مجله نماوا، شادی حاجی مشهدی

بوتاکس سمی ضعیف شده است که به عضلات صورت تزریق می‌شود تا آنها را فلج و از انقباض‌شان جلوگیری کند‌؛ با تزریق این سم، گره‌ از چهره‌ها باز و آثار چین و چروک موقتا رفع می‌شود.

حسی که شاید با خواندن این گزاره‌ها بهتر درک کنید این است: «دردی که برای مدت کوتاهی ساکت می‌شود، موانعی که موقتا از سر راه برداشته می‌شوند، دروغ‌هایی که با آنها می‌شود رفتارهایی را به شکل گذرا توجیه کرد و در نهایتِ فریب‌کاری و سنگ‌دلی، آرام و طبیعی به نظر رسید.»

«بوتاکس» با همین کارکردِ چند منظوره، نام اولین فیلمِ بلندِ کاوه مظاهری پس از کارگردانی چند فیلمِ کوتاهِ موفق است؛ اثری که فضایی سورئال و دلهره‌آور دارد. تجربه‌ای مشابه و مکملِ فیلم کوتاهِ «روتوش» از همین فیلمساز، که پیچیدگی‌های روان آدمی را نشانه می‌رود.

لحن «بوتاکس» اما، پروقفه و آرام است و جهانی دارد که بین واقعیت و توهم، در نوسان است! اگر به دیدن فیلم‌هایی نامتعارف و سیال عادت ندارید از دیدن «بوتاکس» لذت نخواهید برد، اما اگر از کشفِ سویه‌های تاریک روح آدمی ابایی ندارید، چیزهای زیادی برای دیدن و درک کردن وجود دارد.

آدم‌ها در «بوتاکس»، سودا‌زده و پریشان حالند. آنها رویاهای دست نیافته‌‌ای دارند که در تکرارِ روزمره‌گی‌های زندگی‌ گم شده. رویایی که با واقعیت‌هایی تلخ تنیده شده و مرزی آشکار و ملموس بین‌شان وجود ندارد. قصه فیلم اما، به پیامدِ رفتارهای مخرب و خشم‌های فروخورده زنانی آسیب‌پذیر گره خورده است.

جهان آشفته و بی‌تجملِ دو خواهر و یک برادر که با هم زندگی می‌کنند، رفته رفته دستخوش تغییر می‌شود؛ «اکرم» که خواهر بزرگ‌تر است و درجاتی از عقب‌ماندگی ذهنی دارد، اغلب به دلیل واکنش‌های آنی و کودکانه‌اش از سوی خواهر کوچک‌ترش «آذر» و برادرش «عماد» مورد بی‌احترامی و سرزنش قرار می‌گیرد.

حادثه‌ای سبب می‌شود که مکانیسم‌های دفاعی اکرم بیدار شده و امیالِ سادیستیک و درونی خود را کشف کند، رفته رفته روابط عاطفی این خانواده از هم می‌گسلد و مرز بین رویا و واقعیت در زندگی آنان گم می‌شود.

فضاسازی و لحن فیلم «بوتاکس» به شکل غریبی، نگارنده را به فیلم «پرویز» مجید برزگر، گره می‌زند؛ همان‌طور که پرویز ناگهان خود را در جهانی جدید و بیگانه می‌یابد و تصمیم می‌گیرد به پدر و اهالی شهرک‌شان نشان دهد که نمی‌توانند به آسانی او را از زندگی‌شان حذف کنند، اکرم هم از نادیده انگاشته شدن و بی‌احترامی‌ها به تنگ می‌آید و عاقبت، طغیان می‌کند. او در این واکنش تنها نیست و آذر، خواهرِ فریب‌کارش نیز فرصتی می‌یابد تا هیولای درونش را نمایان کند و با او در این مسیر همراه شود.

می‌توان گفت که «بوتاکس»، بیشترفیلمی زنانه است؛ اثری که با ضرباهنگ آهسته‌اش بارِ اصلی درام را بردوش شخصیت اصلی زن قصه (اکرم) می‌اندازد. انتخاب سوسن پرور برای بازی درنقش اکرم با آن حالت منگی طبیعی و میمیک خنثی و لحن ساده لوحانه‌اش، انتخاب درستی است که برای ضدِ کلیشه شدن بازیگران در ژانرهای مختلف سینما نیز، نمونه مثال‌زدنی و جالبی است. پرور به خوبی تجربیاتِ پیشین خود در تئاتر و سینما را به کار می‌بندد تا کاراکتر زنی با شمایل سایکیک، بلوغ نیافته و زود رنج را ملموس‌‌تر کند.

