مجله نماوا، رضا صائمی

متن بخش‌هایی از قصه‌ی فیلم را لو می‌دهد

جین کمپیون در فیلم قدرت سگ پیش از هر چیز دست به آشنایی‌زدایی می‌زند. هم آشنایی‌زدایی در ژانر که به بازنمایی تصویر و خوانش تازه‌ای از وسترن منجر می‌شود و هم آشنایی‌زدایی از شخصیت‌های قصه که در طول فیلم آشکار شده و با غافلگیری پایانی به اوج خود می‌رسد. درست در همین غافلگیری است که از عنوان فیلم که به رازی بدل شده که مخاطب در طول فیلم درگیر کشف آن لابه لای سکانس‌ها و دیالوگ‌هاست، رمزگشایی می‌شود.

وسترن علیه وسترن

«قدرت سگ» یک درام است که در بستر وسترن روایت شده، اما وفادار به مولفه های متعارف این ژانر نیست و حتی به ضد آن بدل می‌شود. این ضدیت به دفاع از غرب متمدن در برابر غرب وحشی صورت‌بندی شده است. اساسا همینکه یک کارگردان زن به روایت قصه‌ای در بستر وسترن می‌پردازد می‌تواند این انتظار را ایجاد کند که با یک تصویر متفاوت از کلیشه‌های این ژانر مواجه هستیم که شاید مهمترین آن ساختارشکنی در مفهوم مرد و مردانگی باشد و نوعی نگاه انتقادی به استعلاء مردانه در تاریخ غرب وحشی. «فیل بوربانک» با بازی بندیکت کامبربچ، شخصیت کانونی قصه و البته خوانش منتقدانه فیلمساز است. ضمن اینکه باید «قدرت سگ» را فیلمی اقتباسی هم دانست که براساس رمانی به همین نام نوشته توماس سویج ساخته شده‌است. به این ویژگی ها باید سویه‌های روانکاوانه فیلم را هم اضافه کرد که به ویژه در نسبت با هویت و حریت جنسی و جنسیتی در شخصیت‌پردازی چند لایه قصه قابل ردیابی است. بر همین مبنا به جای کاراکترهای خشن و ملتهب بیرونی با التهاب‌های درونی کاراکترها و قبض و بسط‌های عاطفی و ذهنی آن مواجه هستیم. ضمن اینکه فیلم از حیث زیبایی شناسی تصویری درخشان است و یک لذت بصری عمیق و طولانی برای تماشاگر خود فراهم می‌کند.

قدرت سگ

تقابل‌های دوگانه

«قدرت سگ» مبنای درام خود را بر یک تضاد و پارادوکس چند وجهی بنا می‌دهد. از دو برادر متفاوت به لحاظ شخصیتی یعنی فیل (بندیکت کمبربچ) و جرج (جسی پلمونز) گرفته تا تضادهای درونی هر کدام از ۴ شخصیت اصلی و البته تضادی که در ساختار ژانر رخ می‌دهد. به این معنا که ابتدا گمان می‌کنیم با یک الگوی کلاسیک ژانر وسترن مواجه هستیم، اما در همان جغرافیا و مختصات فیلم وسترن به نوعی وسترن‌زدایی می‌شود و کلیشه‌های آشنا و متعارف آن شکسته می‌شود. حتی می‌توان از حیث بصری و بافت جغرافیایی و بازنمایی عنصر طبیعت به مثابه مولفه‌های ژانر وسترن، «قدرت سگ» را متفاوت دانست که گرچه به رگه‌هایی از فرهنگ کابویی می‌پردازد، اما چندان ملزم به کلیشه‌های آن نیست و در اتمسفر ژانر وسترن، فضای متفاوتی را خلق می‌کند. سویه کلان‌تر این دوگانگی را می‌توان در تقابل سنت و مدرنیته که دوقطبی غرب وحشی و غرب متمدن را از طریق دو برادر متفاوت یعنی جرج و فیل صورت‌بندی کرد. جرج هم در شمایل ظاهری و هم رفتارش، خصلت‌های متمدنانه دارد برعکس فیل که همچنان به خرده فرهنگ‌های سنتی ناشی از زندگی دامداری وفادار است و حتی آن را نماد مردانگی می‌داند. چنانکه به پوشش و کنش‌های پسر رز غر می‌زند و او را سوسول خطاب می‌کند. یا در سکانس مربوط به شام به دلیل تذکر جرج درباره حمام کردن لج می‌کند و به مهمانی نمی‌آید. گویی جرج و فیل هر کدام مصداقی از سنت و مدرنیته هستند که در یک تقابل و کشمکش تاریخی قرار گرفته‌اند.

چالش مردانگی

اساسا مفهوم مردانگی بیش از هر مفهوم دوگانه دیگر در این فیلم در کانون درام و روایت آن قرار می‌گیرد. در واقع فیل تلاش می‌کند تا در برابر جرج و چه بسا حسادت به ازدواج او با رز، از موقعیت خود به عنوان شاخص مردانگی استفاده کند. یک مرد کابوی که هیچ نوع سلطه زنانه را نمی‌پذیرد. با این حال این صورت بیرونی رفتار و گفتار فیل است، اما او در درون و خلوت خویش باور سفت و سختی به این مانیفست جنسیتی خود ندارد و در نهایت زخم همین ادعا را می‌خورد. آنجا که «پیتر» همان پسر نوجوان رز که فیل در دل به او نفرت دارد و او را همواره به بچه سوسول بودن تحقیر می‌کند در یک انتقام غافلگیرکننده او را از پای درمی‌آورد تا از این طریق انتقام مادرش را بگیرد. مرگ فیل ضربه تکان دهنده‌ای برای پایان فیلم است و مخاطب را بهت زده می‌کند. «قدرت سگ» در تاویل‌پذیری خود واجد لایه‌های مختلف تاریخی و روانشناختی است که که ابعاد مختلفی از جامعه بومی آمریکا و تحولات تاریخی شکل‌گیری غرب متمدن از دل غرب وحشی را روایت می‌کند، اما نقطه عطف روایت این دگردیسی بر مفهوم مردانگی می‌چرخد تا دو قرائت از مردانگی و مختصات آن را در یک تقابل دراماتیک به تصویر بکشد. مردانگی علیه مردانگی را.

تماشای فیلم قدرت سگ در نماوا