مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

فیلم پنج هم‌خون (Da 5 Bloods) به کارگردانی اسپایک لی یک دیدگاه بسیار مهم را ثبت می‌کند که سال‌ها جای آن در دنیای سینما خالی بود. پس از دهه‌ها تولید فیلم‌های جنگی پرفروش و فیلم‌های حماسی مملو از صحنه‌های نبرد، داستان کهنه‌سربازان سیاه‌پوست جنگ ویتنام چیزی است که هالیوود تا حد زیادی از آن غفلت کرده است. جدیدترین فیلم لی این مسیر را عوض کرد.

«پنج هم‌خون» با بازی دلروی لیندو، جاناتان میجرز، کلارک پیترز، نورم لوییس و آیزا ویتلاک جونیر درباره چهار کهنه‌سرباز شصت و چند ساله جنگ ویتنام است که در جستجوی بقایای رهبر گروه خود (با بازی چادویک بوزمن)، همین‌طور گنجینه‌ای که دفن کردند، به این کشور برمی‌گردند، اما در فیلم نتفلیکس که زمان در آن دائم جابه‌جا می‌شود، با حفاری گذشته این مردان، درد و غمی که هر یک سال‌ها با خود حمل کرده‌اند، کشف می‌شود.

فیلم جدید لی که امسال ریاست داوران بخش مسابقه اصلی هفتاد و سومین دوره جشنواره فیلم کن را به عهده دارد، سال گذشته اکران شد و بسیار مورد تحسین منتقدان سینما قرار گرفت، و درحالی‌که خیلی‌ها انتظار نامزدی آن در بخش‌های اصلی جوایز اسکار را داشتند، فیلم تنها در بخش بهترین موسیقی (ترنس بلنچارد) نامزد شده است.

فیلم پنج هم‌خون
اسپایک لی

بااین‌حال، پیش از آن که کارگردان ۶۴ ساله متولد آتلانتا روی صندلی «پنج هم‌خون» بنشیند، این پروژه «آخرین تور» نام داشت و قرار بود الیور استون آن را کارگردانی کرد. استون که برای فیلم‌های ویتنامی خود از «جوخه» (۱۹۸۶) تا «متولد چهارم ژوئیه» (۱۹۸۹) شهرت دارد، به نظر انتخاب مناسبی برای فیلم به نظر می‌رسید، اما یک مشکل وجود داشت – او نتوانست فیلم را «حل» کند.

ورایتی، این دو دانش‌آموخته دانشگاه نیویورک را که هر دو برنده جایزه اسکار هستند – لی برنده بهترین فیلمنامه اقتباسی برای تریلر کارآگاهی «نژادپرست سیاه» (۲۰۱۸) و استون برنده بهترین کارگردانی برای دو فیلم «جوخه» و «متولد چهارم ژوئیه» (۱۹۸۹) و برنده بهترین فیلمنامه اقتباسی برای «قطار سریع‌السیر نیمه‌شب» (۱۹۷۸) – را در قالب مجموعه «کارگردانان درباره کارگردانان» روبروی هم قرار داد تا درباره ریشه‌های «پنج هم‌خون» و سفر مهم این فیلم برای کشف تاریخ واقعی ستم و نژادپرستی سیستمی در آمریکا بحث کنند.

توضیح این که لی برای «کار درست را انجام بده» (۱۹۸۹) نامزد اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی، برای “۴ دختر کوچک” (۱۹۹۷) نامزد اسکار بهترین مستند بلند و برای «نژادپرست سیاه» نامزد اسکار بهترین کارگردانی بود. او همچنین در ۲۰۱۶ در هفتمین دوره جوایز سالانه آکادمی علوم و هنرهای سینمایی جایزه اسکار افتخاری دریافت کرد. «She’s Gotta Have It» تولید ۱۹۸۶ که در بخش دو هفته کارگردانان جشنواره کن برنده جایزه شد، «تب جنگل» (۱۹۹۱)، «مالکوم ایکس» (۱۹۹۲)، «دختر ۶» (۱۹۹۶)، «تابستان سام» (۱۹۹۹)، «ده دقیقه پیرتر» (۲۰۰۲)، «ساعت ۲۵» (۲۰۰۲)، «نفوذی» (۲۰۰۶) و «معجزه در سینت آنا» (۲۰۰۸) از دیگر فیلم‌های اوست.

