مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

محسن تنابنده روند جالبی را برای تثبیت نام خود طی کرده است. او از سال ۱۳۷۴ و با نمایش «بارعام» به کارگردانی حسن وارسته در هنرهای نمایشی ایران ورود کرد و پس از آن در چند تئاتر دیگر نقش‌آفرینی داشت تا سرانجام قرعه ورود به سینما در سال ۱۳۸۲ با فیلم «کنار رودخانه» ساخته علیرضا امینی به نام او خورد و تنابنده به‌عنوان بازی‌گردان با این پروژه همکاری داشت. او در این سال در دیگر ساخته این کارگردان با نام «دانه‌های ریز برف» در نقش یک نگهبان معدن حضور یافت تا سرآغازی بر هنرنمایی او در عرصه بازیگری باشد.

آخرین هنرنمایی او در عرصه بازیگری ایفای نقش شکیب در فیلم «جنگ جهانی سوم» ساخته هومن سیدی و با سرمایه‌گذاری نماوا است که تا ساعاتی دیگر در بخش افق‌های جشنواره فیلم ونیز از آن رونمایی می‌شود. به همین بهانه نگاهی گذرا انداخته‌ام به فعالیت‌های این هنرمند در حوزه‌های نویسندگی و بازیگری در سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی و مهم‌ترین فرازهای کارنامه تنابنده را بررسی می‌کنم با ذکر این نکته که او در دو فیلم «گینس» و «قسم» به‌عنوان کارگردان و در سریال‌های «علی‌البدل» و «پایتخت ۱ تا ۶» به‌عنوان بازی‌گردان فعالیت کرده است.

الف/ نویسندگی

محسن تنابنده بارقه‌هایی از تیزهوشی و متفاوت‌اندیشی در خلق کاراکتر و تدارک رویدادهای داستانی در روایت‌هایی کمیک و تراژیک را اولین‌بار در فیلم چند می‌گیری گریه کنی ساخته شاهد احمدلو نشان داد و تسلط خود در داستان‌گویی و پیوند میان شوخی و تراژدی را در دل کمدی سیاهی متفاوت در دهه ۸۰ به رخ کشید. «چند می‌گیری گریه کنی» آینده‌ای روشن را برای تنابنده در عرصه سناریونویسی در ژانر کمدی به تصویر می‌کشید و او برای اینکه قدرت خود در خلق کاراکتر و بیان داستان‌هایی ساده با لحنی گیرا و دلپذیر را نشان مخاطبان عام و خاص دهد در فیلم «اگه می تونی منو بگیر» ساخته شاهد احمدلو و سریال «زندگی به‌شرط خنده» ساخته مهدی مظلومی نیز به شکلی قابل‌قبول توانایی خود در مهندسی رویداد در متن روایت را به همگان اثبات کرد.

تنابنده برای اینکه نشان دهد که این توانایی را فقط در ژانر کمدی ندارد پس از ۳ تجربه مناسب در ژانر کمدی به مسیری متفاوت رفت و سناریوی فیلم «استشهادی برای خدا» ساخته علیرضا امینی را نگاشت. او در این سناریو به سویه‌هایی از بحث‌های معرفتی و اخروی توجه نشان داد و تلاش فتحی راهبان قدیمی قطار برای حلالیت طلبی از مردم زادگاه قدیمی‌اش را به مباحث خداشناسی و پیوند معرفتی میان انسان و خدا گره می‌زند. در این سناریو که فضاسازی و دیالوگ‌نویسی‌های مناسبی داشت، تنابنده قدرت خود برای نگارش سناریو در موضوعات جدی را به رخ کشید.

با وجود موفقیت‌های استشهادی برای خدا در جشنواره فیلم فجر و مورد توجه قرارگرفتن آن از سوی منتقدان، تنابنده باز هم به داستان‌های آشنا در ژانر کمدی بازگشت. او سناریوی متفاوت سریال پیامک از دیار باقی ساخته سیروس مقدم را نوشت و باتوجه‌به تعدد کاراکترها توانست توازنی دراماتیک و درست را میان سهم‌خواهی هر بازیگر از متن درام ایجاد کند و حاصل کار، نقش‌آفرینی‌های مهم در کارنامه بسیاری از بازیگران آن کار شد.

