مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

هومن سیدی به عنوان استعدادی جوان از کلاس‌های بازیگری پرویز پرستویی به سینمای ایران معرفی شد و در روندی تدریجی پرسونایی از بازیگوشی و درایت را در دو عرصه کارگردانی و بازیگری از خود به نمایش گذاشت.

این دو وجه از عملکرد حرفه‌ای هومن سیدی سبب شد تا او از یک‌سو به‌عنوان بازیگری مناسب برای ایفای نقش جوان‌های امروزی با هر سبک زندگی و بینشی مناسب به نظر آید و از سوی دیگر فعالیت‌های او در عرصه کارگردانی این نکته را اثبات کرد که ذهن او با ساده‌انگاری در تولید یک فیلم یا سریال بیگانه است و تلاش‌های سیدی بر این معطوف شد تا شیوه‌ای از تجربه‌آزمایی در روایت را بر اساس نگرش به سینمای کلاسیک یا مدرن بیازماید.

اما تصویر امروزی از هومن سیدی نشانه‌ای بر هوش او در استفاده از موقعیت‌ها و سوژه‌ها برای ورود به پازل رقابت در جشنواره‌های جهانی است. او که پیش‌ازاین نیز با برخی از فیلم‌هایش در برخی جشنواره‌های بین‌المللی مورد توجه واقع شده بود این بار با آخرین ساخته‌اش «جنگ جهانی سوم» در بخش افق‌های جشنواره ونیز حاضر شده است. به همین بهانه به تلاش‌های جذاب و قابل اعتنای او در عرصه کارگردانی و بازیگری نگاهی انداخته‌ام.

فیلم جنگ جهانی سوم

الف/ کارگردانی

سیدی در کارگردانی مسیری متفاوت را می‌پیماید و از همان ابتدا تفاوت نگرش خود به سوژه‌ها را به همه می‌قبولاند. او از سوژه‌هایی کلیشه‌ای نیز خوانشی متفاوت داشته و تلاش کرده تا شیوه‌های متفاوتی از روایت را برای فیلم‌هایش برگزیند. در این میان او هم در یک لوکیشن کوچک با تعداد شخصیت‌های محدود کار کرده است به مانند فیلم «آفریقا» و درعین‌حال در فیلمی چون «مغزهای کوچک زنگ‌زده» نیز توانسته تا در استفاده از شخصیت‌های پرتعداد و برقراری توازن میان آنها موفق نشان دهد.

مرور مؤلفه‌هایی از جریان فیلمسازی که هومن سیدی وامدار آن است گرایش او به سبک‌هایی از سینمای آپارتمانی به‌عنوان یکی از الگوهای کارگردانی در لوکیشن کوچک با شخصیت‌های محدود را نشان می‌دهد. به‌عنوان نمونه سیدی تلاش داشته تا اتمسفر تعلیق، هیجان و جذابیت را در فیلمی بی‌اوج و فرود و نسبتاً ساکن در یک لوکیشن ثابت حفظ کند. برای این کار او بدون یک سناریوی قوی تقریباً باید با دستی خالی به مصاف مخاطبانی برود که فیلم‌هایی در این ساختار را به‌دفعات دیده‌اند و سیدی باید کاری انجام می‌داد تا آفریقا فیلمی قابل‌تحمل و دیدنی برای تماشاگران شود.

در این میان او گوشه چشمی بر سریال ایرانی «تب سرد» ساخته قاسم جعفری نیز داشت و با الگوبرداری از داستان گروگان‌گیری در آن سریال تلاش ویژه‌ای را برای برداشتن گام اول کارگردانی فیلم بلند انجام داد. «آفریقا» به‌عنوان تجربه اول کارگردانی هومن سیدی برخی شتاب‌ها و تعجیل‌های مختص این کارها را دارد اما نوید حضور کارگردانی خوش ایده، بازیگوش و متفاوت اندیش را در سینمای ایران می‌دهد.