فیلم پنج هم‌خون
الیور استون

استون ۷۴ ساله نیز تاکنون درمجموع ۱۲ بار نامزد اسکار بوده است و شش جایزه گلدن گلوب، یک جایزه بفتا و یک جایزه ‌امی نیز در کارنامه دارد. «سالوادور» (۱۹۸۶)، «وال استریت» (۱۹۸۷)، «دورز» (۱۹۹۱)، «جی‌اف‌کی» (۱۹۹۱)، «آسمان و زمین» (۱۹۹۲)، «قاتلین بالفطره» (۱۹۹۴)، «نیکسون» (۱۹۹۵)، «اویتا» (۱۹۹۶) «اسکندر» (۲۰۰۴)، «دبلیو» (۲۰۰۸)، «وال استریت: پول هرگز نمی‌خوابد» (۲۰۱۰) و «اسنودن» (۲۰۱۶)، از دیگر فیلم‌های اوست.

در ادامه گفت‌وگوی این دو کارگردان سرشناس درباره فیلم «پنج هم‌خون» را می‌خوانید که به‌صورت ویدیویی انجام شده است.

اسپایک لی: باعث افتخار و خوشحالی من است که با الیور استون یکی از فیلمسازان بزرگ تاریخ، و برادرم در دانشگاه نیویورک، این بحث، این دیالوگ، این گفت‌وگو را دارم. من به خاطر [مارتین] اسکورسیزی و استون به دانشگاه نیویورک رفتم. از این که وقت گذاشتی با هم صحبت کنیم تشکر کنم. می‌دانم خیلی مشغول هستی. و همچنین می‌خواهم بگویم که من در ۲۰ مارس ۱۹۵۷ متولد شدم. بنابراین در سال ۶۷ و در اوج جنگ ویتنام، فقط یک بچه بودم، اما تو آنجا بودی. تو این کار را با خواندن کتاب یا شنیدن از کسی انجام نمی‌دهی، خودت آنجا بودی، الیور. و بخش زیادی از فیلم جدیدم «پنج هم‌خون» را با چیزهایی ساختم که از تو و فیلم‌های «جوخه»، «متولد چهارم ژوئیه» و «آسمان و زمین» آموختم.

فیلم پنج هم‌خون

الیور استون: اسپایک، من «پنج هم‌خون» را دوست دارم. یک فیلم دیوانه‌وار است. و خودت هستی، چنان خودت هستی که باعث می‌شود به همه کارهایت نگاه کنم و ببینم چقدر دیوانه‌ای. و من عاشقش هستم.

لی: الیور! بی‌خیال، خودت را هم تحسین کن. تو هم مثل من دیوانه‌ای. بیا روراست باشیم.

استون: هر وقت با تو صحبت می‌کنم، همیشه احساس می‌کنم برای تو راحت‌تر است. تو مرد نرمی هستی. به‌خوبی همه دست‌اندازها را رد می‌کنی. من گاهی اوقات اجازه می‌دهم دست‌اندازها مانع شوند.

لی: الیور، این همان چیزی است که من به دانشجویانم می‌گویم و تو هم می‌دانی، ما در یک حرفه سخت هستیم.

استون: اوه، آره خوب، اما تو خوب کار می‌کنی. گمان می‌کنم من هم خوب کار می‌کنم. تو یک نام، یک برند، یک روش فیلمسازی درست کرده‌ای که بسیار نادر است. بیا در مورد «پنج هم‌خون» صحبت کنیم که من را نابود کرد. تا الان دو بار فیلم را دیده‌ام.

لی: متشکرم فقط دوست دارم به همه بگویم، الیور یکی از اولین کسانی است که بعد از اکران فیلم با آن‌ها صحبت کردم. و می‌خواهم صادق باشم، دوستان همه توجه داشته باشند، من بسیار عصبی بودم نظر برادرم درباره این فیلم خیلی مهم است، چون دوباره تأکید می‌کنم، من در سال‌های ۶۷، ۶۸، ده ساله بودم. فسقلی بودم. از خودم هیچی درباره جنگ ویتنام نمی‌دانم. و تو آنجا بودی. بنابراین خیلی خیلی نگران بودم که تو چطور می‌خواهی فیلم را کند و کاو کنی. بعد تو تلفنی خیلی از من تعریف کردی. می‌خواهم از این بابت تشکر کنم.

