مجله نماوا، سحر عصرآزاد

عاشقانه ها از جذاب‌ترین دسته‌بندی‌ها در عرصه‌های مختلف هنر هستند که سینما هم یکی از اجزای تعیین‌کننده آن است. فیلم‌های عاشقانه صرف‌نظر از پایان خوش یا ناخوش؛ همواره خاطره‌انگیز هستند چراکه امکان تجربه حس‌های مشترک بین مردمانی از زمان، مکان و جغرافیاهای مختلف با فرهنگ، آداب و باورهای متفاوت را ایجاد می‌کنند.

تجربه‌ای واحد که به واسطه شیوه روایت، نوع خوانش و … واجد پوسته‌های متنوع شده و از ورای تکرار؛ همچنان دیدنی، شنیدنی، همراهی‌برانگیز و مصداق این بیت شعر حافظ است:

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب

کز هر زبان که می شنوم نامکرر است

به همین بهانه مروری کوتاه دارم بر ۱۰ فیلم عاشقانه حاضر در سایت فیلم نماوا با سلیقه و انتخاب شخصی که البته برخی فیلم‌ها می‌توانند در گونه آثار صرفاً عاشقانه دسته‌بندی نشوند، اما از نگاه نگارنده این سویه در آنها قوی‌تر و برجسته‌تر شده است.

۱۰.  فیلم داستان عشق/ عشق بر بستر تضادها

فیلم داستان عشق که با نام انگلیسی Love Story هم شناخته شده، از آثار کلاسیک عاشقانه محسوب می‌شود. آرتور هیلر این فیلم را سال ۱۹۷۰ براساس فیلمنامه‌ای از اریک سیگال با اقتباس از رمان او، ساخت.

فیلم در جوایز اسکار نامزد دریافت ۷ جایزه شد که اسکار بهترین موسیقی متن را به دست آورد و این موفقیت در جوایز گلدن گلوب هم تکرار شد. فرانسیس لِه؛ آهنگساز فرانسوی فیلم با این قطعه لقب برترین موسیقی عاشقانه تمام ادوار را از آن اثر خود کرد.

فیلم داستان شکل گرفتن یک رابطه عاشقانه بین دو دانشجوی جوان؛ الیور (رایان اونیل) و جنیفر (الی مک گرو) است که از ضدیت تبدیل به کششی عاطفی می‌شود. الیور از طبقه اشرافی و دانشجوی حقوق و جنیفر از طبقه فرودست و دانشجوی موسیقی است. همین تضاد کلیشه‌ای اولیه، جرقه درگیری آنها را روشن می‌کند؛ البته با این خوانش که الیور با طبقه اجتماعی خود و به‌خصوص پدرش مشکل دارد.

اوج و فرود عاطفی این زوج عاشق، مواجهه خانواده الیور و بیماری ناگهانی جنی از موانعی هستند که این رابطه عاشقانه را مورد تهدید قرار می‌دهند و پایانی تراژیک انتظار آنها را می‌کشد. پایانی که شکاف بین الیور و خانواده‌اش را به کلی از هم گسسته و تأثیرگذاری احساسی فیلم را دوچندان می‌کند.

۹.  فیلم پیش از طلوع/ حادثه عشق

فیلم پیش از طلوع

فیلم پیش از طلوع اولین قسمت از سه گانه‌ای ساخته ریچارد لینکلیتر است که سال ۱۹۹۵ بر اساس فیلمنامه‌ای از او و کیم کریزان شکل گرفت و قسمت‌های بعدی آن با عناوین «پیش از غروب» و «پیش از نیمه شب» ساخته شدند.

فیلمی برآمده از تجربه شخصی کارگردان که مواجهه تصادفی یک زن و مرد جوان در قطار پاریس را با ظرافت به سمت حادثه عشق پیش می‌برد؛ آنهم به واسطه گفت‌وگوهای طولانی و حرف‌هایی که این دوغریبه آشنا برای گفتن به یکدیگر پیدا می‌کنند و زیرمتن هوشمندانه‌ای که تولد، بسط و گسترش عشق را تعمیق می‌بخشد.

