مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

یکی از دلایلی که آنتونی هاپکینز می‌خواست برای سومین و آخرین بار نقش هانیبال لکتر، روان‌پزشکِ پزشکی قانونی و قاتل زنجیره‌ای آدم‌خوار را در «اژدهای سرخ» (Red Dragon – ۲۰۰۲) بازی کند، اصلاح جنبه‌ای از این شخصیت نمادین بود.

درحالی‌که هاپکینز از قبل یک بازیگر بسیار قابل احترام بود، بازی در نقش دکتر لکتر در فیلم بسیار موفق «سکوت بره‌ها» (۱۹۹۱) بود که نامش را بر سر زبان‌ها انداخت، و ازآن‌پس او را هر دهه در فهرست بازیگران درجه یک نگه داشت. گذشته از خطر کلیشه‌ای شدن، بازی در نقشی که برای همیشه در فرهنگ پاپ به‌عنوان یک نقطه مرجع یاد خواهد شد، برای هر بازیگر یک هدیه نادر است.

به گزارش اسکرین‌رنت، هاپکینز در یک دهه اخیر عملاً این کار را برای بار دوم نیز انجام داد و ثابت کرد یک گزینه عالی برای بازی در نقش اودین در مجموعه فیلم‌های «تور» است. گو این که، این هانیبالِ «آدم‌خوار» است که هاپکینز همیشه با آن بیشتر شناخته خواهد شد، و خوشبختانه به نظر نمی‌رسد این موضوع ذره‌ای او را آزار بدهد. درحالی‌که سه بازیگر دیگر نیز در سینما و تلویزیون نقش هانیبال را ایفاء کرده‌اند، به لطف جایگاه «سکوت بره‌ها» به‌عنوان یکی از بهترین فیلم‌های ترسناک / تریلر ساخته‌شده، هاپکینز ظاهراً همیشه همان کسی خواهد بود که مردم اول به او فکر می‌کنند.

بااین‌حال، باید اشاره کرد که دومین حضور هاپکینز در نقش این شخصیت، در فیلم «هانیبال» (۲۰۰۱)، چندان مورد توجه قرار نگرفت. البته این موضوع کمتر به نقش‌آفرینی هاپکینز ارتباط دارد و بیشتر مربوط به تفاوت پرداختن به هانیبال در فیلمنامه است. هاپکینز نیز متوجه مسئله شد و با «اژدهای سرخ» می‌خواست آن را بهبود بخشد.

آنتونی هاپکینز و ادوارد نورتون

همان‌طور که می‌توان تصور کرد، پس از واکنش متفاوت به فیلم «هانیبال»، هاپکینز لزوماً مشتاق نبود یک سال بعد نقشی را تکرار کند که امضای او را دارد. دینو دلائورنتیس تهیه‌کننده فیلم، به شوخی از انتخاب یک بازیگر دیگر برای نقش هانیبال لکتر گفت، اما بعید به نظر می‌رسید واقعاً این اتفاق بیفتد. همین که هاپکینز موافقت کرد که برگردد، هم به برت رتنر کارگردان و هم به تد تالی نویسنده فهماند که می‌خواهد هانیبال لکتر فیلم «اژدهای سرخ» بیشتر شبیه «سکوت بره‌ها» و کمتر شبیه «هانیبال» باشد.

درحالی‌که هاپکینز از کار کردن با ریدلی اسکات در فیلم «هانیبال» لذت برد، بعداً گفت که فکر می‌کند در «هانیبال» تماشاگر با این شخصیت خیلی احساس راحتی می‌کند، تا جایی که او به‌جای یک شرور سادیسمی، به‌عنوان یک ضد قهرمان دوست‌داشتنی دیده می‌شود. مطمئناً، لکتر کارهای هولناکی در «هانیبال» انجام می‌دهد، اما اساساً او قهرمان داستان است، حداقل به‌اندازه کلاریس استارلینگ. تماشاگر در کل فیلم از او حمایت می‌کند، حتی در صحنه‌ای که پل کرندلر را وادار می‌کند مغز خود را بخورد.