استون: همان‌طور که می‌دانی من قبل از تو روی این پروژه کار می‌کردم. لوید لون تهیه‌کننده این ایده دیوانه‌وار را داشت. یادم نمی‌آید فیلمنامه بود یا طرح داستانی، اما من ایده برگشتن به ویتنام در پیری را خیلی دوست داشتم، و حسی را که شبیه فیلم «گنج سی‌یرا مادره» است، و دنبال کردن ماجرای این آدم‌های پیر را که هرگز در زندگی موفقیتی نداشته‌اند. و آن‌ها دور هم جمع می‌شوند و به هم پیوند می‌خورند و برمی‌گردند تا گنج را پیدا کنند، اما همه‌چیز اشتباه پیش می‌رود، همان‌طور که در «گنج سی‌یرا مادره»، طمع‌ورزی انواع مشکلات را به همراه دارد.

لی: فیلم فوق‌العاده‌ای است.

فیلم پنج هم‌خون

استون: بااین‌حال هرگز نتوانستم این ایده را به روشی که برای من راضی‌کننده باشد، آن هم با شخصیت‌هایی که داشتیم، حل کنم. اما تو آن را حل کردی. به طرز عجیبی هم حل کردی چون کاملاً «سیاه» جلو رفتی. فیلم تو یک شعر عاشقانه برای سربازان سیاه‌پوست جنگ ویتنام است. این کاری است که تو وقتی فیلم را می‌بینم برای من انجام می‌دهی. منحصراً مربوط به یک تجربه است، نه لزوماً در واقعیت، اما از واقعیت فراتر می‌رود چون یک شعر عاشقانه است. این چیزی است که من از فیلم دریافت می‌کنم. «پنج هم‌خون» یک فیلم دیوانه‌کننده است و من جنون آن را دوست دارم. احتمالاً به معنای اتفاقی که افتاده، واقع‌بینانه نیست، اما این بخشی از سبک فیلم است. برای من قابل درک است. تو آن را با این شرایط پذیرفته‌ای. لازم نیست به همه آن پرسش‌های «آیا این نقطه عطف به بقیه داستان ربط دارد یا آیا این نقطه عطف…» فکر ‌کنی. ربط آن همان شاعرانگی‌اش است. کل فیلم را با دقت دیدم، نمی‌دانستم بعد چه اتفاقی خواهد افتاد. اصلاً نمی‌دانستم. و این شگفت‌آور است، چون تو واقعاً همه را نگه می‌داری، دائم من را از تعادل خارج می‌کنی. هیچ‌چیز کلیشه‌ای نیست. هیچ‌چیز قابل پیش‌بینی نیست. بعضی چیزها حل نمی‌شوند، اما اشکالی ندارد. تو با این فیلم شانس‌های زیادی خلق می‌کنی. و اصلاً برای تو مهم نیست. منظورم این است تو واقعاً پرواز می‌کنی. خیلی سریع هم پرواز می‌کنی.

لی: بابت این نظرات متشکرم، واقعاً قدردانی می‌کنم. فکر نمی‌کنم خیلی از مردم بدانند که در ابتدا، لوید لوین این فیلمنامه را که فکر می‌کنم اسمش «آخرین تور» بود، به برادرم الیور نشان داد. تو سه‌گانه «جوخه»، «متولد چهارم ژوئیه» – که به نظر من بهترین نقش‌آفرینی [تام] کروز است – و «آسمان و زمین» را ساختی. به خودت گفتی، «می‌توانم یک بار دیگر به عقب برگردم؟» یا فکر کردی دیگر کاری با این موضوع نداری و کار تو تمام شده است؟