تنابنده پس از این سریال به سراغ داستانی مهم از متن جامعه رفت. تله‌فیلم پسرها سرباز به دنیا نمی‌آیند ساخته شاهد احمدلو روایتی از تلاش‌های پسران جوان برای گریز از خدمت سربازی به هر شکل است که تنابنده به‌درستی زبانی کمدی را برای بیان چالش‌های ذهنی شخصیت‌های درام انتخاب کرد تا تلخی و زهرناکی سوژه با بیان شوخ و لطیف تعدیل شود.

دیگر سناریوی متفاوت تنابنده که به سویه‌هایی از یک ملودرام اجتماعی پهلو می‌زد همکاری مجددی با علیرضا امینی در فیلم «هفت دقیقه تا پاییز» بود. این فیلم که داستانی تلخ از یک تراژدی در زندگی یک زوج را بازتعریف می‌کرد با واکنش‌هایی نسبتاً مثبت از سوی منتقدان مواجه شد. تنابنده به‌درستی التهاب و اندوه جاری در متن جامعه را به سکانس‌های فیلم منتقل کرد و توانست تا اتمسفری از اضطراب، تنش، تراژدی و غمگینی جمعی را در شمایل مستأصل و آن بهت و اشک‌های شخصیت نیما پس از سکانس مرگ دخترش در صحنه تصادف به شیوه‌ای دقیق در سناریو طراحی کند.

پس از «هفت دقیقه تا پاییز»، باز هم تنابنده به عرصه آشنای خود در ژانر کمدی بازگشت و به مدت یک دهه داستان‌هایی کمیک از زندگی حقیقی را به تلخی‌ها و حقیقت‌های ملموسی از زیست جمعی در ایران پیوند داد و در تجربه‌هایی چون چاردیواری، چک برگشتی، گینس و علی‌البدل توانست تا ارجاع‌هایی هدفمند و درست به روزمرگی‌های اجتماعی بدهد.

اما اتفاق مهمی که دهه نود را با نام تنابنده بیشتر مأنوس کرد طراحی بی‌نظیر او از خلقیات جمعی ایرانی‌ها در خانواده نمادین سریال پایتخت بود. تنابنده در خلال این سریال توانست حرف‌های مهمی بزند، به سوژه‌های روز اشاره کرد، به چالش‌های مبتلا به زندگی اجتماعی پرداخت، جایی که نیاز بود کنایه‌هایی ملموس را با بیانی شوخ به ناکارآمدی‌ها وارد کرد و سرانجام توانست یک نمونه بومی را همسو با الگوهای کلاسیک سریال‌سازی همچون تجربه قصه‌های جزیره به یادگار بگذارد.

آخرین فعالیت تنابنده در عرصه سناریونویسی به فیلم «قسم» بازمی‌گردد که او باز هم یکی از چالش‌های مهم در زندگی جامعه‌ای سنتی را به دل یک تراژدی می‌برد و داستانی مهم از جدال‌های شخصیت‌های روایت را به‌مثابه یک بازنمایی نمادین از آنچه در متن تشویش‌ها و تنش‌های زندگی امروز می‌گذرد در پیشگاه نظر مخاطبان قرار دهد.

ب/ بازیگری

تنابنده در عین اینکه یک سناریست باهوش است بازیگری نکته‌سنج، فرصت‌شناس و ورزیده است که به دلیل شناخت خوبش از بافت روایت و آشنایی با الگوهای اجرای تیپ و شخصیت توانسته تا بسیاری از شمایل‌های ماندگار را از خود برجای بگذارد. توجه به مسیر بازیگری او و تنوع اجرای کاراکتر در کارنامه او، فضای تحلیل پیرامون کاراکتر هنری تنابنده را به یک همسانی و نزدیکی به قله‌های بازیگری می‌رساند. در ادامه تنها چند نمونه مشهور و معروف از کلیت بازی‌های خوب او در فیلم‌های کمدی و درام را با هم مرور می‌کنیم.

۱۰/ فرزین – «لامپ صد»  و غفار – «هندوانه شب یلدا»: شمایلی از اعتیاد

بازی محسن تنابنده در تله‌فیلم «هندوانه شب یلدا» ساخته سعید آقاخانی یک بازنمایی تیپیک از شخصیت معتادان است. گریم و پوشش به تنابنده کمک کرد تا به‌خوبی شرایط فیزیکی و رفتاری و گفتاری یک معتاد را در همه لحظاتی که بازی دارد نشان دهد. او مکث در نگاه و حرکت غفار و سکون و سنگینی حرکتی فردی گرفتار شده در پیله اعتیاد را به‌خوبی اجرا کرد.

