مجله نماوا، سحر عصرآزاد

فیلم سینمایی «انجمن برف» درامی مبتنی بر تراژدی یک سانحه هوایی در دهه ۷۰ میلادی است که مجادله انسان برای بقا را به تقابل با طبیعت و چارچوب‌های اخلاقی/ اعتقادی و خوانشی متمایز از عشق به همنوع پیوند زده و به نقطه‌ای تعیین‌کننده می‌رساند.

خوان آنتونیو بایونا؛ نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده اسپانیایی که آثاری همچون «یتیم‌خانه»، «غیرممکن»، «هیولایی فرامی‌خواند» و پنجمین قسمت از دنباله‌های «پارک ژوراسیک»؛ «دنیای ژوراسیک: سقوط پادشاهی» را در کارنامه دارد، در فیلم جدید خود رجعتی به مایه‌های آشنای آثار قبلی‌اش دارد.

به گفته بهتر؛ رویکرد به امر اقتباس همچون فیلم «هیولایی فرامی‌خواند» و توجه به ژانر/ گونه بقا و جدال با طبیعت همچون فیلم «غیرممکن» در تجربه جدید بایونا تکرار شده که می‌تواند علاقه و دغدغه‌مندی او را به نوعی نهادینه کند.

«انجمن برف» با فیلمنامه‌ای مشترک از بایونا، جیمی مارکز و نیکلاس کاساریگو اقتباسی است از کتابی به همین نام نوشته پابلو بیرسی؛ نویسنده- خبرنگار اروگوئه‌ای که حادثه سقوط هواپیمای ۵۷۱ نیروی هوایی اروگوئه در تاریخ ۱۳ اکتبر سال ۱۹۷۲ در میان رشته کوه‌های آند را حین سفر به شیلی مستندنگاری کرده است؛ حادثه‌ای که بعد از ۷۲ روز با نجات ۱۶ بازمانده از ۴۵ مسافر و خدمه هواپیما که بازیکنان تیم راگبی اروگونه هم در میانشان بودند؛ تنها به واسطه تلاشگری دو نفر از این افراد، ابعادی تازه پیدا کرد و پرونده‌اش باز شد.

فیلم انجمن برفی

این تراژدی به واسطه روایت مستند بازماندگان از مرحله نقص فنی تا روند و شکل سقوط؛ به‌خصوص مصائبی که هر روز بر سر بازماندگان وارد شده، در نوع خود منحصر به فرد است. چراکه بیش از هر چیز؛ قدرت و انتخابگری انسان را در مواجهه با طبیعت و به کار بستن راهکاریی که چه بسا آخرین انتخاب برای زنده ماندن باشد، برجسته می‌کند.

بر محور همین خط درام واقعی، فیلم با تکیه بر نریشن و طرح یک پرسش ترغیب‌کننده و کنجکاوی برانگیز آغاز می‌شود؛ راوی که خود را یکی از ۴۰ مسافر هواپیما معرفی می‌کند، برای پاسخ به سوال (در حقیقت چه اتفاقی افتاد؟) مخاطب را به مرور گذشته فرامی‌خواند (جواب در کوهستانه!)

تمهیدی هوشمندانه برای تلطیف کردن ساختار مکانیکی فلاش بک که در عین حال برای مخاطب پرسشی را طرح می‌کند تا برای یافتن پاسخ آن به همراهی دو ساعت و نیمه با فیلم ترغیب و از همان ابتدا همدلی و همذات پنداری او با راوی جلب شود.

فلاش‌بک مورد نظر، به کمی قبل از روز حادثه سقوط هواپیما بازمی گردد تا مانوری بر اعضای تیم راگبی اروگوئه حین تمرین داشته و در ادامه به انگیزه نوما تورکاتی (انچو ووگرینچیک)؛ دانشجوی حقوق برای سفر ارزان به شیلی می‌پردازد.

او همان راوی همراهی برانگیزی است که تلطیف‌کننده حس غریبگی مخاطب با این جمع است و به همین واسطه مخاطب به او احساس نزدیکی بیشتری می‌کند که البته متأثر از هوشمندی فیلمساز در نوع طراحی روایت و کارگردانی است.