فیلم پنج هم‌خون

استون: قبل از این فیلم برای بار چهارم هم تلاش کردم. لوید در سال‌های ۲۰۱۱ یا ۲۰۱۲ پیش من آمد. قبل‌تر و در ۲۰۰۷ سعی می‌کردم «پینک‌ویل» را بسازم. «پینک‌ویل» داستان کشتار می لای است (واقعه‌ای در ۱۶ مارس ۱۹۶۸ در جریان جنگ ویتنام که طی آن ۳۴۷ تا ۵۰۴ شهروند غیرنظامی توسط سربازان ارتش آمریکا به قتل رسیدند.) ما تحقیقات فوق‌العاده‌ای انجام دادیم، همه تجهیزات را فراهم کردیم، یک کار بزرگ بود. حدود سه هفته به آغاز فیلمبرداری ارزش پول ناگهان سقوط کرد. در زمان بحران مالی بود. قرار بود یک شرکت مستقل، فیلم را تولید کند. آن‌ها ورشکست شدند. بروس ویلیس قرار بود یکی از بازیگران اصلی فیلم باشد، اما پشیمان شد. دل من شکست و بعد من گفتم، «دیگر هرگز.» اما چند سال بعد لوید با یک فیلمنامه بامزه به سراغ من آمد. من گفتم باید یک فیلم ماجراجویانه باشد، «بیا برویم دنبالش.» من به‌اندازه تو حس نمی‌کردم مأموریت اخلاقی دارم که فیلم را بسازم، چون برای تو، ایده آنچه سربازان سیاه‌پوست در ویتنام تجربه کردند اهمیت داشت؛ ۳۰٪ از نیروهای در ویتنام … تو در فیلم این موضوع را صریحاً روشن می‌کنی.

لی: در اوج جنگ ۳۰٪ بود و در همان زمان ۱۰٪ از جمعیت آمریکا، آمریکایی- آفریقایی بودند.

استون: رقم بزرگی است اما مطمئناً منطقی است… و گرچه تو آن‌ها را قهرمان نشان می‌دهی، به یک معنا بسیار آسیب‌پذیر نیز هستند. اوتیس (با بازی کلارک پیترز) مردی است نرم‌‌تر و مهربان‌تر که با تی‌ین، یک زن ویتنامی رابطه دارد. البته، دلروی لیندو، همفری بوگارتِ نقش است.

لی: به نظرت او بوگارت را تداعی می‌کند؟

استون: آه، بله، کاملاً و فراتر از آن. منظورم این است، به تو گفتم که، یک فیلم دیوانه‌وار است. کاری که تو با دلروی می‌کنی هیچ‌وقت با یک فیلمساز نشده است. او در پایان فیلم وارد یک مونولوگ می‌شود، که فکر می‌کنم ازنظر تو تمام‌شدنی نیست، اما در مقاطع زمانی مختلف، و زمانی اوج می‌گیرد که تو متوجه می‌شوی او در مقابل این راهزنانِ علاقه‌مند به طلا که می‌گویند، «این طلای ماست»، قبر خود را می‌کند. مونولوگ شگفت‌انگیزی است، و در سبک‌های مختلف فیلمبرداری شده است. و البته، اوج آن بسیار غم‌انگیز است، مانند بوگارت که توسط راهزنان کشته می‌شود. بله.

فیلم پنج هم‌خون

لی: این صحنه مستقیماً از «گنج سی‌یرا مادره» آمد، آنجا که کسانی که راهزنان را گرفته‌اند، آن‌ها را مجبور می‌کنند قبرهای خود را بکنند.

استون: البته تفاوت این است که در آن فیلم، وقتی بوگارت می‌میرد، همان آدم عوضیِ خودخواهِ پارانویایی است، اما شخصیت دلروی در فیلم تو یک تحول شگفت‌انگیز را تجربه می‌کند. او می‌داند مشکل دارد. از همان ابتدا می‌داند، و یک جا هم به آن اشاره می‌کند. «من نابود شده‌ام. نمی‌توانم خودم را سازگار کنم.» و پسر او اکنون به ویتنام می‌آید تا در یک پیچشِ داستانی دیوانه‌وار دیگر، به او کمک کند. و این رابطه کامل بین پدر و پسر را می‌بینیم. تو آن‌قدر خط داستانی در این فیلم داری که شاید برای بعضی‌ها خیلی زیاد باشد، اما این بخشی از جسارت توست.

