مجله نملوا، نیما بهدادی مهر

بازیگرانی از جنس آتیلا پسیانی کاریزمایی دوجانبه در نقش آفرینی را تداعی‌گر هستند. آنها از یکسو بازیگرانی مناسب برای ایفای نقش‌های منفی به شمار می‌آیند و از سوی دیگر به دلیل میمیک خاصشان، شمایلی از گودمنی و شخصیت‌های مثبت را به مخاطبان القا می‌کنند. چنین ظرفیتی در بازیگری که میمیک و گریم را به مثابه دوسوی تراز بازیگری و نقش‌پذیری نمایه می‌کند سبب شده تا بازیگرانی چون پسیانی، پرستویی، شکیبایی و عبدی در هر دو سوی گردونه بازیگری حضورهایی اقناع‌گرانه را به جای بگذارند.

به واقع شمایل کمدین و تراژدین در سیمای هر یک از این بازیگران به صورتی نرمال قابل مشاهده است و کمتر شکی در توانایی‌های آنها در ایفای نقش‌های منفی یا مثبت وجود دارد. با این وجود چرخه فیلمسازی در سینمای ایران و مرعوب شدن فیلمسازان در موج‌های غالب سبب شده تا سناریوهای مناسب کمتر برای بازیگران پیشکسوتی چون پسیانی نوشته شود؛ بازیگرانی با قدرت دوجانبه در ایفای نقش های مثبت و منفی که سینما و تلویزیون هیچگاه از اعتماد به آنها لطمه ندید.

به بهانه ایفای نقش امیر ستوده در فیلم سلفی با دموکراسی، تاملی کوتاه بر نقش‌های مشهور و محبوب آتیلا پسیانی در سینما و تلویزیون در برهه زمانی ۴۰ سال اخیر، نشانه‌هایی آشکار از قدرت او در ایفای همدل برانگیز نقش‌ها را نمایه می‌سازد و تبدیل شدن حیرت‌انگیز یکی از مشهورترین شمایل‌های بدمنی در ژانر اکشن و جاسوسی دهه هفتاد به یک بازیگر نمکین و شیرین بیان در کمدی خانوادگی‌های دهه هشتاد به این سو را در جایگاهی از قضاوت عمومی نسبت به توانایی‌ها و ظرفیت‌های بازیگر ارزشمندی چون پسیانی می‌نشاند. گو اینکه پسیانی به غیر از بازیگری در عرصه‌هایی چون برنامه‌ریزی، دستیاری کارگردان، بازیگردانی، انتخاب بازیگران و دستیار صحنه و لباس در تعدادی از فیلم‌های سینمایی همکاری داشته است اما تمرکز این نوشته بر هنرنمایی‌های مهم او در عرصه بازیگری در سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی بوده است.

سید جلال و کریم در «گمگشته»: قلب‌پذیری شمایل

یکی از نقاط اوج کارنامه بازیگری آتیلا پسیانی حضور در سریال ماندگار «گمگشته» بود. پسیانی در دو نقش سید جلال و کریم توازن درستی را در قلب‌پذیری شمایل برقرار کرد. در این معنا که از یکسو خداباوری و جدیت مردی دیندار چون سید جلال را که معتمد محله و کسبه است در رفتارها و گفتارهای سیدجلال نمایه می‌کند و از سوی دیگر رفتار یله و رهای یک دزد خرده پا به نام کریم را که به دلیل شباهت با سید جلال جایگزین او می‌شود در پوششی از جدیت انگاری و مقبول نمایی کریم فرورفته در جلد سید جلال به باور مخاطبان می‌رساند. برقراری یکدستی و توازن حسی مناسب در اجرای این نقش سخت برگی مهم و ماندگار در کارنامه بازیگری پسیانی بود و بازنگری دوباره‌ای نسبت به توانایی‌های بالای او در ایفای نقش‌های چندوجهی را از سوی منتقدان و سینماگران سبب شد.