این همکاری موفق سبب شد تا سعید آقاخانی در فیلم لامپ صد نیز بازی در نقش فرزین را به تنابنده بسپارد. تنابنده در نقش فرزین بار دیگر مهارت خود در نمایش کنش‌هایی جدید از یک معتاد شیشه‌ای را نشان داد و به‌خوبی مسیر فلاکت و حقارت فرزین را در دل درام برای مخاطبان جا انداخت.

۹/ محمود – «ندارها»: تسلط مناسب بر صورت

نقش محمود در فیلم «ندارها» ساخته محمدرضا عرب، بروز توانایی‌های متفاوت تنابنده در بازیگری بود. این بازیگر در نقش محمود از توان سخن‌گفتن بهره نداشت و بازی در نقش شخصیتی لال به او کمک کرد تا بهتر از صورتش برای بازتاب احساسات بهره ببرد. به‌واقع او احساس را از بیان به نگاه منتقل کرد و این کار را با چنان ظرافتی به انجام رساند که دیپلم افتخار بازیگری نقش مکمل مرد را از جشنواره فیلم فجر دریافت کرد.

۸/ ننه هوشنگ – «ابله»: زن‌پوشی متفاوت

تنابنده در سریال «ابله» ساخته کمال تبریزی برای رسیدن به یکی از مهم‌ترین قله‌های بازیگری در ایران یعنی زن‌پوشی خیز برداشت. کاراکتر ننه هوشنگ پیرزنی حواس جمع، خوش سروزبان و بسیار حاضر جواب این فرصت را به تنابنده داد تا تصویری متفاوت از یک پیرزن را به مخاطبان نشان دهد. این هنرنمایی بحثی جالب را در مقایسه میان محسن تنابنده و اکبر عبدی در بین منتقدان و کارشناسان به راه انداخت.

۷/ نادر – «فراری»: راننده دلواپس

شخصیت نادر در فیلم «فراری» ساخته علیرضا داودنژاد با ویژگی تعهد و دلواپسی در نظر مخاطبان می‌نشیند. او تلاش دارد تا گلنار دختر شهرستانی که به تهران آمده تا با خودروی فراری چندمیلیاردی عکس یادگاری بگیرد نصیحت کند و مسیر درست زندگی را به او نشان دهد. در این راه نادر تلاش دارد تا آدم‌هایی را که از دید او نمادهایی از شرافت و زیستن درست هستند نشان دختر دهد و هدف سطحی و آرزوی خام او را به این شیوه نشان گلنار دهد، اما جز اینکه همراه دختر شود و او را به آرزویش برساند کاری از او برنمی‌آید و شمایلی که از او برجای می‌ماند انسانی متعهد است که باوجود همه تلاش‌هایش تنها در همان حد نظاره‌گری و همراهی با دختر جوان برای مراقبت از او در یادها می‌نشیند.

۶/ فتح‌الله خان – «ایران برگر»: نمایشی مدرن از پستوی ذهنی سنت

فتح‌الله خان نماینده‌ای از شخصیت‌های نوکیسه‌ای است که به نان و نوایی رسیده و سودای قدرت بیشتر دارند و در این راه تلاش دارند تا تصویری متفاوت و مدرن از خود به نمایش بگذارند.

این تلاش البته به دلیل همان نگرش غالب سنتی که در وجودشان ته‌نشین شده راه به جایی نمی‌برد و حتی مشاوره گرفتن از شخصیت‌های نواندیش نیز کمکی به او برای گرفتن منصب نمی‌کند.

۵/ کریم – «سن‌پترزبورگ»: ‌لات پایین شهری

کریم در فیلم «سن‌پترزبورگ» ساخته بهروز افخمی یک خرده خلاف‌کار با مناسبات کوی و برزنی است که تحت‌تأثیر فرهنگ کوچه، زیستنی نا مترادف و بدون معیار داشته است و همین سبب شده تا هرازچندگاهی به زندان بیفتد. آخرین خروج او از زندان و آشنایی‌اش با فرشاد سبب می‌شود تا ظاهرش تغییر کند و به یک شارلاتان دارای اصول بدل شود اما به این دلیل که در کلیت وجودش همان فرهنگ زیستن در محلات جنوبی تهران جاری است نمی‌تواند مانند فرشاد در مانور جلب نظر و احترام برانگیزی موفق باشد.

