ نمونه آن آدام سندلر در “عشق پریشان” یا برایان کرانستون در “برکینگ بد”. قطعاً این احساس را درمورد کیرنان هم داشتم. به خودم می‌گفتم: “اوه، این کاری است که قبلاً هرگز ندیده‌ایم او انجام دهد، اما کاملاً از پس آن برمی‌آید.” ضمن این که همیشه احساس می‌کردم و هنوز هم چنین حسی دارم که یک ارتباط شخصی عجیب و غریب با کیرنان دارم، چون خود من هم یک بازیگر-کودک بودم.»

او ادامه می‌دهد: «بزرگ شدن در کنار بزرگسالانِ بسیار پیچیده، شما را در موقعیتی قرار می‌دهد که در سنین خیلی کم شبه بالغ شوید. وقتی کیرنان را از نزدیک دیدم، دقیقاً احساس کردم “اوه، او خیلی جالب است. به‌نوعی یک چیز را به نمایش می‌گذارد، اما این‌همه لایه‌های جالب دارد.” او یک جنبه معمایی دارد که ساختگی نیست. برای نقش لو با بازیگران زن دیگری را ملاقات کردم که بااستعداد، زیبا، جالب، سرسخت و درمجموع باحال بودند، اما در کیرنان چیزی احساس کردم که برایم قابل درک نبود و این همان ویژگی بود که برای شخصیت لو می‌خواستم.»

«شنا با کوسه‌ها»

رؤیاپردازان بلندپرواز

«شنا با کوسه‌ها» قطعاً ثابت می‌کند دنیای سینما و تلویزیون به‌شدت رقابتی و بی‌رحم است. شیپکا درباره این که از چه راه‌هایی می‌توانست با شخصیت‌ خود ارتباط برقرار کند، توضیح می‌دهد: «روحیه‌ لو و خواسته‌ها و رؤیاهای بزرگ او برای من قابل درک است. مفهوم جسارت داشتن و تلاش زیاد برای رسیدن به آنچه می‌خواهید برای من قابل درک است، اما نه در حدی که او پیش می‌رود. فکر نمی‌کنم به‌هیچ‌وجه کارهای او را توصیه کنم، ولی درنهایت این ایده که واقعاً باید بجنگید و اگر برای رسیدن به هدف نهایی چاره‌ای ندارید جز این که با لگد و فریاد حق خود را بگیرید، برای من طنین‌انداز بود.»

شیپکا در توصیف بیشتر شخصیت لو می‌گوید: «فکر می‌کنم در پایان روز، او عشق را می‌خواهد و می‌خواهد دیده شود، اما به هر قیمتی که شده است. درحالی‌که اعتقاد دارم او مجبور نیست کار را به این شکل انجام دهد. احتمالاً از جهاتی، او شکل یا فرم روحی نرمی دارد، اما یک رؤیاپرداز است. ضمن این که فکر می‌کنم واقعاً بلندپرواز و سخت‌کوش است، اما با چند حرکت بد همه این ویژگی‌های خوب را خدشه‌دار می‌کند.»

«شنا با کوسه‌ها»

برای بازیگری باتجربه مانند کروگر، «شنا با کوسه‌ها» ترکیبی از داستان‌هایی بود که شنیده بود، افرادی که در این صنعت از نزدیک دیده بود که مدیران عالی نبودند و به‌نوعی از قدرت خود سوء استفاده می‌کردند.

بازیگر ۴۶ ساله آلمانی-آمریکایی می‌گوید: «ما زنان سال‌هاست تلاش می‌کنیم و سخت کار می‌کنیم تا در هر صنعت در موقعیت‌های قدرت قرار بگیریم. درنهایت، حالا حدی به خواسته‌های خود رسیده‌ایم و اینجا هستیم، اما هنوز هم می‌خواهیم خانواده داشته باشیم و هنوز هم می‌خواهیم همه‌چیزهای دیگر را داشته باشیم و چقدر سخت است تا وقتی دیر نشده است به تلاش خود ادامه بدهیم.»

از نگاه کروگر، جویس لایه‌های مختلف دارد، ازجمله نوعی آسیب‌پذیری که به نظر واقعاً قانع‌کننده می‌آید. او می‌گوید: «جویس فقط یک انسان است. فکر نمی‌کنم بی‌رحم باشد. فکر می‌کنم یک زن بلندپرواز است که برای رسیدن به جایگاه کنونی خود سختی‌های زیادی کشیده است. از جهات دیگر، او در زندگی خود شکست‌های زیادی را تجربه کرده است؛ از یک شوهر خائن گرفته تا ناباروری و سر و کله زدن با رئیسان وحشتناک.»