هاپکینز می‌خواست دوباره هانیبال را ترسناک کند و از رویارویی با الهه انتقام خود، ویل گراهام مأمور اف‌بی‌آی (با بازی ادوارد نورتون) به‌عنوان سوخت استفاده کرد، زیرا ویل کسی بود که هانیبال را به دام انداخت. هاپکینز تلاش ‌کرد هانیبالِ «اژدهای سرخ» را به طرز آزاردهنده‌ای آرام، و در عین حال با یک خشم پنهان نشان بدهد. این نسخه از هانیبال با کسی شوخی ندارد. گرچه «اژدهای سرخ» در لیگ «سکوت بره‌ها» حضور ندارد، اما اکثر تماشاگران موافق‌ هستند که شخصیت هانیبال با این فیلم بهبود پیدا کرد و تصویر بسیار مناسب‌تری از دکتر لکتر ارائه می‌شود، و این یعنی هاپکینز مأموریت خود را با موفقیت انجام داد.

گفت‌وگوی آنتونی هاپکینز با بی‌بی‌سی درباره «اژدهای سرخ»

چرا تصمیم گرفتید برای بار سوم نقش هانیبال لکتر را تکرار کنید؟

تد تالی نویسنده فیلمنامه «سکوت بره‌ها» فیلمنامه «اژدهای سرخ» را نوشت. برای همین توجهم جلب شد و قرارداد را امضاء کردم. مطمئن بودم کار ‌خوبی خواهد شد. بعد به دیدن برت رتنر [کارگردان] رفتم. او تازه با «ساعت شلوغی» موفقیت چشمگیری کسب کرده بود، و من شور و شوق او را دوست داشتم. بعد متوجه شدم چند بازیگر دیگر نیز برای حضور در فیلم ابراز علاقه ‌کردند. اد نورتون که بازیگر بسیار خیره‌کننده‌ای است، هاروی کایتل، رالف فاینس، امیلی واتسون و فیلیپ سیمور هافمن. به خودم گفتم، «این همه بازیگر خوب در فیلم هستند، چرا که نه؟»

فکر می‌کنید «اژدهای سرخ» چگونه با دو داستان دیگر هانیبال لکتر قابل مقایسه است؟

درواقع فکر می‌کنم بین سه فیلم از همه بهتر است. فکر می‌کنم «اژدهای سرخ» جالب‌ترین و ترسناک‌ترین فیلم این سه‌گانه است. فکر می‌کنم نکته جالب توجه، شیوه‌ای است که ویل گراهام مأمور تحقیق برای راه پیدا کردن به ذهن قاتل به کار می‌برد، همچنین مسائل مربوط به پزشکی قانونی. من به علم پزشکی قانونی خیلی علاقه‌ دارم.

این همان هانیبال لکتر قدیمی است که می‌شناسیم و دوستش داریم، یا متفاوت است؟

خوب، من سعی کردم او را متفاوت با دو فیلم دیگر بازی کنم. درواقع، من با صراحت به برت رتنر گفتم که نمی‌خواهم فقط آنچه را در «سکوت بره‌ها» انجام دادم، تکرار کنم. لکتر در «اژدهای سرخ» بسیار عصبانی‌تر است. او خشمگین است. و لکتر از شخصیت اد نورتون به خاطر این که باعث شده به زندان بیفتد عصبانی است، و اگر بتواند او را نابود می‌کند. من می‌خواستم این عصبانیت در فیلم باشد. بدون جذابیت، و فقط کُشنده. و برت به من کمک کرد به آنجا برسم.

برت رتنر چگونه به‌عنوان کارگردان شکل گرفت؟

می‌دانید، او تا حد زیادی همان چیزی را آورد که جاناتان دمی برای «سکوت بره‌ها» آورد – شور و شوق و انرژی فراوان. او سریع فکر می‌کند و واکنش نشان می‌دهد. فکر می‌کنم یک استوری‌بورد دارد، اما تصمیم‌گیری‌هایش آنی است. او از طریق دوربین آنچه را در قاب می‌بیند، در ذهن ثبت می‌کند و بعد به دنبال آن می‌رود. او می‌داند چه می‌خواهد. او می‌داند چه می‌بیند.