جسی/ جیمز (ایتن هاک) و سلین (ژولی دلپی) که با مبدأ، مقصد و انگیزه‌های مختلف در راه پاریس هستند، چند ساعت همجواری اجباری در قطار را محملی برای هم‌کلامی و دوستی قرار می‌دهند و وقتی در پایان فیلم قرار است از هم جدا شوند، فراتر از دوستی چند ساعته به حس و کششی عمیق‌تر رسیده‌اند که آنها را وامی دارد برای ارزیابی احساس و رابطه احتمالی‌شان ۶ ماه بعد در وین قرار بگذارند.

۸. فیلم تایتانیک/ عشق در بحران

فیلم تایتانیک ساخته جیمز کامرون براساس فیلمنامه‌ای از خودش در سال ۱۹۹۷ شکل گرفته که با هوشمندی واقعیتی مستند را به داستانی تخیلی پیوند داده و توانسته آن را تبدیل به فیلمی عاشقانه- حماسی و اثری در گونه فاجعه و بحران کند.

فیلم به شکلی موشکافانه مستندات غرق شدن کشتی بخار آر اِم اِس تایتانیک را در سال ۱۹۱۲ محور قرار داده و در ساخت نیز مابه‌ازا‌سازی دقیقی از یک دوران و مستندات تاریخی داشته است. اما امتیاز اصلی فیلم بازمی‌گردد به چگونگی گره زدن داستان عاشقانه تخیلی به ماجرای واقعی برخورد کشتی به کوه یخ.

گرهی که کامرون با هوشمندی بین این دو سویه زده و عامل برخورد کشتی به کوه یخ را حواس پرتی دیده‌بان در نظاره معاشقه آنها طراحی کرده و به این ترتیب عشق رز (کیت وینسلت) و جک (لئوناردو دی کاپریو) که از تضاد و اختلاف طبقاتی به همدلی و همراهی رسیده، تعمیق یافته و تبدیل به پیشبرنده درام بر بستر غرق شدن تدریجی کشتی تایتانیک و رسیدن به پایانی تراژیک و تأثیرگذار می‌شود.

۷.  بانوی زیبای من/ چالش عشق و غرور

«بانوی زیبای من» ساخته جرج کیوکر براساس فیلمنامه‌ای از آلن جی لرنر در سال ۱۹۶۴ ساخته شده که برگرفته از دو نمایشنامه است و ۸ جایزه اسکار از جمله جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی را به خود اختصاص داد. فیلمی که قصه آشنای تبدیل شدن یک دختر زیبای گلفروش را به بانویی متشخص بر بستری موزیکال و عاشقانه به تصویر می‌کشد.

الیزا دولیتل (آدری هپبورن) که یک دختر گلفروش عامی لندنی است توجه یک استاد آواشناسی؛ پروفسور هنری کیگینز (رکس هریسون) را جلب می‌کند تا با دوست زبان شناسش شرط ببندد که می‌تواند او را تبدیل به بانویی متشخص در محافل اشرافی کند.

آنچه بر بستر این شرط‌بندی و آموزش اتفاق می‌افتد؛ عشق تدریجی الیزا به معلم‌اش است که به واسطه غرور کیگینز بی‌پاسخ می‌ماند. همین نکته دختر جوان را که به جهت پوسته ظاهری تربیت شده، اما همچنان روحی سرکش و مهارنشدنی دارد، وامی دارد او را ترک کند تا این بار مرد برای سربلندی در آزمون عشق، غرور خود را به چالش بکشد.

۶.  اشک‌ها و لبخندها/ عشق بر بستر موسیقی

فیلم اشک‌ها و لبخندها که به نام «آوای موسیقی» هم شناخته شده، ساخته رابرت وایز در سال ۱۹۶۵ براساس فیلمنامه‌ای از ارنست لمن و هاوارد لیندسی است که توانست ۵ جایزه اسکار را به خود اختصاص دهد. فیلمی موزیکال و لطیف که تولد عشق را بر بستری از تاریخ و مستندات در شهر سالزبورگ کشور اتریش که مهد موسیقی است به شکلی دراماتیک به تصویر می‌کشد.

