مجله نماوا، علی افتخاری

خوان آنتونیو بایونا، ۳۲ ساله بود که با فیلم ترسناک و فراطبیعی «یتیم‌خانه» (The Orphanage) علاقه‌مندان سینما را شگفت‌زده کرد. اولین فیلم بلند داستانی سینماگر بارسلونایی اولین بار در دنیا در ۲۰ مه ۲۰۰۷ در جشنواره کن به نمایش درآمد و به‌قدری با استقبال روبرو شد که تماشاگران در پایان نمایش فیلم بیش از ۱۰ دقیقه، ایستاده بایونا و همکارانش را تشویق کردند.

«یتیم‌خانه» در خود اسپانیا به یک موفقیت بزرگ دست پیدا کرد و بعدها برنده هفت جایزه گویا شد. فیلم پس از اکران در آمریکای شمالی از سوی منتقدان انگلیسی‌زبان هم تحسین شد و بسیاری از آن‌ها از کارگردانی و نقش‌آفرینی‌ها تعریف کردند.

یک داستان کلاسیک با موضوع ارواح

«یتیم‌خانه» که به‌نوعی دو فیلم «ستون فقرات شیطان» گی‌یرمو دل تورو و «دیگران» الخاندرو آمنابار (هر دو تولید ۲۰۰۱) را یادآوری می‌کند، یک داستان ارواح کلاسیک، به سبک گوتیک در مورد زنی به نام لائورا (بلن روئدا) است، که به همراه همسرش کارلوس (فرناندو بایو) و پسر هفت ساله‌شان سیمون (رویر پرینسپ) که فرزندخوانده آن‌هاست، در ۲۰۰۵ به یتیم‌خانه‌ای بازمی‌گردد که ۳۰ سال قبل خودش در آنجا بود، و حالا سال‌هاست به حال خود رها شده. لائورا قصد دارد این پرورشگاه را به عنوان تسهیلاتی برای کودکان معلول بازگشایی کند.

خانه جدید و محیط اسرارآمیز آن تخیل سیمون را بیدار می‌کند. پسربچه ادعا می‌کند با پسری به نام توماس دوست شده است و چهره او را در قالب بچه‌ای که گونی روی صورتش دارد، نقاشی می‌کند. سیمون به‌طور ناگهانی و در شرایط مرموز و خوفناک ناپدید می‌شود. لائورا هم‌زمان با آن که می‌کوشد سیمون را پیدا کند، گرفتار شبکه‌ای آزاردهنده می‌شود که او را به درون یک دنیای غریب کودکانه می‌کشاند که بازتاب خاطرات فراموش‌شده و عمیقاً ناراحت‌کننده دوران کودکی خود اوست. لائورا به‌آرامی متقاعد می‌شود چیزی پنهان و وحشتناک در خانه‌ی قدیمی در کمین است، چیزی که در انتظار ظهور است و خسارت غیر قابل جبران به خانواده‌اش وارد می‌کند.

بلن روئدا

ایده «یتیم‌خانه» از کجا آمد؟

این که بایونا چطور توانست در اولین تجربه کارگردانی یک فیلم بلند داستانی، خود را به‌عنوان یک فیلمساز آینده‌دار مطرح کند، حکایتی طولانی دارد. او نیز مثل خیلی‌های دیگر از کودکی شیفته دنیای سینما بود. بایونا ابتدا به عنوان یک خبرنگار مشغول به کار شد و بعد به مدرسه فیلمسازی ESCAC در بارسلونا رفت و در رشته کارگردانی تحصیل کرد. او بعد از فارغ‌التحصیلی، با ساخت مجموعه‌ای از فیلم‌های تبلیغاتیِ تحسین‌برانگیز و موزیک ویدیو برای هنرمندان اسپانیایی مانند ابیا، ایا بایلا سولا و کاملا، و در ادامه دو فیلم کوتاه «تعطیلات من» (۱۹۹۹) و «مرد اسفنجی» (۲۰۰۲)، برای خود اسم و رسمی به هم زد.

۱۹ ساله بود که در ۱۹۹۳ در جشنواره بین‌المللی فیلم سیتخس با گی‌یرمو دل تورو کارگردان مکزیکی که فیلم «کرونوس» را در جشنواره داشت، آشنا شد. دل تورو پس از صحبت با بایونا به او قول داد، اگر در آینده موقعیت لازم فراهم شود، به او کمک خواهد کرد. دل تورو که بایونا به او به چشم یک معلم نگاه می‌کرد، در تمام سال‌هایی که جوانِ بااستعداد اسپانیایی در دنیای فیلم‌های تبلیغاتی فعال بود، روند پیشرفت او را زیر نظر داشت و دنبال می‌کرد.