لی: در مدرسه فیلم دانشگاه نیویورک، اسکورسیزی قبل از تو آنجا بود. اما تو و مارتی آدم‌هایی بودید که ما مطالعه می‌کردیم. ما به خاطر تو و مارتی به دانشگاه نیویورک رفتیم. نمی‌خواستیم به موسسه فیلم آمریکا برویم. نمی‌خواستیم به دانشگاه کالیفرنیای جنوبی برویم. می‌خواستیم به دانشگاه نیویورک برویم.

استون: خوب، دانشگاه نیویورک به کم‌بودجه بودن شهرت داشت. شبیه دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و بقیه مدرسه‌ها نبود. آن‌ها پول زیادی داشتند، برای فیلمبرداری دوربین‌ داشتند. تجهیزاتشان از ما خیلی بهتر بود. ما در دانشگاه نیویورک مجبور بودیم مبارزه کنیم. همه‌چیز چریکی بود. حداقل در آن سال‌ها. ما فیلم می‌ساختیم، با چسب و گیره‌های کاغذ به هم می‌چسباندیم. خودمان باید این کارها را می‌کردیم. من این روش کار را دوست داشتم. چیزهای زیادی یاد گرفتیم. ما همیشه در تعقیب نور بودیم. چراغ کم داشتیم. تو در آنجا فیلم ساختی؟

فیلم پنج هم‌خون

لی: فیلم پایان‌نامه دانشگاه من [«آرایشگاه بِد-استایِ جو: ما سر می‌بریم»] جایزه اسکار دانشجویی برد. من در مدرسه هنر تیش درس خواندم. آنگ لی و ارنست دیکرسن همکلاسی‌های من (کلاس ۸۲) بودند. الیور، الان داری روی چه موضوعی کار می‌کنی؟ من منتظر فیلم بعدی الیور استون هستم.

استون: خوب، راستش… تو با نتفلیکس کار می‌کنی. و حدس می‌زنم آن‌ها با تو خوب رفتار کردند. درست است؟

لی: همین‌طور است، عالی بودند. هیچ‌کس دیگری حاضر نبود روی «پنج هم‌خون» سرمایه‌گذاری کند، بقیه گفتند نه.

استون: من هنوز جایی پیدا نکرده‌ام که حاضر به سرمایه‌گذاری باشد، هنوز نه. از چیزی هم الهام نگرفته‌ام که فیلم بسازم. گمان می‌کنم گاهی اوقات سفر سختی می‌شود.

لی: همچنان روی مجموعه فیلم‌های مستند خودت کار می‌کنی، درست است؟

استون: مستند کار می‌کنم چون مستندها مستقیم هستند. می‌توانم پیش مخاطب بروم و درباره همه‌چیز با او حرف بزنم.

فیلم پنج هم‌خون
الیور استون و اسپایک لی

لی: مستند «جی‌اف‌کی» الان در چه وضعیتی است؟

استون: خوب، چهار ساعتی که تا الان درست کردیم، بسیار قوی است. بر اساس اطلاعاتی است که از فیلم آمد. اطلاعات واقعی که برای مردم تکان‌دهنده است.

لی: پس نتوانستی جایی پیدا کنی که روی این مستند سرمایه‌گذاری کند؟

استون: هنوز نه، از طرف آمریکایی نه. جشنواره کن ما را برای ژوئیه یا ژوئن امسال دعوت کرد. یک قدم بزرگ برای ما است چون این پروژه اگر در آمریکا به‌عنوان یک سند قابل شناسایی نباشد، درنهایت توسط افراد بین‌المللی شناخته می‌شود. و این مهم است.

لی: می‌خواهم برای مخاطبان داستانی تعریف کنم. اینجا جایی است که تو واقعاً به من کمک کردی. الیور، شاید خودت به یاد نداشته باشی. وقتی تو «جی‌اف‌کی» را تمام می‌کردی، من در برادران وارنر کارهای پس‌تولید «مالکوم ایکس» را انجام می‌دادم. و ما در همان روز که حکم رادنی کینگ اعلام شد، نسخه چهار ساعتی فیلم را به آن‌ها نشان دادیم، دقیقاً همان روز. می‌دانستیم این امکان نیست که یک فیلم چهار ساعتی را در سینماها اکران کنیم، اما می‌خواستیم همان نسخه را ببینیم. بعد من گفتم، «مدت‌زمان «جی‌اف‌کی» چه قدر است؟» و قسم به روح مادرم، آن‌ها گفتند، «ما با الیور کار می‌کنیم، فیلم او دو ساعت است.» من به تو زنگ زدم، شاید یادت نیاید، تماس گرفتم و گفتم: «برادر من، الیور، «جی‌اف‌کی» چند ساعت است؟»، تو گفتی، «سه ساعت، اما به او نگو که من به تو گفتم.» این یک داستان واقعی است!