درباره فیلم

تریلر روان‌شناختی «اژدهای سرخ» بر مبنای رمان توماس هریس که در ۱۹۸۱ به بازار آمد، ساخته شد. داستان فیلم پیش از وقایع «سکوت بره‌ها»» روی می‌دهد. ویل گراهام مأمور اف‌بی‌آی (ادوارد نورتون) از هانیبال لکتر قاتل زنجیره‌ای (آنتونی هاپکینز) کمک می‌گیرد تا قاتل دیگری به نام فرانسیس دولارهاید (رالف فاینس) را به دام بیندازد. (این رمان قبلاً به کارگردانی مایکلمان و با بازی برایان کاکس در نقش لکتر در فیلم «شکارچی انسان» (۱۹۸۶) اقتباس شده بود.)

قاتلی مانند دکتر هانیبال لکتر همیشه طرفداران خود را دارد – موجوداتی آسیب‌دیده مانند فرانسیس دولارهاید که مجذوب جزئیات جنایات وحشیانه او می‌شوند. واقعیت صرف وجود لکتر آن‌ها را به هیجان می‌آورد، و خشم و عرق سردی که در افراد «ضعیف‌تر» ایجاد می‌کند به آن‌ها نیرو می‌دهد به‌زور راه خود را در زندگی مملو از تنهایی و تلخ خود باز کنند.

ادوارد نورتون

برای این وصله‌های ناجور، لکتر یک موجود برتر است. آن‌ها یقین دارند لکتر یک ظرفیت نادر دارد که آن‌ها را همان‌گونه که خود را درک می‌کنند، درک کند، و به‌ضرورتِ اعمال زشت آن‌ها احترام بگذارد. در مقابل لکتر از فداکاری آن‌ها به‌خصوص حالا که خودش در زندان است، قدردانی می‌کند. او از زمان اقامت در بیمارستان مخصوص جانیان روانی در بالتیمور، کمتر توانسته جلب نظر کند.

ویل گراهام نیز هوادارانی دارد، اما هرگز آن‌ها را نخواسته است. او به‌عنوان بازرس برتر اف‌بی‌آی، با دستگیری‌ پر سر و صدای جنایتکاران، ازجمله معروف‌ترین اسیرش دکتر لکتر، به یک قهرمان گوشه‌گیر تبدیل شده است. بااین‌وجود، توانایی عجیب او در فکر کردن مانند منحرف‌ترین قاتلان زنجیره‌ای، برخی را ناامید کرد – ازجمله خودش، به‌ویژه پس از یک برخورد تقریباً مرگبار با لکتر. او پس از بهبودی زخم‌ها، خانواده‌اش را به جایی کوچک در فلوریدا برد و اف‌بی‌آی را ترک کرد.

رالف فاینس و امیلی واتسون

اما جدیدترین طرفدار لکتر – قاتل بی‌رحمِ خانواده‌ها هنگام خواب و کسی که در زمان ماه کامل حمله می‌کند – همه چیز را تغییر می‌دهد. حمله بعدی او به طرز ناخوشایندی اجتناب‌ناپذیر است و رئیس قدیمی گراهام، مأمور دیگری با استعداد/نفرین گراهام ندارد، که بتواند وارد ذهن قاتل شود.

گراهام پس از مطالعه صحنه‌های وحشتناک محل وقوع جنایت در آتلانتا و بیرمنگام، به‌زودی متوجه می‌شود داشتن هرگونه شانس برای به دام انداختن قاتلی که به «پری‌دندان» معروف شده است، مستلزم دسترسی به ذهن فردی به همان اندازه عالی و به همان اندازه پیچیده است. و این به معنای روبرو شدن دوباره با دکتر هانیبال لکتر، الهه انتقام قبلی‌اش است.

