مجله نماوا، علیرضا نراقی

راه‌‌های اصلی و سرراست گاه ما را از کوچه‌‌ها و بافت‌‌ها و کشف تار و پود گذر و راه دور می‌‌کند. سینما هم برای خود راه‌‌های اصلی دارد و راه‌‌های فرعی. البته نه اینکه اصلی‌‌ها بد باشند یا فرعی بودن به صرف فرع بودن فضلی بر اصل داشته باشد، اما در هر حال نباید فراموش کرد که اغلب گنج‌‌ها در نقاطی پنهان از چشم ما نهفته‌‌اند. به همین دلیل اینجا چند راه فرعی و چند اثر بیرون از جریان اصلی سرگرمی را که البته به وفور سرگرم کننده و مفرح هستند به رختان می‌‌کشیم. باشد که عید شروع دیگر گونه دیدن برای همه ما باشد…آمین.

فرعی اول: قلب طلایی

احتمالاً انیمیشن کمدی- هیجان انگیز نامزد اسکار «لوکا» را که تولید دیزنی و پیکسار در سال ۲۰۲۱ بود دیده‌‌اید و دلتان را برده است. خب اگر ندیدید اول آن را ببینید که دل شما را هم برباید. پیکسار و دیزنی از درون این انیمیشن محبوب همان سال فیلمی کوتاه به نام «خداحافظ آلبرتو» تولید کردند به نویسندگی و کارگردانی مک‌‌کنا هریس. در «خداحافظ آلبرتو» خیلی جمع و جور بر اساس دو شخصیت باحال «لوکا» داستانی تازه به وجود آمده است. قهرمان توماسو است با ابرو و سبیل پر پشت و ابعاد بزرگ و اخم و سکوتی همیشگی که پشت این زمختی قلبی از طلای ناب دارد. فیلم درباره این است که چطور بجای پشیمانی و دست کشیدن و ترک، خرابکاری‌‌ها را با هم درست کنیم و اینگونه موفق و آرام و بخشنده باشیم. این انیمیشنی کوتاه است که یک دنیا مهر و طعم و عاطفه در خود دارد.

فرعی دوم: لطافت بهاری

فیلم‌‌هایی هستند که از سردی شروع می‌‌شوند، زمستان‌‌اند اصلاً؛ سپس به غمی نرم دست پیدا می‌‌کنند و حتی با دلتنگی قطره اشکی از چشم تماشاگر روانه می‌‌سازند، اما در نهایت قلب‌‌های یخ زده را گرم می‌‌کنند و شکوفه‌‌های بهاری از در و دیوارشان بیرون می‌‌زند. یکی از بهترینِ بهترین‌‌های امسال بدون شک «دختر کم حرف» یا «دختر آرام»(Quiet Girl) بود؛ اثری بهاری. فیلمی ایرلندی ساخته کالم بیرید که نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان هم شده بود و بسیار نرم و بارانی از زاویه دید دختری زیبا اما خوددار و گوشه-گیر غوغایی از عاطفه و عشق و پیوند را به تصویر کشید. فیلمی که در نهایت دختری بی میل به زندگی را وادار به دویدن و شور کرد و ما را به سفری پر از شکوفه و رنگ و شعف دعوت کرد.

فرعی سوم: همیشه استاد

نقل نزدیک به واقع است که وقتی توسط مسئولین وزارت ارشاد وقت فیلمنامه «شاید وقتی دیگر» تصویب شد، تأکید کردند که خود بیضایی آن را بسازد چون معتقد بودند فیلمنامه بدی است و رنگ و بوی فیلمفارسی دارد. اما استاد فیلم را ساخت و به گواه اغلب کارشناسان و تماشاگران حرفه‌‌ای شد هیچکاکی‌‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران، شد اثر مبسوطی برای تجربه تعلیق. یکی از شاهکارهای ایرانی که دیگر حتی تصور ساخت فیلمی شبیه به آن ناممکن است. کمال‌‌گرایی بیضایی به روایت بصری پیچیده‌‌ای از یک داستان معمایی منتهی شد که علاوه بر جاذبه‌‌های سینمایی و ابعاد جالب توجه دراماتیک، لایه‌‌های معنایی ظریفی را هم در خود داشت. اما آنچه اهمیت اساسی و مبنایی دارد میزان بالای سرگرم کنندگی و نفس‌‌گیری فیلم است. قطعاً کمی فاصله گرفتن از سینمای این روزهای ایران و سپردن ذهن به یک خیال بازیگوش و خلاق برای ورود به جهانی متفاوت از واقعیت -یعنی همان جهان خودبسنده و یگانه هنر سینما- گوهر کمیابی است که «شاید وقتی دیگر» در اختیار مخاطب خود قرار می‌‌دهد.

فرعی چهارم: حسرت و خنده

صد حیف و هزار حیف که دیدن «شبکه مخفی زنان» با نهایت کج اندیشی و آشفتگیِ در تصمیم‌‌گیریِ صاحبان تصمیم، تکمیل نشد. اما باز جای شکر و شادی باقی است که از این اثر مفرح و عمیق قسمت‌‌های عمده‌‌ای باقی مانده است تا پرده‌‌هایی از تاریخ و تئاتر و موسیقی بهم بیامیزند و عیش بی نظیر تصویری آقای زرین‌‌دست و قلم طلایی جناب رحمانیان و هوش و هدایت افشین هاشمی سرانجام سریالی را در شبکه نمایش خانگی به ارمغان آورد که کمدی-اش اندازه است، تمیز و یکدست است و صد البته مبتذل یا افاده‌‌ای نیست. این سریال میراثی صحیح از تاریخ درام‌‌نویسی ایرانی است با کاراکترها و بازی‌‌هایی به یادماندنی. یک سریال مناسب برای روزهای عید که به کمدی‌‌نماهای گریه‌‌دار نگذرد و با خنده‌‌های واقعی نوروز را شاد نگه دارد.