استون: تا آنجا که یادم می‌آید سه ساعت و هشت دقیقه بود.

لی: ضمناً وقتی «مالکوم ایکس» را می‌ساختم، تو به من اجازه دادی از یک کلیپ‌ «جی‌اف‌کی» استفاده کنم. آنجا که دنزل [واشنگتن] – چقدر هم قشنگ بازی می‌کند – در نقش مالکوم ایکس با «ملت اسلام» به مشکل می‌خورد و در مورد ترور سخنرانی می‌کند. ما حرف‌های او را به کلیپ ترور کات کردیم. ممنون که آن کلیپ «جی‌اف‌کی» را به من دادی تا درست بعد از حرف‌های دنزل قرار بگیرد.

استون: خوب، افتخار بزرگی بود.

لی: نمی‌دانی چقدر به من کمک کرده‌ای. همیشه قدردان هستم.

استون: «مالکوم ایکس» فیلم مهمی بود و خوشحالم آن را ساختی. و خوشحالم که برادران وارنر از تو پشتیبانی کرد تا به آنجا برسی. نمی‌دانم امروز می‌توانستیم این کار را انجام دهیم؛ مگر در تلویزیون با نتفلیکس. مطمئن نیستم آن‌ها دیگر یک فیلم بزرگ مانند «مالکوم ایکس» تولید کنند. مطمئن نیستم.

لی: «جی‌اف‌کی» فیلمی بسیار شجاعانه است. و امیدوارم یک روز بتوانید داستان ساخت آن را تعریف کنی. خودش یک مستند است.

استون: این کار شدنی است… می‌خواستم از تو بپرسم چرا در «پنج هم‌خون» از بازیگران مسن‌تر برای بازی در نقش جوانی خودشان استفاده کردی؟

لی: دو چیز. اول‌ازهمه، بودجه ۴۳ میلیون دلاری. نتفلیکس آخرین جایی بود که می‌توانستیم برویم. آن‌ها گفتند: «اسپایک، این چیزی است که ما داریم. انتخاب با خودت است.» من گفتم مشکلی نیست، فیلم را با همان ۴۳ میلیون دلار می‌سازم. و در همان زمان، برادر ما، مارتین اسكورسیزی فیلم «ایرلندی» را می‌ساخت. و شایعاتی بود که حدود ۱۰۰ میلیون دلار خرج کارهای کامپیوتری برای جوان‌تر کردن بازیگران فیلم شده است. نمی‌دانم، از مارتی پرسیدم. اما می‌دانستم که من فقط ۴۳ سال میلیون دلار دارم. بنابراین حتی اگر نیمی از این مقدار باشد، باز هم برای من قابل درک نیست. درمورد «پنج هم‌خون»، واقعیت این است که من به هوش مخاطبان فیلم امیدوار بودم. شاید ابتدا برای آن‌ها یک شوک باشد، اما می‌فهمند که این آدم‌ها نقش خودشان را بازی می‌کنند. وقتی فکر می‌کنید، این مردان ۴۰ سال بعد به ویتنام برمی‌گردند، بنابراین در ذهن خودشان بچه‌هایی ۱۷، ۱۸، ۱۹ ساله هستند. بنابراین، مطمئن نبودم اما مثل برادرم مارلون براندو در فیلم «مردان و عروسک‌ها»، تاس‌ را چرخاندم و گفتم شاید شانس با من باشد.