«سکوت بره‌ها» با بازی هاپکینز در نقش لکتر، یکی از تنها سه فیلم تاریخ جوایز اسکار است که پنج جایزه اصلی آکادمی معروف به «پنج بزرگ» را دریافت کرده‌اند. فیلم در پنج بخش بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر مرد برای هاپکینز، بهترین بازیگر زن برای جودی فاستر و بهترین فیلمنامه (اقتباسی یا غیراقتباسی) پیروز شد و به یک موفقیت تجاری بزرگ نیز دست پیدا کرد. هاپکینز تنها عضو اصلی تیم «سکوت بره‌ها» بود که یک دهه بعد در «هانیبال» دنباله «سکوت بره‌ها» حضور داشت. «هانیبال» هم به موفقیت تجاری دست پیدا کرد، اما کمتر با آرای مثبت منتقدان سینما روبرو شد. هر دو فیلم از رمان‌های هریس اقتباس شدند.

هاپکینز ابتدا برای امضای قرارداد بازی در «اژدهای سرخ» تردید داشت و نگران بود شاید سه فیلم لکتر خیلی زیاد باشد، تد تالی فیلمنامه‌نویس فیلمنامه «سكوت بره‌ها» را نوشت اما «هانیبال» را ننوشت. او پیشنهاد‌های زیادی را برای نوشتن داستان‌های دیگر درباره قاتل زنجیره‌ای معروف رد كرده بود. او گفت از ایده ساخت یک سه‌گانه با بازی هاپكینز در نقش لکتر خوشش می‌آمد: «اگر همین جا تمام شود، با ظرافت تمام می‌شود. متنفر می‌شوم اگر این داستان به هانیبال لكتر سیزدهم تبدیل شود.»

تالی برای برآورده کردن انتظارات، صحنه‌هایی از لکتر را اضافه کرد که در رمان نیست، و آن را «واقعیت تجاری» توصیف کرد. او حمایت هریس را داشت و هریس دیالوگ‌ها و ایده‌های خود برای صحنه‌ها را برای تالی ارسال می‌کرد.

نورتون و فاینس «سکوت بره‌ها» را تحسین کردند، اما از «هانیبال» لذت نبردند. بازیگران با خواندن فیلمنامه تالی متقاعد شدند که به پروژه بپیوندند. فاینس احساس کرد این داستان «فقط بر مبنای تعلیق» و بدون «خشونت آشکار» کار می‌کند. درحالی‌که فاینس می‌خواست از غلو کردن درباره شخصیت قاتل زنجیره‌ای خود خودداری کند، هاپکینز قصد داشت با «خطر و خشم» بیشتر از قبل، لکتر را به تصویر بکشد. فاینس ماه‌ها هر روز ۹۰ دقیقه تمرین می‌کرد تا به لحاظ فیزیکی به شخصیت خود نزدیک شود، و از یک عضو مصنوعی برای نشان دادن لب شکافته فرانسیس استفاده می‌کرد. آماده کردن تَتوی پشت او نیز هر روز حدود هشت ساعت طول می‌کشید.

هاروی کایتل

امیلی واتسون در نقش رِبا مک‌کلین یک زن جوان نابینا که با فرانسیس دوست می‌شود، هاروی کایتل در نقش جک کرافورد رئیس اف‌بی‌آی، مری-لوئیز پارکر در نقش مالی گراهام همسر ویل فیلیپ سیمور هافمن در نقش فردی لاندز خبرنگار نشریات جنجالی، از دیگر بازیگران فیلم ۱۲۴ دقیقه‌ای «اژدهای سرخ» هستند.

فیلم از چهارم اکتبر ۲۰۰۲ روی پرده سینماها رفت و با واکنش‌های متفاوت منتقدان سینما روبرو شد، هرچند در مجموع بیشتر نقدهای نوشته‌شده بر فیلم مثبت بود. «اژدهای سرخ» با بودجه‌ای ۷۸ میلیون دلاری ساخته شد و مجموع فروش جهانی آن ۲۰۹.۲ میلیون دلار بود.