فیلم داستان ورود یک راهبه جوان به عنوان معلم سرخانه؛ ماریا (جولی اندروز) به خانه کاپیتان فون تراپ (کریستوفر پلامر) برای نگهداری و آموزش ۷ فرزند او است. رابطه‌ای که با تکیه برتضاد و اختلاف آنها به واسطه روح قانون‌مند کاپیتان و روح آزاد و سرکش ماریا که عاشق موسیقی و رقص است، آغاز می‌شود و در ادامه با ارزشگذاری به موسیقی و شادی که روحی در کالبد خانه می‌دمد، زمینه‌ساز گسترش عشق آنها می‌شود.

۵.  ربه کا/ رقابت عشقی با یک روح

فیلم ربه کا بن ویتلی که سال ۲۰۲۰ ساخته شده، اقتباسی مدرن از رمان ماندگار دفنه دوموریه است که سال ۱۹۴۰ آلفرد هیچکاک بر اساس آن اولین فیلم آمریکایی خود را ساخت. فیلمی که رابطه عاشقانه بین یک ندیمه ساده دل (لی لی جیمز) در دهه ۳۰ میلادی و  یک مرد اشرافی و صاحب قصر ماندرلی؛ ماکسیم دووینتر (آرمی همر) را به تصویر می‌کشد.

نسخه جدید این اقتباس هرچند به موفقیت فیلم هیچکاک به جهت بسترسازی برای یک مثلث عاشقانه که یک ضلع آن زنی مرده است، نمی‌رسد، اما از امتیازات بالقوه رمان بهره‌ای متفاوت برای رنگ‌آمیزی جنایی اثر برده است.

آنچه سویه عاشقانه این فیلم را متمایز می‌کند، حضور سنگین روح ربه کا؛ زن مرده ماکسیم است که رد پایش در قصر و زندگی زوج جدید خودنمایی می‌کند تا جایی که عروس تازه او را رقیب خود می‌پندارد. اما کشف راز مرگ او باعث می‌شود رابطه عاشقانه این زوج از زیر سایه ربه کا خارج شده و تعمیق یابد.

۴.  بربادرفته/ عشق سودایی

فیلم بربادرفته

فیلم بربادرفته ساخته ویکتور فلمینگ براساس فیلمنامه سیدنی هاوارد در سال ۱۹۳۹ ساخته شده که اقتباس از رمان مارگارت میچل است. فیلمی که همان سال ۱۰ جایزه اسکار را از ۱۳ نامزدی به خود اختصاص داد که ۸ جایزه اصلی بخش رقابتی و دو جایزه افتخاری را شامل می‌شد.

فیلم روایتگر عشق دختری جنوبی از ایالت جورجیا آمریکا به نام اسکارلت اوهارا (ویوین لی) به اشلی ویلکس (لسلی هاوارد) است که بر بستر جنگ های داخلی آمریکا و تغییر و تحولات جامعه به تصویر درمی‌آید. دختری سرکش که در تغییر و تحولات درون و بیرون، دست از این عشق سودایی برنمی‌دارد و بالاخره وقتی پی به یکطرفه بودن این کشش می‌برد که عاشق واقعی‌اش؛ رت باتلر (کلارک گیبل) قصد دارد او را ترک کند و اسکارلت نمی‌تواند گذشته از دست رفته را جبران کند.

۳.  فیلم بروکلین/ عشق در هجرت

فیلم بروکلین ساخته جان کرولی سال ۲۰۱۵ براساس فیلمنامه‌ای از نیک هورم بای با اقتباس از رمان کولم توبین ساخته شده است. فیلمی که از ورای پیگیری زندگی دختر جوانی به نام آلیس (سروشا رونان) زیست یک دوره تاریخی در دهه ۵۰ میلادی و سال‌های پس از جنگ جهانی دوم در ایرلند و آمریکا را به عنوان بستر درام انتخاب می‌کند.