جعفر در «زیر تیغ»: توانایی القای جدیت و شوخ طبعی شخصیت

بازنمایی پرسونای مردان شوخ طبع و مهربانی که در عین حال بسیار جدی هستند همواره سخت به نظر می‌رسد و پسیانی در سریال «زیر تیغ» در ارائه چنین تصویری از جعفر کاملا موفق بود. به واقع نقشی که قرار بود اکبر عبدی ایفاگر آن باشد در نهایت به پسیانی رسید و او برای اینکه نشان دهد که این جایگزینی خللی در ارائه تصویری همدل برانگیز از یک کارگر اصیل، خانواده دوست و با شرف ایرانی ایجاد نمی‌کند از همه ظرفیت‌های میمیکی و بیانی خودش بهره برد و توانست تا با وجود زمان اندک حضور در این سریال، رد خود را در حافظه مخاطبان برجای بگذارد.

تقی تاکسی در «چاردیواری»: یک راننده تاکسی خوش مشرب

فرمول موفقیت در ایفای نقش جعفر در «زیر تیغ» به نحوی دیگر در سریال «چاردیواری» از سوی پسیانی به کار گرفته شد تا شمایل یک راننده تاکسی آذری زبان خوش مشرب نیز به کارنامه پربار بازیگری او اضافه شود. تقی تاکسی پدر نادر با آن گویش جذاب و استفاده به جا از کنایه‌ها و مطایبه‌ها همچون استفاده مکرر از جمله ناسلامتی شما معلمی رو به پسر کوچک خود با بازی جواد عزتی، سبب شد تا پسیانی بار دیگر مرکز توجه مخاطبان عام و خاص باشد. تقی تاکسی به واقع فرصتی بود تا پرسونایی مغفول از هویت کاراکتری پسیانی در بازیگری بار دیگر نمایه شود و ظرفیت‌های پایان‌ناپذیر این بازیگر در استفاده از میمیک و گویش را تداعی‌گر باشد.

سرهنگ یونس سبزی در «دیوار»: تجهیز کنش پلیسی با دانش روان‌شناسی

پلیس‌های به تصویرکشیده شده در سینما و تلویزیون ایران بیشتر روی بعد کنشی و اکشن ماجرا تمرکز داشته‌اند و همین سبب شده تا بسیاری از شمایل‌های پلیسی به یک املای پرتکرار از کنش‌ها و واکنش‌ها بدل شوند. با این وجود سرهنگ یونس سبزی در سریال دیوار یک پلیس مجهز به علم روان شناسی بود که کنش‌ها و واکنش‌های پیرامون محیط بزه و جرم را براساس چرخه‌ای از روان‌شناسی عمل مجرمانه تحلیل می‌کرد. پسیانی برای آنکه تصویری جدید از پلیس ایرانی را به یادگار بگذارد گویا از الگوی بازی آل پاچینو در نقش وینسنت هانا در فیلم «مخمصه» وام گرفته و تلاش داشته تا یک پلیس ایرانی خاص را به یادگار بگذارد. مجموعه سکانس‌های بازی پسیانی در این نقش در سریال دیوار حاکی از موفقیت او در این بازنمایی تصویر متفاوت از پلیس ایرانی است؛ یک پلیس مجهز به علم روان‌شناسی که برای مدیریت بحران‌ها و رویدادهای مجرمانه از اسلحه مدیریت ذهنی مجرم بهره می‌برد و گلوله‌های روان شناسی جرم را به ذهن مردد و آشفته مجرم شلیک می‌کرد تا بتواند بدون خونریزی به غائله خاتمه دهد. هرچند مبارزه او با شوهرخواهرش جمیل به دلیل بدقلقی ها و کاراکتر خاص یک سارق مسلح کینه جو به سمت و سوی دوئل مسلحانه نزدیک شد اما تصویر پلیس روان شناس در کلیت سریال «دیوار» از سرهنگ یونس سبزی برجای ماند.

میشل گنج بخش در «روز شیطان»: شمایلی جذاب از یک تبهکار بین‌المللی

آتیلا پسیانی در دهه هفتاد شمایلی تثبیت شده از یک بدمن و ضدقهرمان خاص در ژانر اکشن و جاسوسی داشت که او را به انتخاب اصلی بسیاری از کارگردانان سینمایی و تلویزیونی بدل می‌کرد. «روز شیطان» ساخته بهروز افخمی یکی از مهم‌ترین فرصت‌هایی بود که به پسیانی داده شد تا شمایل بدمن جذاب و تبهکار درجه یک را در یک فیلم جاسوسی و امنیتی بر جای بگذارد. میشل گنج بخش فرزند یکی از مبارزان جنبش‌های ضد رژیم انقلابی ایران چنان خونسرد و مرموز بود و پسیانی به گونه‌ای این مرموز بودن و پیچیدگی شخصیت را در لایه‌هایی از نگاه آرام و لحن خشک به باور مخاطبان رساند که همچنان میشل گنج بخش یکی از مهم‌ترین یادکردهای غالب منتقدان سینمای ایران از تبهکاران و مجرمان درجه یک به تصویر کشیده شده در فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی ایرانی است.

