مجله نماوا، ایلیا محمدی نیا

برای انتقال مهم‌ترین و ارزشمندترین مفاهیم لازم نیست اثری بلند با پیام‌های آنچنانی تولید شود که در غالب اوقات منتج به نتیجه مطلوب هم نمی‌شود. فیلم‌هایی که در سینما شعاری و کلیشه‌ای نامیده می‌شوند. بیشتر آثار با مضامین برگرفته از ایدئولوژی‌ها همین‌گونه‌اند. گاهی می‌شود با چند جمله ساده و چند تصویر حتی فیلمی تبلیغاتی ساخت که باور سفارشی یا تبلیغی بودن آن سخت شود. همین است که باعث می‌شود مخاطب احساس تحمل و تحمیل فیلم یا یک اثر را برخلاف میل و رغبت خود نداشته باشد. مواجهه خلاقانه سازندگان اثر(اینجا نویسنده و کارگردان) با مضمون مورد نظراست.

انیمیشن کوتاه «رالف را نجات دهید» به کارگردانی اسپنسر ساسر جزو معدود آثار تبلیغی است که در عین کوتاه بودن (فقط ۴ دقیقه) آنچنان در ذهن مخاطبش نفوذ می‌کند که رهایی از مضمون تبلیغی و سفارشی آن تا مدت‌ها امری دشوار می‌شود.

فیلم با تکنیک استاپ موشن تولید شده است که کمک شایانی به مضمون دردناک فیلم کرده است. چراکه در این تکنیک خرگوشی ساخته می‌شود که آثارآزمایش‌های مرگبار روی آن به خوبی اعمال شده و در نتیجه حس واقعی‌تری به مخاطب می‌دهد گویی که ما با یک جاندار واقعی مواجه می شویم.

آنچه که فیلم را حایز اهمیت می‌سازد علاوه بر تکنیک‌های ساخت و حضور صداپیشه‌گان مشهور در آن، فیلمنامه موجز و بدون حشو زوائدی است که جان کلام را بی‌هیچ اضافه‌گویی رایج اینگونه آثار سفارشی به مخاطب هدفش منتقل می سازد. در واقع فیلم با این تکنیک هم از منظر زیبا شناختی و هم مضمون، طیف های وسیعی از مردم  در سنین مختلف را در سراسر جهان با خود همراه می‌سازد.

فیلم درباره خرگوشی آزمایشگاهی به نام «رالف» است که حاضر می‌شود مقابل دوربین کارگردان فیلم‌های مستند درباره خودش، کارها و فعالیت‌های روزمره‌اش و آرزو‌هایش صحبت کند. ما خیلی زود متوجه دردها و آلام رالف می‌شویم که چگونه در طول ماه‌ها تحت آزمایش قرار گرفته است تا محصولات آرایشی با کمترین آسیب و عوارضی به دست مصرف‌کننده‌های آن یعنی انسان‌ها برسد. فیلم اگرچه یک اثر اعتراضی درباره آزمایش روی حیوانات برای شناخت عوارض  احتمالی کالاها بر روی انسان است اما در عین حال توصیفی از بسیار کارگرانی است که برای تولید آثار لوکس و شیک در معرض صدمات ناشی از اثرات اینگونه آثار هستند. جایی رالف می‌گوید: «ما اصلا برای آزمایش به دنیا آمده‌ایم این مساله خرگوش‌ها را خوشحال می‌کند.» و بعد درباره سختی‌ها و عوارض آزمایش می‌گوید که باعث کوری چشم و کر شدن و آسیب به ستون فقراتش شده است. و بعد درباره چرایی این امر می‌گوید «ما که فضا نرفتیم. تا حالا کسی شنیده خرگوشی به فضا برود». که اشارتی به بسیاری از انسان‌ها هم می‌تواند داشته باشد که از بدیهی‌ترین حقوق انسانی هم محروم هستند. مگر چند نفر امکان رفتن به فضا را دارند. که اگر این جماعت نباشند چگونه کارخانه‌های شرکت‌های چند ملیتی به کار خود ادامه می‌دهند. همین که سرپناهی داشته باشند و همچون خرگوش محصولات کارخانه‌های آنها را به عنوان غذا مصرف کنند برایشان بس است. (در این سکانس رالف در حین خوردن درمی‌یابد باید سر کار خود برود و دستی بی‌اجازه سقف خانه او را می‌شکافد تا او را برای آزمایش تازه به بند بکشد) رالف در حقیقت به آنچه که بر او می‌رود راضی است همچنان که می‌گوید پدر و مادر و خواهر، برادران و فرزندانش هم همین مسیر را رفته‌اند. در یک آزمایش  رالف در کنار چند خرگوش دیگر قرار می‌گیرد. خرگوش‌ها از او می‌پرسند:

قضیه فیلم چیه رالف؟

رالف: مستندی چیزی درباره من می‌سازند.

خرگوش‌ها: می‌شه از آنها خواهش کنی آزادمان کنند. ما نمی‌خواهیم بمیریم.

رالف رو به دوربین می‌گوید این بخش را در تدوین می‌توانید حذف کنید.

اینجاست که رالف در می‌یابد چه حقوقی دارد. اگر چه در نهایت او یک قربانی است. اما حالا می‌داند که اگر تبدیل به خرگوش آزمایشی نمی‌شد احتمالا در یک مزرعه می‌توانست به زندگی خود ادامه دهد.

 درست است که «رالف را نجات دهید» یک اثر تبلیغی و سفارشی است اما به ما می‌آموزد که می‌توان با نگاهی خلاقانه نگرش را تغییر داد ولو با یک اثر سفارشی.

تماشای «رالف را نجات دهید» در نماوا