آلیس دختر جوانی که از زندگی در ایرلند دچار سرخوردگی‌های عاطفی و اجتماعی است، شرایطی پیدا می‌کند تا به آمریکا مهاجرت و زندگی جدید و عشقی تازه‌یافته را تجربه کند که به زندگیش معنا می‌بخشد. فیلم به سبک الگوی آشنای درام‌های این چنینی در نقطه ثبات نسبی که به نظر می‌آید همه چیز بر وفق مراد قهرمان پیش می‌رود، به واسطه یک بحران خانوادگی بین آلیس و نامزدش؛ تونی (اموری کوهن) شکافی ایجاد می‌کند که بستر خودشناسی آلیس را در مسیر عشق هموارتر می‌کند.

۲.  زنان کوچک/ نابهنگامی عشق

«زنان کوچک» به نویسندگی و کارگردانی گرتا گرویک که سال ۲۰۱۹ ساخته شده، تازه‌ترین و به گفته بهتر هفتمین اقتباس از رمان لوییزا می الکات است. روایتی دراماتیک از اوج و فرودهای زندگی خانواده مارچ متشکل از چهار خواهر در قرن نوزدهم که با محوریت کاراکتر پرشور و جاه‌طلبِ جو (سروشا رونان) به تصویر درمی‌آید.

اقتباس گرویک این امتیاز ویژه و رویکرد مدرن را به همراه دارد که واجد دو خط قصه در زمان حال و گذشته است که نقاط اتصال متعددی دارند و روایت را سیال و زنده پیش می‌برد. به نوعی خودنگاری جو از زندگی شخصی و سودای نویسندگی و تلاش‌هایش برای فروش داستان و کمک مالی به خانواده، در دو سویه حرکتی دراماتیک دارند. به همین واسطه فیلم واجد نگاهی بسط یافته به سرگشتگی‌های این دختر بلندپرواز می‌شود که عشق را در نابهنگامی درمی‌یابد که برای نگه داشتن لوری (تیموتی شالامی) دیرهنگام و برای پذیرش فردریک/ فریتز (لویی گارل) بهنگام است.

۱. قدرت سگ/ غافلگیری عشق

فیلم قدرت سگ

فیلم قدرت سگ تازه‌ترین ساخته جین کمپیون در سال ۲۰۲۱ براساس فیلمنامه‌ای از خودش ساخته شده که اقتباس از رمانی به قلم توماس ساویج است. یک وسترن درونی، یک عاشقانه زیرپوستی که روابطی متمایز و چندلایه را در دل درام تعمیق می‌بخشد.

رخدادهای فیلم در سال ۱۹۲۵ در مزرعه‌ای در مونتانا می‌گذرد که متعلق به دو برادر بوربانک؛ فیل (بندیکت کامبربچ) و جرج (جسی پلمونس) است که دو کاراکتر متفاوت به جهت درونی و بیرونی دارند. ورود بیوه‌ای به نام رز (کریستن دانست) و پسر نوجوانش؛ پیتر (کدی اسمیت مک فی) به این مزرعه معادلات قبلی را برهم می‌زند و درام را با چالش‌هایی غیرقابل پیش‌بینی مواجه می‌کند.

فیلم واجد دوقطبی‌های نهان و آشکاری است که عشق جرج به رز ساده‌ترین آنهاست؛ از عشق پیتر به مادرش که او را وامی‌دارد نقشه‌ای مرگبار برای برداشتن فیل از سر راه زندگی مادرش بکشد تا علاقه فیل به پیتر که او را سودازده به مسلخ می‌برد تا از این مربع عشقی حذف شود.

این روابط در هم پیچیده بر بستری از اتمسفری بحران‌زده که هر لحظه آبستن رویدادی بیرونی و خونین است، به شکلی ظریف پیش می‌رود که انفجار را در لایه‌های زیرین درام به تصویر کشیده و در پایان مخاطب را شوک‌زده بر صندلی تنها می‌گذارد.