سیدی در دومین تجربه کارگردانی درامی روان‌شناختی با نام «سیزده» را ساخت. او تلاش داشت تا فضاسازی‌های فیلم را در روندی همسو با تحولات درام به پیش براند و برای همین منظور از «تعبیر رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر درون» برای تأکید بر رویدادهای فیلمش بهره برد. بدین معنا که از سکون و آرامش ابتدایی فیلم در نمایشی از کاروان و جاده‌ای در خارج شهر و لباسی که در بادی ملایم تکان می‌خورد ناگهان به صحنه پرتاب ماشین می‌رویم و همین تکانه ناگهانی به مخاطبان این خبر را می‌دهد که قرار است فیلمی ببینند با پلان‌هایی پر از تنش، خشونت و عصبیت در میزانی که تا آن زمان کمتر در سینمای ایران دیده شده بود. «سیزده» روایتی از بزرگ‌شدن‌های وارونه یک نسل در فضایی پر از تردید و سرشار از تنش همراه با سؤالاتی بی‌شمار و پاسخ داده نشده است و شمایل بمانی را در بالانسی از معصومیت و محکومیت بررسی می‌کند و پایان تلخ نسلی بی‌هدف و بدون نگرش‌های درست اخلاقی و تربیتی را هشدار می‌دهد.

سومین تجربه فیلمسازی سیدی بازهم رویکردی روان‌شناختی داشت. فیلم اعترافات ذهن خطرناک من مهم‌ترین تلاش سیدی در راستای خلق جهانی برزخی برای شخصیت اصلی فیلمش بود. به‌واقع انتخاب پازل فراموشی و اعتیاد برای شخصیت فرهاد (با شناسنامه باطل شده‌ای از فردی به نام ناصر) کاملاً به نمایه‌ای از بی‌هویتی و سرگردانی شخصیت در دل روایتی تودرتو و آخرالزمانی از موقعیت پرتردید انسان معاصر پهلو می‌زد و از منظر فلسفی این فیلم از نظریه‌های اخلاقی با گرایش چیستی شناسی انسان بهره می‌برد.

در چهارمین تجربه از کارگردانی، هومن سیدی در فیلم «خشم و هیاهو» به سراغ ماجرایی مشهور در میان ایرانی‌ها رفت. ارجاع به داستان رابطه فوتبالیست سابق تیم ملی و همسرش این فرصت را در اختیار سیدی قرار داد تا او کمی از رویکرد صرف روان‌شناختی در فیلم‌هایش فاصله بگیرد و به نقد و آسیب‌شناسی اخلاقی مناسبات انسانی در جامعه‌ای نسبتاً بسته و سنتی بپردازد.

اما سیدی برای اینکه از الگوی فیلمسازی خود فاصله نگیرد بازهم به روان‌شناسی رفتاری جامعه مورد نظرش در فیلم «مغزهای کوچک زنگ‌زده» رجوع کرد و مناسباتی برآمده از رفتار گله‌ای و بدون تفکر را محل پرسشگری فیلم خود و به‌عنوان نقطه اتکایی برای آسیب‌شناسی بزه‌ها و رفتارهای جرم گونه در پستوهای حاشیه‌ای شهر در نظر گرفت.