به‌خصوص به واسطه همراهی نمونه‌وار دوربین در میان این جمع ۴۵ نفره با او و جزئیاتی همچون امتناع نوما از آدمخواری و اهمیتی که به مفید بودن برای همراهان و دوستانش می‌دهد و در یادداشت‌اش هم آن را موکد می‌کند (هیچ عشقی بزرگتر از این نیست که جانت را فدای دوستانت کنی!)

پوستر فیلم انجمن برفی

اما نکته مهمتر غافلگیری پایانی و ضربه‌ای است که بایونا به واسطه حذف او در یک سوم پایانی فیلم به مخاطب وارد می‌کند و تقدیری بودن سرنوشت او را در گره خوردن داستان زندگی‌اش با این هواپیما، به نقطه پایانی می‌رساند که با یک زخم رقم می‌خورد. زخمی که حاصل تلاش نوما برای نجات جان دوستانش از مدفون شدن زیر برف و بهمن است؛ همان جایی که او ۳۰ نوامبر یعنی تولدش را به یاد می‌آورد (۲۵ ساله شدم!)

نوما آخرین قربانی از جمع ۴۵ مسافر هواپیماست و اگر تقدیر یاری می‌کرد، می‌توانست نفر هفدهم بازماندگان سقوط باشد. بایونا این گونه به او ادای دین کرده و با سپردن روایت فیلم‌اش به این شخصیت واقعی، گامی بلند برای برجسته و دراماتیزه کردن کاراکترش برداشته که درخور تحسین است.

همچنانکه یکی از معدود گفت‌وگوهای عمیق و معنادار فیلم (معدود به دلیل موقعیت بغرنج حفظ بقا که هر روز حیات روزمره را با چالشی مواجه و چه بسا امکان و فرصت اندیشه و تفکر را از آدم ها سلب می‌کند) هم در دیالوگ بین نوما و آرتورو شکل می‌گیرد؛ گفت‌وگویی که بر بستر آن مفاهیم و باورهای اعتقادی و جایگاه خدا به چالش کشیده شده و تکثیر پروردگار در شمایل انسان‌های کمک‌کننده به هم‌نوع به بحث گذاشته می‌شود.

آرتورو به نوعی فیلسوف این جمع است که کمی بعد با ریه‌های آب آورده و وصیت‌نامه‌ای در بغل، از جمع حذف می‌شود اما پرسش‌های چالش‌برانگیزش ذهن نوما را تا لحظه پایانی حیاتش درگیر می‌کند و قطعاً نقش مهمی دارد در رضایت نوما به تغذیه بازماندگان از کالبدش.

فیلم سینمایی انجمن برفی

فیلم در عین تصویرسازی و اجرایی بی‌نقص از روند و لحظه سقوط و چگونگی درهم شکستن هواپیما طی چند مرحله و حرکت در یخچال کوهستانی و همچنین دراماتیزه کردن بدویت تدریجی که بازماندگان در روندی چالش برانگیز دچارش می‌شوند تا تنها بر بقا و اهمیت زندگی/ مرگ برای خود/ دیگری ارزش‌گذاری کنند، دچار لکنت‌هایی در روایت است.

از آن جمله می‌توان به فلاش بک‌های گاه و بیگاهی اشاره کرد که هنگام مرگ قربانیان بدون یک طراحی حساب شده به تصویر درمی‌آیند و نمی‌توانند این حذف‌ها را تراژیک کنند چراکه کاشت مناسب در زمان و موقعیت کارآمدی انجام نشده و به همین دلیل برداشتی هم در پی ندارد.

در طول فیلم می توان به خوبی جانمایی روابط و مناسبات تیمی را بین بازیکنان تیم راگبی و به‌خصوص نقش رهبری کاراکتر روبرتو (ماتیاس ریکالت) را در تلاش بازماندگان برای مدیریت زنده ماندن و شکل دادن به حرکات گروهی برای بقا ردیابی کرد.

زیرمتنی که با ظرافت در روند بسط یک فاجعه تراژیک به این درام مستند ابعادی تازه داده و روابط و مناسبات جاری در آن را فراتر از تلاش برای بقای خود یا دیگری، به فلسفه ای تازه برای درک زندگی و مرگ بدل می‌کند.

تماشای آنلاین فیلم انجمن برف در نماوا