فیلم پنج هم‌خون
چادویک بوزمن

استون: من را اذیت نکرد. فکر کردم خیلی شبیه این است که آن‌ها با یک شبح روبرو شده‌اند. شبحِ گذشته خودشان. و این همان چیزی است که فیلم درباره آن است، زندگی با ارواح خود. و چادویک بوزمن، کار کردن با او چطور بود؟

لی: اولین بار بود با هم کار کردیم، الیور، من نمی‌دانستم او به‌سختی بیمار است. فقط نزدیکان او می‌دانستند. چهار یا پنج هفته از فیلمبرداری گذشته بود که نوبت او شد نقش خودش را بازی کند. حالا می‌فهمم چرا چادویک نمی‌خواست کسی بخصوص کارگردان، بیماری‌اش را بداند. در یکی از اولین روزهای حضور او سر صحنه اولین سکانس نبرد در صحنه‌های بازگشت به گذشته را فیلمبرداری کردیم. او باید در گرمای ۳۸ درجه حدود ۱۰۰ متر می‌دوید. اگر می‌دانستم بیمار است، به‌هیچ‌وجه از او نمی‌خواستم که بدود. چادویک نمی‌خواست با او متفاوت با دیگران رفتار شود. می‌خواست کاری را که بقیه می‌کنند انجام دهد. نمی‌خواست ما یا بازیگران دیگر را فریب دهد، به همین دلیل به کسی نگفت سرطان دارد. و فکر می‌کنم رفتارش قهرمانانه بود.

استون: عاشق این هستم که در فیلم‌های تو ناگهان داستان به یک کلیپ مستند قطع می‌شود. تو در فیلم‌هایت این رویکرد مستند را داری. در اوایل «پنج هم‌خون»، ناگهان وارد این حوزه می‌شوی؛ اولین سرباز سیاه‌پوست کشته‌شده در ویتنام مردی به نام…

لی: میلتن اولیو، هجده ساله، و او برای نجات جان هم‌وطنان آمریکایی خود، روی نارنجک پرید.

استون: از آنجا به سراغ کریسپوس آتوکس قهرمان جنگی انقلابی می‌روی.

لی: و دلیلش الیور، به خاطر آن رئیس‌جمهور بود، که اسمش را نمی‌آورم و او را «عامل نارنجی» صدا می‌کنم. او کالین کپرنیک و بازیکنان سیاه‌پوست ان‌اف‌ال را که در اعتراض به تبعیض نژادی موقع پخش سرود ملی آمریکا نایستادند و زانو زدند، وطن‌فروش خطاب کرد. و حرف من این بود، «عوضی، می‌دانی اولین کسی که برای این کشور جان خود را داد یک سیاه‌پوست بود؟» (کریسپوس آتوکس در قتل‌عام بوستون). سیاه‌پوستان برای این کشور جان داده‌اند و این همان جایی است که ما تصویر را به یک نقاشی از کشته شدن او و پرتره کریسپوس آتوکس قطع می‌کنیم.

فیلم پنج هم‌خون

استون: فوق‌العاده است و تو به تماشاگر آموزش می‌دهی.

لی: حائل این فیلم دو نفر از مخالفان اولیه این جنگ غیراخلاقی هستند که با صراحت مخالفت خود را اعلام کردند. فیلم با محمد علی شروع می‌شود که می‌گوید، «هیچ ویت‌کنگی تاکنون من را کاکاسیاه صدا نکرده است.» و سپس ما این صحنه را با دکتر مارتین لوتر کینگ، در یکی از سخنرانی‌های عالی خود در کلیسای ریورساید در شهر نیویورک، به پایان می‌رسانیم. او یک سال بعد ترور شد. این اعتقاد من است – و تنها من نیستم – که او به خاطر مبارزه برای حقوق شهروندی ترور نشد. ترور شد چون از غیر اخلاقی بودن این جنگ می‌گفت. او از ماشین جنگ و پول کلان می‌گفت. و همان‌طور که درمورد آمریکا می‌دانی، وقتی پای پول وسط می‌آید چه اتفاق‌ها که نمی‌افتد.

استون: کاملاً با تو موافقم. فکر می‌کنم این دلیل ترور او بود. جهانی که اکنون داریم، فرهنگ ما، این را انکار می‌کند. با او این‌طور رفتار می‌شود، «بله، حقوق مدنی، او عالی است». اما اگر وارد جنگ ویتنام و ماشین جنگی شوید بحث فرق می‌کند، و آمریکا خشن‌ترین منبع تأمین‌کننده‌ی جهان خشونت است. این همان چیزی بود که آن‌ها را ناراحت کرد. کینگ در مقیاس وسیعی به کشورش حمله می‌کرد. حق با او بود، زیرا در آن مرحله واقعاً وحشتناک بود و او این را می‌دانست، اما وقتی در سال ۶۷ آن حرف‌ها را زد، حکم اعدام خود را صادر کرد.

