مجله نماوا، هومن منتظری

«کتاب جنگل» را چه این روزها ببینیدش و چه دیدار شما برگردد به سال‌های دور و دوره کودکی مطمئنا یکی از چیزهایی که برای شما به جای می‌ماند و یا مانده لذت زندگی در آن جنگل با آن شخصیت‌های کارتونی سرخوش و دوست‌داشتنی است. جنگلی پر از رنگ و نور. جنگلی که موگلی و رفقایش سرشار از زندگی و تجربه‌های تازه در آن می‌زنند و می‌رقصند و می‌خوانند. در همان تیتراژ ابتدایی که به‌نوعی حکم یکی بود یکی نبود قصه را دارد قبل از اینکه هیچ‌کدام از شخصیت‌ها را ببینیم با خود جنگل ملاقات می‌کنیم. جنگلی که در طول اثر به عنوان پس‌زمینه تصاویر و ماجراها حضور دائمی دارد. سرسبز با انبوهی از برگ‌های رنگارنگ که بر روی شاخه‌های درختان در هم فرو رفته‌اند. جنگلی که حتی شب‌هایش هم تاریک و ترسناک نیست. آبی نیلی‌فام و جذابی که حکایت از نور مهتابی دارد که عکسش در برکه افتاده و صحنه را پر کرده است. انگاری این‌گونه نبوده که موگلی از بد حادثه هنگامی که طفلی بوده در جنگل رها شده بلکه به قول باگیلا پلنگ سیاهی که راوی قصه هم هست «هیچ توله آدمیزادی آن‌قدر خوشبخت نبوده». موگلی در کنار گرگ‌ها بزرگ می‌شود ولی نه شکل و شمایل گرگ‌ها را به خود می‌گیرد و نه شبیه آنها رفتار می‌کند. خبری هم از هیچ نوع خوی وحشی‌گری نیست. اتفاقا رفتارهای موگلی فاصله چندانی هم با ارزش‌های اخلاقی رایج انسانی ندارد. اساسا تفاوت زیادی است بین او و همه بچه آدمیزادهایی که در جنگل بزرگ می‌شوند و نمونه‌های زیادی از آنها در سینما دیده‌ایم. در همه آن فیلم‌هایی که سعی کرده‌اند جنبه واقع‌گرایی داشته باشند  چیزی که پررنگ است بدویت و خوی وحشی‌گری آن کودک است. مورد مطالعاتی جذاب و استثنائی که در عصر مدرن  به دور از تمدن و زندگی اجتماعی بزرگ شده است؛ ولی «کتاب جنگل» به‌واسطه انیمیشن بودنش که در ذات و فرم تطابقی با واقعیت ندارد و مخاطب اصلی‌اش هم کودکان هستند حتی خیلی به قصه اصلی‌اش به همین نام نوشته رودیار کیپلینگ وفادار نمی‌ماند و جنگلی می‌آفریند همچون شهری پر زرق و برق با حیواناتی که خوی انسانی دارند. گرگ‌هایی که برای موگلی همچون یک خانوده می‌مانند. باگیلایی که آن‌قدر مسئولیت‌پذیر است که لحظه‌ای موگلی را رها نمی‌کند؛ یا بالویی که سرخوش بودن و شاد زیستن را بهتر از هرکسی بلد است.