خوان آنتونیو بایونا

سال‌ها گذشت و زمانی که بایونا تصمیم گرفت اولین فیلم بلند خود را بسازد، دل تورو به قول خود عمل کرد. اولین نسخه فیلمنامه را سرخیو ه. سانچز در سال ۱۹۹۶ نوشت. سانچز فیلمنامه را به سبک فیلم‌هایی که در کودکی دوست داشت، مانند «ارواح خبیث»، «طالع نحس» و «بچه رزماری» نوشت و همچنین هنگام نگارش فیلمنامه تحت تاثیر آثار ادبی چون «سخت‌تر شدن اوضاع» هنری جیمز و «پیتر پن» جیمز بری بود.

سانچز در ابتدا می‌خواست خودش فیلمنامه را کارگردانی کند اما بارها و بارها با پاسخ منفی شرکت‌های مختلف تولید اسپانیایی روبرو شد. او در ۲۰۰۴ وقتی روی فیلم کوتاه «۷۳۳۷» کار می‌کرد، با بایونا آشنا شد و ساخت فیلمنامه «یتیم‌خانه» را به او پیشنهاد کرد. بایونا پیشنهاد او را پذیرفت چون احساس كرد یك فیلمنامه با مضمون فانتزی مانند «یتیم‌خانه» به او به عنوان كارگردان اجازه آزادی عمل می‌دهد. بلافاصله بعد از موافقت بایونا، پروژه توسط «اسکریپت لب» موسسه ساندنس انتخاب شد. سانچز و بایونا بیش از یک سال را صرف بازنویسی داستان کردند. بایونا یادآوری می‌کند: «در اصل یک فیلمنامه عالی بود، اما من باید داستان را مطابق سلیقه خود تطبیق می‌دادم. می‌خواستم آن را به‌صورت چیزی شخصی درآورم.»

او دراین‌باره می‌گوید: دامنه امکانات فیلمنامه «یتیم‌خانه» باعث شد بخواهم فیلم را کارگردانی کنم. این پروژه بیش از ژانری که به آن تعلق داشت من را جذب کرد. من این حرف را قبول دارم که ژانر وحشت به‌عنوان یک مدرسه عالی عمل می‌کند. شما اجازه دارید به هر طریقی که دوست دارید، در زمان و مکان دست ببرید تا از حرکت‌های خاص دوربین برای رسیدن به یک تاثیر فوری استفاده کنید. این به شما حس خاصی از امنیت می‌دهد. اما آنچه باعث زنده شدن فیلم می‌شود مواردی است که فراتر از محدودیت‌های ژانر می‌رود: آنچه در زیر نهفته است، حقیقت نقش‌آفرینی‌ها، میزان درگیری شما با آنچه روایت می‌کنید…»

پیچیده‌ترین قسمت مراحل ابتدایی کار از نگاه بایونا، روند بازنویسی فیلمنامه بود. او می‌گوید: «وقتی درگیر پروژه شدم لازم بود متن را از آن خودم کنم، پس من و سانچز کار مجدد روی فیلمنامه را از ابتدا شروع کردیم. اولین سؤال من این بود: چرا لائورا به خانه‌ای که در آن بزرگ شد، برمی‌گردد؟ این کلید هر چیز دیگری بود. «یتیم‌خانه» به سفری به گذشته تبدیل شد، یک بازگشت به عقب، یک پرتره روان‌شناختی از فردی که به گذشته چسبیده است، چون نمی‌تواند با حال روبرو شود، و سرانجام با خیال‌پردازی‌هایش یک راه فرار پیدا می‌کند. به‌غیراز این، چالش بزرگ حفظ سطح مشخصی از ابهام بود. شما می‌توانید فیلم را به روشی واقع‌گرایانه تفسیر کنید، نه به‌عنوان یک داستان ارواح بلکه به‌عنوان پرتره زنی که ذهن خود را از دست می‌دهد. حفظ این ابهام به محدودیت اصلی ما تبدیل شد، و چیزی بود که درنهایت کار را بسیار هیجان‌انگیز کرد.»

بایونا برای خلق فیلم آن‌طور که خودش می‌خواست، مجبور بود هم بودجه فیلم و هم زمان فیلمبرداری را دو برابر کند. او برای رسیدن به این هدف از دل تورو کمک خواست و دل تورو پیشنهاد مشارکت در تولید فیلم را داد.