شهباز در «در کمال خونسردی»: یک قاتل مرموز

انگیزه‌های متفاوت جنایت و عمل مجرمانه ، تصویر و شمایل متفاوتی از قاتل و تبهکار نمایه می‌کند و چرخه‌ای متنوع و متفاوت از شمایل برجای مانده از این شخصیت‌ها را در فیلم‌ها و سریال ها شکل می دهد. شهباز در فیلم «در کمال خونسردی» یکی از مهم‌ترین و متمایزترین قاتلان به تصویر کشیده شده در سینمای ایران است که انگیزه‌های جنایتش در عقده‌ها و حفره‌های لاینحل کودکی‌اش قابل مشاهده بود. به واقع شهباز با کینه‌ای کور و سخت دلی بیمارگونه‌اش یک قاتل با روحیات خرده سادیستی بود که برای سینمای ایران در دهه هفتاد کاملا متفاوت می‌نمود و پسیانی با زیبایی تابلوی این شخصیت را در دیوار تالار نقش‌های منفی تاریخ سینمای ایران کوبید.

مجید شهلا در «آب و آتش»: بدمن جذاب

نمایش آن میزان از خباثت و بدذاتی درونی یک دیونیسوس و خلافکار در شمایل غالب مجید شهلا در فیلم «آب و آتش» ساخته فریدون جیرانی اتفاقی مهم در شخصیت‌پردازی برای سینمای اجتماعی ایران در دهه هشتاد بود. به واقع مجید شهلا یک پیشنهاد جذاب برای گذر از خط کشی‌ها و یکنواختی‌های موجود در ترسیم بدمن بود و سینمای ایران را با محدوده جدیدی از تعریف ضدقهرمان شهری آشنا کرد. پسیانی چه در لحن و چه در میمیک تداعی آشنایی از یک دیو بود. دیوی که ماه پیشونی روایت تلخ و سیاه جیرانی از تهران را در اسارت گرفته و تصویر دوگانه پرسفون و فم فتل را به شمایل یکی از معصومانه‌ترین شمایل‌های زنانه تاریخ سینمای ایران تا آن تاریخ دیکته کرده بود. به واقع مجید شهلا و مریم در فیلم «آب و آتش» پله‌هایی جدید در بازیگری آتیلا پسیانی و لیلا حاتمی به شمار می‌رفتند و مرزهایی نوین را از ظرفیت‌های آن دو در بازیگری نمایه می‌کرد.