اکرم همچنین در بوتاکس، هویتی دوگانه دارد و حتی هویت جنسی او نیز توسط سایرین نادیده گرفته می شود؛ گاهی او را «داداش اکرم» صدا می‌زنند و برایش جنسیتی مردانه قائل می‌شوند، گاهی با او همچون کودکی نا‌بالغ و دست و پا چلفتی رفتار می‌کنند و زمانی دیگر از او انتظارِ واکنش‌هایی عاقلانه و منطقی دارند.

در ابتدا، شاید تماشاگر برای اکرم دل بسوزاند، اما به مرور، این دلسوزی، جای خود را به ترس می‌دهد و او کم‌کم از هیات یک زن بی‌آزار و طُفیلی، به موجودی خطرناک و آسیب‌رسان، تبدیل می‌شود. همراه شدن با تحول درونی اکرم و درک دلایل خشم درونی او، تجربه متفاوتی است که حوصله و تعامل بیشتری از تماشای یک ملودرامِ عامه‌پسند با ریتمی تند، می‌طلبد.

درام، در «بوتاکس» به آهستگی سروشکل درستی پیدا می‌کند و به اصطلاح نیروی محرکه فیلم دیر به حرکت در می‌آید، اما قصه در ذات خود مهیج است و با لحنی گروتسک و لایه لایه روایت می‌شود. به همین دلیل مخاطب برای پیدا کردن جوابِ پرسش‌های ذهنی خود تا انتها با فیلم همراه می‌شود و اگرچه بسیاری از نکات مبهم و پرسش‌های ذهنی مخاطب تا پایان فیلم هم پاسخ روشنی پیدا نمی‌کنند، اما شوک قصه در نقطه خوبی اتفاق می‌افتد، جایی که بیننده انتظارش را ندارد.

با این حال برای درک روند منطقی رویدادها به جزئیات بیشتری در منطق روایی یا وجوه رفتاری شخصیت‌ها نیاز است تا آنها را بهتر درک کنیم؛ به ویژه درباره دلایل بی‌تفاوتی آذر نسبت به حادثه محرک. شاید به نظر برسد که شخصیت‌پردازی او کامل نیست و پیش درآمدِ کافی برای درک رفتارهای او وجود ندارد؛ به بیان دیگر بیننده قادر نیست از پیش فرض‌هایی که درباره او دارد، انگیزه قساوت درونی‌اش را به خوبی درک کند.

فضای دل‌مرده و خشونت پنهان فیلم، آن را شبیه به آثاری از سینمای اروپای شرقی می‌کند، با این تفاوت که کارگردان از برخی مضامین فرهنگ شرقی و ایرانی، مثل سودای مهاجرت و جنسِ طنزِ گروتسک موجود در روابط خانوادگی بهره می‌گیرد تا قصه را با طنزی تلخ‌تر روایت کند.

رابطه آذر با مردی به نام مهندس در فقدان عماد، پر رنگ‌تر می‌شود. مهندس در کنار سوءاستفاده آشکارش از دو خواهر، در واقع در پی تحقق اهداف دیگری است. آذر که حالا تبدیل به یک دروغگوی ماهر شده برای پنهان کردن این همه فریب‌کاری‌ و دروغ نیاز به بوتاکس فوری دارد. در این میان، روح آسیب‌پذیرترین فرد خانواده است که به شکلی ناخودآگاه تحت فشار و آزار قرار می‌گیرد و واکنش‌هایی غیر قابل پیش‌بینی را سبب می‌شود.

تقریبا اغلب مخاطبان به طور حسی می‌توانند درک کنند که کدام لحظات متاثر از خیال و کدام یک واقعی هستند اما در سکانس پایانی فیلم، بازگشت به یک توهم جمعی اما شیرین رخ می‌دهد. فضا و زمانی را می‌بینیم که در آن همه چیز برای این خانواده تَرَک خورده، دوباره با روزمره‌گی‌ها اتفاق می‌افتد و آدم‌هایی را، که همان‌قدر غیرواقعی و همان‌قدر پر رخوت به زندگی ادامه می‌دهند.

تماشای این فیلم در نماوا