فیلمبرداری از ۱۵ مه ۲۰۰۶ در یانس در آستوریاس آغاز شد. گروه تولید این لوکیشن را به دلیل تنوع زیاد فضاهای دیدنی و جذاب آن انتخاب کرد: غارهای اسرارآمیز، صخره‌های سر به فلک کشیده، ساحل بکر، جنگل‌ها، کوه‌ها و حتی یک روستا که گروه سازنده مجبور شد یک توفان برفی بزرگ در کریسمس را در اواسط ماه اوت در آنجا شبیه‌سازی کنند. یانس همچنین مهم‌ترین لوکیشن خود را در اختیار تیم تولید قرار داد: عمارت پارتاریو، خانه‌ای که به‌عنوان پرورشگاه قدیمی استفاده می‌شود.

بایونا می‌گوید: «من دنبال یک عمارت بزرگ، پر از راهروهای بی‌پایان مانند فیلم “درخشش” نبودم. چیزی کوچک‌تر و مینیمال‌تر می‌خواستم، اما در عین حال می‌خواستم به‌اندازه کافی بزرگ باشد تا بتوانم داستان را باورکردنی جلوه دهم. عمارت پارتاریو همه این عناصر را داشت. یک خانه مستعمراتی بزرگ بود که تاریخ آن به اواخر قرن نوزدهم بازمی‌گشت و یک حس واقعاً مرموز داشت. ابعاد خانه در نگاه اول گمراه‌کننده است: متفاوت بودن هر یک از نماهای آن این تصور را ایجاد می‌کند که خانه دائماً در حال تغییر است.»

بااین‌حال، اجرای طرح‌های کارگردان که پر از حرکات پیچیده دوربین بود، نیاز داشت فضای داخلی خانه کاملا بازسازی شود. بایونا می‌گوید: «ذهن من پر از تصاویری از فیلم‌های ترسناک قدیمی مثل “بی‌گناهان” جک کلیتون و “حضور ارواح” رابرت وایز بود، بنابراین کار باید به روش کلاسیک انجام می‌شد: در یک استودیو. رویکرد ما بسیار بلندپروازانه بود. همه چیز باید با جزئیات بسیار دقیق و با دقت بسیار زیاد آماده می‌شد، و ما فقط در آن مکان می‌توانستیم به هدف خود برسیم.»

برای دستیابی به این دقت، کل فیلم از قبل تجسم شده بود. قبل از فیلمبرداری، هزاران طرح، استوری‌بورد و طرح‌های مفهومی تهیه شد. کل مجموعه در قالب یک گرافیک سه‌بعدی تولید شد که در آن مدیر فیلمبرداری می‌توانست قبل از رفتن سر صحنه، محل قرار گرفتن دوربین را مشخص کند. پس از چهار هفته حضور در یانس، گروه تولید به بارسلونا نقل مکان کرد تا فیلمبرداری ده هفته‌ای را به پایان برساند.

وحشتی که در دل یک خانواده بی‌نقص شکل می‌گیرد

«یتیم‌خانه» اشتراکات بسیاری با نوعی از سینمای فانتزی دارد که این روزها به‌ندرت دیده می‌شود. فیلم درباره وحشتی است که از عناصر روزمره ریشه می‌گیرد، عناصری که به‌تدریج آلوده می‌شوند تا جایی که در را برای جنون باز می‌کنند. وحشتی که در «یتیم‌خانه» به تصویر کشیده می‌شود نه از بیرون، یا از ذهن پیچیده یک جانی روانی ناشی می‌شود، و نه نتیجه سرگردانی شخصیت‌های اصلی در برخی مناطق ممنوعه است. این وحشتی است که در محیط‌ آرام، در قلب یک خانواده بی‌نقص به دنیا آمده است. و به‌طور غیرمنتظره‌ای رشد می‌کند و آن‌ها را به نابودی کامل تهدید می‌کند.

بایونا دراین‌باره می‌گوید: «فیلم اساساً به ترس از جدایی اشاره می‌کند. شخصیت‌های فیلم همه با ضربه عاطفی ناشی از جدایی در گذشته خود، یا با تهدید به جدایی قریب‌الوقوع زندگی می‌کنند. و این ترس به‌عنوان چیزی زنده و موجود در محیط آن‌ها آشکار می‌کند، و رؤیای آن‌ها از یک خانه شاد و آرام را ویران‌کننده‌ترین کابوس تبدیل می‌کند.»