رضا در «چه کسی امیر را کشت؟»: یک دوست برای تبیین فلسفه زیستی امیر

در حلقه آشنایان عجیب و غریب امیر که مدام در حال ستایش او هستند، رضا با آن میزانسن از میز پر رنگ و لعاب غذاها و نیز نماهای متفاوت اور زوم یا اور هد که از او برداشته می شود شمایلی متفاوت از یک دوست را تداعی می‌کند. رفیقی سال‌ها دور مانده از امیر که وقتی پس از مدتی می‌خواهد او را ببیند با خبر مرگ او روبرو می‌شود. رضا قرار است راوی خاصی از شخصیت امیر باشد و فصل‌های زمانی زندگی او را که کمتر گفته شده بازگویی کند. فلسفه نگرش او به امیر با دیگر شخصیت‌ها کاملا متفاوت است یعنی برخلاف دیگرانی که تلاش دارند تا تصویری یکه و یونیک و خاص و مثبت از امیر ارائه دهند رضا تلاش دارد تا تصویری بی‌روتوش و بدون سانسور از رفیق خود برای مخاطبان بنمایاند و به همین علت است که اولین بار فرضیه خودکشی امیر از سوی رضا بیان می‌شود. به واقع رضا در میان همه دیالوگ‌هایش، تصویر یک مبارز خاص و در عین حال بدمن را از امیر نمایه می‌کند؛ شخصیتی مبارز علیه استکبار، بر ضد طبقه مترف و در یک کلام رضا تصویر گذشته امیر را به پلی برای تحلیل شمایل امروزین او بدل می‌کند. یعنی با ساخت پلی از واژه‌ها تلاش دارد تا تمایزها و تفاوت‌های تصویر دیروز و امروز امیر را نمایان سازد و در عین حال اکنون امیر را برآیند و چکیده‌ای خاص از گذشته‌اش بداند. در واقع خط سیر روایت همه افراد از امیر از صمیمیت ابتدایی به یک حس انزجار انتهایی و نفرت می‌رسد با این تفاوت که رضا از همان ابتدا شمایلی از یک بدمن را از امیر نمایه می‌کند تا تفاوت‌های خاص خود با دیگر ثناگویان و رفقای امیر آشکار سازد. به واقع در چرخه مستانه دوستانی که همچون مگسانی گرد شیرینی بودند رضا از همان ابتدا با آن نگاه سرد و لحن زمخت، پیامی از چرخه حقیقی یک رابطه انسانی را مخابره می‌کرد؛ ارتباطی از عواطف صمیمانه دوران کودکی و چرخه رفاقت‌های کودکسالی تا رابطه دودوتا چارتایی علت و معلولی که زنجیره آن عاطفه صادقانه کودکانه را می‌گسلد و به یک واقع نگری تلخ از نفرت بزرگسالانه می‌کشاند. به واقع رضا راوی جامع همه نکاتی بود که در امیر وجود داشت و به صورتی قطره چکانی و ذره ذره در کلام دیگر اطرافیان امیر بیان شد. طنز درونی و تلخ شخصیت رضا که بسیار ناملموس و به شدت درونی بود چنان از سوی آتیلا پسیانی به درستی نمود یافت و نمایه‌ای از یک نهیلیست ضربه خورده از بازی روزگار را در این شخصیت آشکار ساخت که این هنرنمایی را واجد کاندیداتوری دریافت تندیس خانه سینما برای بهترین بازیگری مرد کرد و رسیدن به چنین دستاوردی آن هم در حضور آن نقش آفرینی خاص و متمایز خسرو شکیبایی در نقش اکبر، نشان دهنده درخششی خاص از آتیلا پسیانی در یک درام فلسفی – روان شناختی شخصیت محور و دیالوگ محور در سینمای ایران بود که می‌تواند به عنوان الگویی خاص و نمادین از بازتاب کنش‌ها و آرای گروهی از یک ملت از آن یاد شود.

امیر ستوده در «سلفی با دموکراسی»: رفیق بی‌کلک پروردگار

نگاه فیلم «سلفی با دموکراسی» به شخصیت امیر ستوده بسیار اتوکشیده، نسبتا یکنواخت و تا حدودی ایدئولوژی زده است با این وجود آتیلا پسیانی تلاش دارد تا تنهایی شخصیت امیر ستوده در زیستن میان انسان‌ها و البته رفاقت بی‌بدیلش با پروردگار را در همان نیایش‌های درونی یا سلوک خاصی که دارد نمایه کند. به واقع پسیانی تلاش دارد تا ساده زیستی، بی‌ریایی و خداباوری یک فرمانده جنگی را در دل همه سکانس‌ها در دیده پرسشگر و مردد مخاطبانی نهادینه سازد که در دالانی از بی‌تقوایی‌ها، ریاکاری‌ها و سخنوری‌های بدون کنشمندی متقیانه کمتر پیام‌هایی از این جنس را جدی می‌گیرند و کم پیش می‌آید که در شرایط کنونی به سوی شخصیت‌هایی با این زاویه دید متمایل شوند. هرچند امیر ستوده می‌تواند تا حدودی غبارهای این بدگمانی را به کناری ببرد اما به قولی با یک گل نمی‌توان به بهار رسید و بوستان معرفت در دل علف‌های هرز روییده شده از مناسبات امروزین کمتر مجال عرض اندام می‌یابد.

تماشای آنلاین فیلم سلفی با دموکراسی در نماوا