لی: لیندون بی. جانسون حس کرد به او خیانت شده است چون فکر می‌کرد مارتین لوتر کینگ شریک اوست و قانون حقوق مدنی سال ۱۹۶۴ حاصل تلاش خودش و او بود. و سپس سه سال بعد، کینگ گفت، «این جنگ اشتباه است.»

استون: فکر می‌کنم آن حرف‌ها حکم اعدام او بود. او مطمئناً در بین تشکیلات جی. ادگار هوور دشمنانی بزرگ داشت. چه فیلم خوبی با این موضوع می‌توان ساخت. مارتین لوتر کینگ، یک داستان واقعی، بدون همه مزخرفات مجله لایف. برای ثبت ارتباط او با زنان، با افراد واقعی، جنبش، و همچنین تردیدهای او. کینگ یک انسان عمیق بود … واقعاً در تسخیر ارواح خودش بود، یک حماقت معنوی، که تو در فیلم خود داری، یک حس معنوی فوق‌العاده داری. و تنش را حس می‌کنی، شکنجه‌ای که دلروی لیندو با نقش‌آفرینی عالی خود منتقل می‌کند، بازی او عالی و شایسته یک جایزه اسکار است.

فیلم پنج هم‌خون

لی: هنوز به خودت به‌عنوان یک مرد جوان در ویتنام فکر می‌کنی؟ تابه‌حال به تو برگشته است؟

استون: مطمئناً بررسی کرده‌ام، درباره آن فیلم ساخته‌ام. خیلی زیاد تأمل کرده‌ام. من بخشی از سیستمی بودم که اکنون آن را کاملاً محکوم می‌کنم. سرکوب، آنچه ما با ویتنامی‌ها انجام دادیم ناپسند بود، کاملاً ناپسند و بی‌مورد. الان هم ادامه دادن آن، سیستم جنگ، سیستم دخالت در امور افراد دیگر، این سیستمی که می‌گوید ما بر جهان تسلط داریم و مجبورید به روش ما کارها را انجام دهید، دیوانه‌وار است. ما هرگز از این چاله بیرون نمی‌آییم. هرگز. چون ما به جنگ ادامه می‌دهیم. ما به دشمن احتیاج داریم، تو این را می‌دانی. ما به یک دشمن احتیاج داریم چون باید هزینه‌های مقدمات جنگ را تأمین کنیم. اکنون ما برای چه چیزی میلیاردها دلار هزینه می‌کنیم؟ این پول، هدر رفته است. ما می‌توانیم کارهای بسیار بیشتری با آن انجام دهیم. ما می‌توانستیم آمریکا را بالا ببریم. همه اولویت‌های ما اشتباه است، اسپایک.

لی: می‌خواهم از تو تشکر کنم. می‌دانم خیلی سرت شلوغ است. می‌خواهم تشکر کنم و این را از طرف همه بینندگان و خوانندگان نیز می‌گویم. تو یکی از قهرمانان من هستی. قبلاً هم گفتم، ما تو را مطالعه می‌کردیم. هنوز تو را مطالعه می‌کنیم. نمی‌توانم صبر کنم تا این چهار ساعت «جی‌اف‌کی» را ببینم.

استون: شاید در اروپا.

لی: نتفلیکس نه گفت ؟

استون: آره، امروز هم شنیدم نشنال جئوگرافیک نه گفت.

لی: دلیلش را گفتند؟

استون: گفتند خودشان بررسی کردند. حرفشان این است به‌جز در این فیلم، چنین اطلاعاتی را کجا پیدا می‌کنید؟ چگونه می‌توانید ثابت کنید که درست است؟ خیلی، خیلی سخت است. اینجا باید کمی تخیل داشته باشید.

لی: من باید این مستند را در کن ببینم. امسال من آنجا رئیس داوران هستم. بیا یک نوشیدنی بخوریم آقا.

استون: مشتاقم تو را ببینم. همچنان فیلم بساز.

منبع: ورایتی