الگوی روایی «کتاب جنگل» مبتنی بر سفر است. سفری که از خانواده گرگ‌ها آغاز می‌شود و مقصدش دهکده آدمیزادهاست. در این سفر باگیلا که وجه عقلانی قوی‌تری دارد و معتقد است موگلی باید با همنوعان خودش زندگی کند حکم مرشد و نگهبان و بالو که بیشتر با احساسات و غرایزش تصمیم می‌گیرد و می‌خواهد از موگلی یک خرس بسازد حکم همراه قهرمان را دارند. در طول سفر خوان‌ها یا همان مخمصه‌هایی هم برای قهرمان طراحی شده‌اند که بیش از آنکه سخت و مخاطره‌آمیز باشند شبیه به یک کارناوال هستند. برخورد با گله فیل‌ها یا قلعه میمون‌ها یا کرکس‌ها با اینکه با زد و خورد و تعقیب و گریز همراه است اما بیشتر بر پایه موسیقی و رقص و شادی و خنده پیش می‌رود. این نگاه کارناوال‌وار را می‌توان در قلعه میمون‌ها بیش از جاهای دیگر دید. دقایقی طولانی از رقص موگلی در آن قلعه کنار میمون‌هایی که همه چیز را به سخره می‌گیرند یا لحظاتی که بالو برای رقص با پادشاه میمون‌ها لباس زن‌نما می پوشد. انگاری اساسا در وجود هیچ‌کدام از حیوانات جنگل خباثتی وجود ندارد. حتی خود شیر خان هم به عنوان خوان آخر و نیروی شر اصلی روایت، دلیلش برای آسیب رساندن به موگلی به نوعی حفظ جنگل است. شیر خان از آدم‌ها متنفر است چون نمی‌خواهد پسرک روزی بزرگ شود و شبیه به همنوعانش تفنگ دستش بگیرد و بیافتد دنبال شکار حیوانات جنگل.    

«کتاب جنگل» به‌واسطه فاصله گرفتنش از واقعیت و لحن دلنشینی که در روایت و تصویرسازی انیمیشن پیش می‌برد بیش از همه می‌خواهد سروقت این نکته برود که ما در این دنیا تنها و متمایز نیستیم و فقط بخش کوچکی از حیات هستیم. این‌که موگلی به جای آن‌که در طول انیمیشن انسان نامیده شود و ناخودآگاه وجهی برتر گیرد توله آدمیزاد خطاب می‌شود یا این‌که دهکده انسان‌ها نه در جایی دور از جنگل و با شکل و شمایلی متفاوت که در گوشه‌ای از جنگل و شبیه به زیستگاه سایر حیوانات جنگل است، موید همین موضوع است.

«کتاب جنگل» در عین حال متعلق به دوره طلایی دهه‌های پنجاه و شصت شرکت والت دیزنی است. از «آلیس در سرزمین عجایب» و «زیبای خفته» گرفته تا «مری پاپینز» و «گربه‌های اشرافی» که البته خود والتر الیاس دیزنی ملقب به والت دیزنی بنیانگذار شرکت دیزنی در میانه ساخت همین اثر، «کتاب جنگل»، در دسامبر ۱۹۶۶ از دنیا می‌رود. بخشی از اهمیت «کتاب جنگل» در کنار سایر آثار، برمی‌گردد به اجرای خوش رنگ و لعاب تصاویر و آهنگ‌های فراموش‌نشدنی برادران شرمن و آوازهای کارناوالی که حیوانات در دل جنگل برگزار می‌کنند. بخش قابل اعتنای دیگری هم همین نگاه ستایش‌آمیز به زندگی برابر و مسالمت‌آمیز کنار حیوانات است. عشق به طبیعت و حیواناتش و باور این‌که ما هم جزئی از آنها هستیم نگاهی که به نظر می‌آید در شخصیت‌پردازی حیواناتی از این دست در انیمیشن‌های بعدی والت دیزنی تاثیرگذار بوده است.

 اگر شما هم «کتاب جنگل» را در سال‌های دور و دوران کودکی دیده باشید، قطعا خیلی از لحظات آن در ذهنتان مانده و فراموشتان نمی‌شود و خیلی از چیزها شما را یاد آن شخصیت‌های دوست‌داشتنی می‌اندازد؛ مثلا اگر پشتتان بخارد و دستتان نرسد شاید شما هم همچون بالو پشت خود را به دیوار بمالید. یاد آن خرس سرخوش و دوست‌داشتنی بیافتید و دلتان تنگ شود برای جنگل و حیواناتش و سری بزنید به کارتونی که سال‌های دور آن را  دیده‌اید و سعی کنید لحظاتی را فارغ از هیاهوی زندگی در آن جنگل و کنار حیواناتش بگذرانید.

تماشای این انیمیشن در نماوا