بر خلاف فیلم‌های کوتاه بایونا که به شدت متاثر از سینمای آمریکاست، «یتیم‌خانه» از نظر سبک، آشکارا اروپایی است، اما آیا این یک تصمیم عمدی بود؟ او پاسخ می‌دهد: «هم در فیلم‌های کوتاه من و هم در “یتیم‌خانه”، یک رویارویی عمدی بین دنیای واقعی و واقعیت “هالیوود” وجود دارد. من از دیدن خودم به‌عنوان پروتاگونیست این درگیری که با سبک هالیوود و بار فیلم‌هایی که در کودکی تماشا می‌کردم و مرجع من هستند، مبارزه می‌کند، لذت می‌برم. برای من، کلید اصلی در چگونگی ادغام این ارجاعات است. کارلوس شوهر لائورا، او را متهم می‌کند که در ذهنش یک فیلم ساخته است. نمی‌دانم «یتیم‌خانه» به لحاظ سبک، کم و بیش اروپایی است یا خیر، اما آنچه تعمدی است تلاش من است تا شبیه یک فیلم ترسناک امروزی به نظر نرسد. “یتیم‌خانه” شبیه فیلم‌هایی است که در کودکی ‌دیدم. در حقیقت، بازگشت شخصی من به فیلم‌های دوران کودکی‌ام است.»

اما مرجع «یتیم‌خانه» کدام فیلم‌ها هستند. برخی از علاقه‌مندان سینمای وحشت به فیلم‌هایی چون «سوسپیریا»، «خانه‌ای که جیغ کشید»، «روح کندوی عسل»، «بی‌گناهان»، «گمشده سنت آژیل» یا حتی «ستون فقرات شیطان» و «سنت آنژ» به کارگردانی پاسکال لوژی اشاره کرده‌اند.

بایونا دراین‌باره می‌گوید: «ما در مراحل آماده‌سازی درباره فیلم‌های دیگر بحث می‌کردیم. در صحنه‌های خاص، از رنگ تا حد زیادی شبیه فیلم‌های داریو آرجنتو استفاده می‌کنم. همچنین فیلم‌های «خانه‌ای که جیغ کشید» و «بی‌گناهان» را به مدیر فیلمبرداری خود نشان دادم و از او خواستم به لنزهای اسکوپ در هر دو فیلم توجه ویژه‌ داشته باشد. بااین‌حال، فیلم‌هایی که ازنظر ظاهری و روایی، بیشترین تأثیر را داشتند، «مستأجر» پولانسکی و «برخورد نزدیک از نوع سوم» اسپیلبرگ بودند. لائورا سفری مشابه شخصیت ریچارد دریفوس در «برخورد نزدیک از نوع سوم» را آغاز می‌کند. و من شیوه پولانسکی در پرداختن به پوچی جزئیات روزمره، همین‌طور استفاده او از فضا، لنزها و روایت بصری را تحسین می‌کنم.»

بایونا نیازی نمی‌دید که درباره همه این ارجاعات با دل تورو مشورت کند. او می‌گوید: «ما روی داستان متمرکز شدیم، این که لائورا چگونه همه چیز را از دست می‌دهد تا زمانی که فقط تخیل او باقی می‌ماند. این چیزی است که «یتیم‌خانه» را به «هزارتوی پن» پیوند می‌دهد. من و گی‌یرمو کاملاً در یک طول موج بودیم.»

در نهایت، دل تورو از نتیجه کار اول بایونا بسیار راضی بود. او اعتقاد دارد «یتیم‌خانه» چیزی فراتر از یک فیلم ترسناک است: «ضرب‌آهنگ فیلم بی‌عیب و نقص است، تصاویر فوق‌العاده‌ای دارد، برای دستپاچه کردن تماشاگر به جلوه‌های ویژه تکیه نمی‌کند، و تفسیری کاملاً شخصی از لوکیشن‌ها و قراردادهای کلاسیک ژانر ارائه می‌دهد. «یتیم‌خانه» در حد فیلمی با این ماهیت، یک عمقِ عاطفی نامعمول دارد. قصه فیلم جدا از این که یک روایت واقعاً نگران‌کننده از پدیده‌های فراطبیعی است، یکی از ماهرانه‌ترین و زیباترین داستان‌ها درمورد درد عمیق ناشی از دست دادن است. بایونا فقط یک داستان پر از رمز و راز و تعلیق خلق نکرد: او با شکل دادن به شخصیت‌های خود، و ارتباطاتی که آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد، با مراقبت و دقت کامل یک ملودرام قدرتمند ساخت.»

تماشای این فیلم در نماوا