پس از این تجربه‌آزمایی‌ها در ساخت فیلم‌هایی با رویکرد روان‌شناسی اخلاقی شخصیت‌ها و آسیب‌شناسی رفتاری آنها، سیدی با ساخت سریال قورباغه که از نماوا پخش شد نشان داد که چگونه می‌توان با الهام گرفتن از ایده سریال‌ها و فیلم‌های بین‌المللی و لحاظ‌کردن مختصات بومی ایران در آنها یک سریال متفاوت و دارای جذابیت ساخت. هر اپیزود از این سریال با الهام گرفتن از فیلم یا سریالی خارجی، فرصتی را در اختیار می‌نهد تا مخاطبان ایرانی بتوانند در دورانی که کرونا می‌تاخت و صنعت سینمای ایران به‌سختی نفس می‌کشید از تماشای «قورباغه» لذت ببرند. سریال «قورباغه» در اپیزود اول از فیلم فرانسوی نفرت وام گرفته و جدل تام و جری گونه سه شخصیت اصلی‌اش با پلیس را به‌عنوان یک پایه دراماتیک برای حفظ استاندارد هیجان و تعلیق در سریال و تشنه نگاه‌داشتن مخاطبان برای دنبال‌کردن ادامه داستان لحاظ می‌کند. در قسمت دوم نیز رویکرد فانتزی در شخصیت‌پردازی و فضای گنگستر گونه سریال تداعی و یادکردی از شخصیت‌های بازی‌های ویدئویی  GTA است و گوشه چشمی بر «برکینگ بد» نیز می‌اندازد. در دیگر قسمت‌ها نیز پازلی از شخصیت‌های جدید در کنار توجه به شخصیت‌های پیشین شکل می‌گرفت که مخاطبان را به نقطه نهایی و نتیجه‌گیری سریال هدایت می‌کرد. چنین تکنیکی سبب می‌شود تا هریک از مخاطبان با برداشت خود به پایان سریال و شخصیت‌ها برسند و به آنچه در سریال از فرجام رامین نمایش داده شده اکتفا نکنند. به‌واقع شیوه پینگ‌پنگی روایت در رفت‌وبرگشت زمانی و همراهی با هر شخصیتی در خلال قصه به‌گونه‌ای است که مخاطبان قدرت انتخاب داشته باشند و مطابق درک و تحلیل خود از آنچه در سریال می‌گذشت با آن همراه شوند که همین نکته طیف‌های مختلفی از مخاطبان را به تماشای «قورباغه» مشتاق کرد.

هومن سیدی در جشنواره فیلم ونیز

ب/ بازیگری

سیدی در بازیگری روندی جالب را طی کرده است. در ابتدا او در فیلم‌هایی با سویه‌های عرفانی و معرفتی از جنس «یک تکه نان» ساخته کمال تبریزی و «پابرهنه در بهشت» ساخته بهرام توکلی حضور خود در سینمای ایران را تثبیت کرد و سپس با ایفای نقشی کوتاه در «چهارشنبه‌سوری» به کارگردانی اصغر فرهادی گام‌های تثبیت خود را محکم‌تر برداشت. در این مجال نگاهی می‌اندازم به پنج نقش منتخب او در سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی.

۵/ یحیی – «پابرهنه در بهشت»: قدیس در آسایشگاه

«پابرهنه در بهشت» از این منظر فیلم مهمی است که دو استعداد به نام‌های بهرام توکلی و هومن سیدی را به سینمای ایران معرفی کرد. سیدی در این فیلم ایفاگر نقش یحیی است. یک طلبه جوان که به آسایشگاهی می‌رود تا با بیمارانی عجیب‌وغریب همزیستی داشته باشد و به‌نوعی مراحل سلوک انسانی را از منظر فلسفه اخلاقی و شهودی طی کند.

سیدی در این فیلم می‌تواند توازنی درست را در رفتار یحیی با هر شخصیت برقرار سازد و به‌واقع کنش و گویش خود را مطابق با ویژگی‌های شخص مقابل تنظیم می‌کند. همین نکته به سیدی کمک می‌کند تا طی طریق یحیی برای تأثیرگذاری بر آدم‌های آسایشگاه را از فیلتر اخلاق عبور دهد.

به‌واقع این آسایشگاه که در ناکجاآبادی قرار دارد به دلیل فضاسازی‌های خاص کارگردان و نورپردازی‌های صحنه به درونیات شخصیت مردد و پر از پرسش یحیی کاملاً مقارن است و شک ایمانی و پرسشگری یحیی را به مراحلی از ترقی در پلکان عبودیت پیوند می‌زند.