تعامل درست لو و جویس قلب سریال را شکل داده است. رابرتسون درمورد این نکته می‌گوید: «انتخاب بازیگران هر دو نقش کار خیلی سختی بود. به‌ویژه درمورد جویس نیاز است که او فوق‌العاده مقتدر و قدرتمند باشد. انرژی او باید طوری باشد که وقتی وارد اتاق می‌شود، همه دست از کار بکشند. او در عین حال باید فوق‌العاده آسیب‌پذیر باشد و باید بتواند به خانه برود و بدون حفاظ آن صحنه‌ها را با همسرش داشته باشد، طوری که ما در مقام تماشاگر بگوییم: “اوه، حالا شخصیت واقعی او را می‌بینیم. حالا متوجه می‌شویم چرا در محل کار آدم دیگری است. او ازنظر شخصی واقعاً مشکل دارد و واقعاً آسیب‌پذیر و ناامن است.” داشتن بازیگرانی که این نوع دوگانگی را برای هر دو شخصیت به تصویر بکشند، یک چالش بود و من فکر می‌کنم ما برای هر دو نقش انتخاب‌های مناسبی کردیم.»

«شنا با کوسه‌ها»

در مسیر جنبش می تو

رابرتسون با قرار دادن این زنان در مرکز روایت، می‌تواند مسائلی مانند ناباروری، روابط مادر و دختر و جنبش می تو را مطرح کند.

او درباره این که چرا پرداختن به این موضوعات در یک داستان امروزی درباره هالیوود و محیط استودیو برایش مهم بود، توضیح می‌دهد: «وقتی متن را می‌نوشتم، جنبش می تو به‌نوعی در حال انفجار بود و ماجرای هاروی واینستین افشا می‌شد. همه‌چیز رو به نابودی بود. این بخشی از چیزی بود که در ذهن من می‌گذشت که قطعاً در متن هم نمود پیدا کرد. واقعاً علاقه‌ای به تفسیر جایگاه ما در جامعه ندارم، اما چیزی که واقعاً می‌خواستم کاوش کنم – باز هم می‌گویم چون برای من جنبه شخصی‌تر دارد – این بود که چگونه بازیگری را در ۱۰ سالگی شروع کردم و در ۲۰ سال گذشته چه چیزهایی در این صنعت دیدم. این برای من اهمیت داشت که نگاه زنی جوان مانند لو که از ۲۱ سالگی کار خود را شروع کرده است، چقدر می‌تواند با زنی مانند جویس که در اواسط ۴۰ سالگی است متفاوت باشد.»

«شنا با کوسه‌ها»

او ادامه می‌دهد: «وقتی برخی از تجربیاتی را که در گذر سال‌ها به‌عنوان یک بازیگر داشته‌ام با جوان‌های ۲۱ ساله در میان می‌گذارم، حتی نمی‌توانند واقعی بودن آن را باور کنند. چون خدا را شکر حالا دیگر هیچ‌وقت نمی‌تواند اتفاقاتی نظیر آن بیفتد. حالا بازیگران زن جای دیگری قرار دارند. احساس می‌کنم بزرگ‌ترین نکته مثبت، تغییر چیزهایی است که قبلاً عادی بودند؛ مثلاً درِ اتاقک شما را بزنند و کارگردان از شما بخواهد پیراهن خود را دربیاورید، چون صحنه را جذاب‌تر می‌کند. دیگر چنین چیزی نمی‌تواند اتفاق بیفتد، چون آن شخص اخراج می‌شود؛ بنابراین وقتی متن را می‌نوشتم، این موارد در ذهن من بود، مثل این ایده که جویس برای رسیدن به جایگاه فعلی خود ناچار شد همه این چیزها را تحمل کند. او باید از مردها قوی‌تر می‌شد، باید از مردها سرسخت‌تر می‌شد، باید بی‌رحم‌تر می‌شد تا به جایی که حالا رسیده است، برسد. حالا این امید وجود دارد که زنی که تازه کارش را شروع کرده است، بگوید: “دیگر مجبور نیستم آن چیزها را تحمل کنیم. تمام شد.”»

منبع: د رپ، سی‌بی‌آر، د یانگ فوکس

تماشای سریال «شنا با کوسه‌ها» در نماوا