مجله نماوا، مینو خانی
اَگنس واردا (اَنیِس در تلفظ فرانسه) فیلمساز و عکاس، و جیآرِ عکاس، شخصیتهای اصلی و البته کارگردان مستند «چهرهها، مکانها» (چهرهها، دهکدهها) هستند. دو هنرمند فرانسوی، یکی پیر و کارکشته و کسی که تجربه همکاری با ژان لوک گدار، سینماگر معروف فرانسوی را دارد، و دیگری جوان و جویای کشف جهانی نو به نو با ساخت مستند «چهرهها، مکانها» سفری را در جادههای فرانسه آغاز میکنند تا پروژه مشترکشان را به سرانجام برسانند؛ پروژۀ عکاسی از افراد در گوشه و کنار فرانسه، هر جا که بوی انسان و زندگی میدهد، البته به دور از شهرهای بزرگ و زندگی مدرن.
فیلم با تصاویر نقاشی و عکاسی بر دیوارهای شهر لسآنجلس در فیلم «دیوارها، دیوارها» ساختۀ واردا شروع میشود و صدای جیآر بر تصاویر میآید که از علاقهمندیاش به آثار واردا خصوصا عکسهایش میگوید و واردا از دلبستگیاش به عکس و گرافیتی؛ هنری که سابقهاش در فرانسه به ابتدای دهه ۱۹۸۰ برمیگردد. هنری که جیآر علاقه زیادی به آن دارد، خصوصا از نوع به نمایش گذاشتن پرترههای عظیمالجثه بر دیوارها، ساختمانها، قطارها و قایقها و …
بعد پرترههایی از ژان لوک گدار، دوست و همکار روزگار گذشته واردا نشان داده میشود تا شباهت جیآر با گدار در عادت به استفاده از عینک دودی بیان شود که درواقع اولین فرصت برای واردا و یادآوری خاطرات دور او با گدار است؛ نکتهای که تا پایان فیلم چندین بار تکرار میشود و از تعلق خاطر واردا به گدار حکایت میکند.
واردا که اصولا کارگردان و فیلمنامهنویس آثارش است و کمتر تجربه همکاری مشترک دارد، با جیآر همراه میشود تا یک پروژه «خودجوش» بسازند، یا به قول جیآر «با هم تصاویر را بسازند، ولی متفاوت از هم». پس سوار ون جیآر میشوند که تصویر بزرگی از لنز دوربین بر بدنه آن خودنمایی میکند که در واقع خروجی چاپ عکس فوری در ابعاد بسیار بزرگ است. واردا و جیآر به دل جادههایی میزنند که با درختان و دشتهای سبز و طلایی احاطهشده است.
از مردم در کوچه و خیابان عکس میگیرند و آنها را در ابعاد بسیار بزرگ چاپ میکنند. بعد دیوارها را با این عکسها میپوشانند و فضای جدیدی خلق میکنند. به شمال فرانسه میروند که خانههای دو، سه طبقه با دیوارهای آجری قرمز رنگ و سقفهای شیروانی معرف آن منطقه است. از مردم میشنوند که قرار است خانههای متروکه معدنچیان تخریب شود و چند تن از بازماندگان آنها، خصوصا «جِنین» را میبینند که خاطراتی از روزگار پررونق محله و پدران معدنچیشان دارند. همین باعث میشود تا عکسهای بهجا مانده از معدنچیان را در ابعاد عظیم چاپ و به دیوار خانهها بچسبانند تا به آنها ادای احترام کنند و باعث شوند «یادشان در درز حافظهها گم نشود».
و این کار همینطور ادامه دارد، بدون اینکه برنامهریزی خاصی برای مکان یا فرد خاصی وجود داشته باشد، اما هر کدام از سوژههای عکاسی ویژگی خاصی دارد؛ مثل کشاورزی که روی پانصد هکتار زمین به تنهایی کار میکند؛ یا زوجی که گله بز دارند و کار شیردوشی و پنیر درست کردن را دستی انجام میدهند؛ یا داستان عشق امیل و ایمیلی که نوادگانشان با عکس روی دیوار آنها، عکس میگیرند؛ یا پدر و پسری که مسئول نواختن زنگهای کلیسای دهکده هستند؛ یا …
گشتوگذار بداهه، آنها را به یک کارخانه تولید مواد شیمیایی در کوههای آلپ، به بندر لو-اَور، به دهکده ارواج در مانش میبرد و پروژههای عکسچسباندنیشات (کلاژ) باعث ایجاد تعداد زیادی طرح با مردم محلی میشود که عکسهای عظیمشان روی دیوارها نقش میبندد و البته رویکرد و نگاه فمنیستی واردا باعث میشود عکس سه خانمی که در بندر در کنار تعداد زیادی مرد کار میکنند هم به حجم تصاویر بزرگ خاطرهساز اضافه شود. حتی خود اگنس که از چشم و دست و پایش عکسهای هایپررئالی گرفته میشود و هر کدام روی واگنهای قطار باربری چسبانده میشود؛ قطاری که در سراسر فرانسه و شاید اروپا میچرخد و با خود یاد و خاطره واردا را میبرد.
این نگاه بداهه اما نتیجه بداهه دربرندارد. «چهرهها، مکانها» بیش از هر چیز به ما یادآوری میکند که یک فیلم لزوما از یک فیلمنامه مشخص یا از یک موضوع از پیش تعیینشده ساخته نمیشود، بلکه میتواند از یک ژست، یک ایده، یک قدم زدن در روز تعطیل، یک برخورد ساده بین دو هنرمند بهوجود بیاید.
حاصل این همکاری نه تنها یک مستند، که کلاژهای غولپیکر در بسیاری از شهرها، دهکدهها و مکانهای خاص است که در حالت عادی بیتفاوت از کنارشان عبور میکنیم، ولی واردا و جیآر آن دیوارها را به جایی برای حفظ پرتره اشخاص خاص تبدیل میکنند. علاوه بر این وجه حفظ خاطرهها و یادها، فیلم همچون یک «حافظه فعال» عمل میکند، واردا تمام مدت از گذشته خود به عنوان یک عکاس و کارگردان میگوید و بدینترتیب، هم توشه تجربه جیآر را انباشتهتر میکند و هم شناخت مخاطب علاقمند به سینما را بیشتر. و همچنان در آخرین لحظات فیلم، یاد دوست سینماگرش، گدار را زنده میکند. با او در کافهای قرار میگذارد تا جیآر را با او آشنا کند. گدار نمیآید، در جستوجوی او به خانهاش میرود، ولی کسی در را نمیگشاید. دلتنگی واردا بروز و حس دلشکستگی واردا را به مخاطب منتقل میکند. و این نه فقط برای دیدار واردا با دوست قدیمیاش، که شاید برای برجسته کردن غیبت گدار در هفتادوچهارمین دوره حشنواره کن است، دورهای از جشنواره که «چهرهها، مکانها» در آن به نمایش درآمد.