یحیی که در سلوک خود تجربه‌های متفاوتی را از سر می‌گذراند در نهایت زیستن در بخش قرنطینه دائمی و خدمت به بیماران بدحالش را آخرین پله قرب الهی می‌داند و تصویری از یک قدیس را از خود برجای می‌گذارد.

۴/ عبدالرضا – «چهارشنبه‌سوری»: عاشقِ نجیب

عبدالرضا حضور کوتاهی در «چهارشنبه‌سوری» دارد. اما در همان حضور کوتاه نجابت و عشقی از رفتارش با روحی (ترانه علیدوستی) منعکس می‌شود که تا آخر رد خود را برجای می‌گذارد. به‌واقع شخصیت نجیب، عاشق‌پیشه و با حیای عبدالرضا سبب شده تا روحی برای سورپرایز کردن او هر کاری را انجام دهد و برای همین منظور خیلی راحت پیشنهاد سیمین را می‌پذیرد و صورتش را به دستان او می‌سپارد تا طراوت بیابد و بدین ترتیب عبدالرضا را خوشحال سازد.

عبدالرضا نماینده‌ای از مردان ساده‌دل و چشم پاکی است که شیره عشق را با همه وجود مکیده‌اند و پای ثابت هر رفتار عاشقانه‌ای هستند و تلاش دارند تا زندگی به کام خود و عشقشان شیرین باشد ازاین‌رو اجازه نفس کشیدن به تعصبات، منفی‌نگری‌ها و گمان‌های بد را نمی‌دهند و با رسیدن به پاسخ‌های درست، رابطه‌شان را از گزند هر آفتی به‌دور می‌دارند.

۳/ زکی یارجانلو – «مصادره»: گیرکرده در چهارراه مفاهیم

زکی یارجانلو در فیلم «مصادره» نمادی از یک نسل هویت باخته و سردرگم است. نسلی که خواسته‌هایش را می‌شناسد، اما چگونه خواستنش را نمی‌داند. نسلی گیرکرده در حصار مفاهیم که نمی‌داند آب را بپاید یا خاک را دریابد. هومن سیدی بسیار زیبا سردرگمی و گیرافتادن زکی در حصار مفاهیم را بازی کرد. مکث‌ها و با فاصله صحبت‌کردن سیدی در سکانس بازجویی از زکی یارجانلو بسیار حساب شده است.

۲/ کاوه – «خط ویژه»: هکر باهوش

بازی در نقش هکر در فیلم «خط ویژه» رونمایی از ظرفیت‌های جدیدی از بازیگری هومن سیدی بود. او باید دقت و مهارت یک هکر در کارش را جدا از سادگی و لطافت درونی شخصیت کاوه برای مخاطبان بازنمایی می‌کرد و در این راه بسیار موفق بود.

به‌واقع سیدی هم در نمایش ویژگی‌های اخلاقی مردی که در زندگی شکستی عاطفی داشته، اما همچنان رد آن عشق پیشین در ذهنش خاموش نشده موفق نشان می‌دهد و هم می‌تواند جدیت، تمرکز، دقت، مهارت و هوشمندی یک هکر در انجام کاری که به او محول شده را به زیبایی بازی کند.

۱/ پیمان رستاگ – «عاشقانه»: ملنگ جذاب

پیمان رستاگ جوانی سرخوش و ملنگ است که در هر جمعی باشد بساط نیش‌ونوش آن گروه را با بداهه‌ها و طنازی‌ها و حاضرجوابی‌هایش به راه می‌اندازد. همین روحیه بذله‌گو و بی‌قیدی و بی‌بندی شخصیت سبب شده تا او در نظر برخی به‌عنوان یک ملنگ جذاب بنشیند و رفتارها و گفتارهای او هم چندان جدی گرفته نشود.

با این وجود او به‌مثابه خردمندی است که خود را به بلاهت‌زده تا راحت‌تر حرف‌های پر نیش و کنایه‌اش را به افراد بزند و حاضرجوابی‌های او نیز به همین علت رنجشی را به بار نیاورد.