۴/ شب‌نما – «شاهگوش»: گریمی برای آقای صدا

تنابنده در سریال «شاهگوش» به کارگردانی داوود میرباقری چند نقش را ایفا می‌کند، اما با کاراکتر شب‌نما در ذهن مخاطبان ماندگار می‌شود. ایفای نقش یک خواننده زیرزمینی که گریم و صدایش به ابراهیم حامدی شباهت دارد سبب شد تا تنابنده بخش دیگری از ظرفیت‌های بازیگری خود را در حیطه صدا به مخاطبان نشان دهد.

۳/ سعید حنایی – «عنکبوت»: قاتلی با تفکر التقاطی

رویکردهایی به‌ظاهر اخلاقی و برآمده از خوانش نادرست از موازین شریعت سبب تربیت شخصیت‌هایی می‌شود که روحیه‌ای خودسرانه می‌یابند و خود را معیاری برای اجرای قانون و رفع مشکلات جاری در جامعه و بزه‌های اخلاقی می‌پندارند. سعید حنایی قاتل زنجیره‌ای زنان خیابانی در مشهد یکی از همین کاراکترهاست که روایت برهه‌ای از زندگی او در فیلم «عنکبوت» ساخته ابراهیم ایرج زاد به فرصتی برای تنابنده بدل شد تا روند تدریجی تبدیل‌شدن وی به یک قاتل زنجیره‌ای را به‌درستی در کنش‌های سعید نمایش دهد؛ از ترس و تردید ابتدایی در انجام قتل‌ها تا خونسردی و مصمم بودن در حذف زنان خیابانی از چهره شهر.

۲/ بهرام – «قهرمان»: بدبین و منفی‌نگر

منفی‌نگری و بدبینی شخصیت بهرام به عمل قهرمانی رحیم در عین اینکه بازتابی از خصایص درونی این کاراکتر بود به‌نوعی بازنگرشی بر عقبه این کاراکتر را الزامی می‌کند. به‌واقع از رویکرد بهرام نسبت به موضوعات این‌گونه برمی‌آید که او به‌تدریج و پس از همه مسائلی که از سوی جامعه دیده و در شمایل رحیم به‌صورت تشدید شده آن مسائل را یافته، در شمایلی از فردی بدبین، منفی و شکاک فرورفته که مسائل را در وهله اول با عینک تردید می‌نگرد. تردید و شک‌اندیشی کاراکتر بهرام به‌گونه‌ای از سوی محسن تنابنده ایفا شد که همراهی مخاطبان با این کاراکتر را به دنبال داشت و تلقی ضدقهرمان از او نشد. بازی تنابنده در فیلم قهرمان ساخته اصغر فرهادی یکی از مهم‌ترین تلاش‌های تنابنده برای بازنمایی شمایلی نمادین در راستای ارائه تصویری عام‌الشمول از شک‌اندیشی است.

۱/ نقی معمولی – «پایتخت ۱ تا ۶»: مرد خانواده

نقی معمولی در سریال جاودانه پایتخت یکی از ارزشمندترین بازنمایی‌های انجام شده از تصویر نمادین مرد خانواده در گفتمان زیستی جامعه ایران است. نقی مردی شمالی و زحمتکش است که گفتمان او در زندگی خانواده مداری، خدامداری، احترام به پدر و درعین‌حال نمایه کردن خصایصی چون حسادت، حسرت و جدل‌های گاه‌وبی‌گاه با همه افرادی است که به‌زعم نقی چون او نمی‌اندیشند و رفتار نمی‌کنند.

نقی در ۶ فصل سریال «پایتخت» کامل‌ترین کاراکتر به لحاظ پرداخت دراماتیک است که همواره در متن رویدادها بوده و به‌عنوان مغز متفکر خانواده به شمار می‌آید. در فصل اول شمایل او در پیله‌ای از سادگی رونمایی می‌شود و در دیگر فصل‌ها به‌تدریج خصایص جامعی از زیست امروز جامعه ایران در این کاراکتر بازنمایی می‌شود و او را به‌مانند چهره‌ای آشنا برای مخاطبان می‌سازد. چهره‌ای که هر یک از ما با بخشی از رفتارها و گفتارهایش همذات‌پنداری می‌کنیم و گویی نقی به یک پرسونای ملی بدل می‌شود و به‌عنوان شناسه‌ای از مرد ایرانی و مرد خانواده در خاطرها می‌ماند.