مجله نماوا، سحر عصرآزاد

فیلم سینمایی بعد از خورشید یک درام روانشناختی از رابطه یک پدر و دختر است که بعد از ۲۰ سال با محوریت آخرین سفر مشترک آنها مورد کشف و بازشناسایی قرار می‌گیرد.

شارلوت ولز؛ نویسنده و کارگردان جوان، اولین فیلم سینمایی بلند خود را به واسطه ارجاع به سویه‌هایی از زندگی شخصی و کودکی‌اش به نوعی خودزندگینامه (اتوبیوگرافی) نزدیک کرده است. هرچند او از فیلمش به عنوان یک (زندگی‌نامه احساسی) یاد کرده که می‌توان ترجمان آن را؛ دراماتیزه کردن حس و ادراک بر بستری مستند– داستانی دانست که اثر نهایی را به شمایل و ساختار یک فیلم داستانی۱۴۰ دقیقه‌ای متفاوت نزدیک کرده است.

ساختار تصویری، شیوه روایت و فرمی که از پیوند این دو وجه؛ زبان روایی- تصویری منحصر به فرد فیلم را ساخته، «بعد از خورشید» را واجد ویژگی نامتعارف بودن از نوعی کنجکاوی برانگیز کرده است. ویژگی که علیرغم ریتم کند، سکون حاکم بر درام بیرونی علیرغم غوغای درونی کاراکترها، دیالوگ‌های محدود و اتفاقات متداول و معمولی که در فیلم گنجانده شده، نوعی از تأمل و تعمیق را برای سفر به لایه درونی اثر می‌طلبد.

داستان خطی «بعد از خورشید» حول محور مرور سفر تابستانی یک پدر جوان؛ کالوم (پل مسکال) و دختر ۱۱ ساله‌اش؛ سوفی (فرانکی کوریو) در اواخر دهه ۹۰ میلادی  برای تعطیلات به ترکیه است. خاطراتی که ۲۰ سال بعد توسط دختر مورد بازبینی قرار گرفته و رنگی از جهان ذهنی سوفی نوجوان و بزرگسال می‌گیرد.

در واقع می‌توان فیلم را خوانش امروزین سوفی از پدر با تکیه بر تصاویر ویدیویی دانست که به نظر می‌آید به دلایل مختلف سفر منحصر به فرد آنها بوده است. حال به هر دلیلی دختر در زمان حال نیاز به مرور گذشته و بازشناسایی کاراکتر پدرش را احساس کرده؛ بازشناسایی که با نوعی غم پنهان و کنترل شده، درآمیخته که می‌تواند کدی باشد از نبود پدر.

به همین واسطه هرچند اساس فیلم بر محور فیلم‌های ویدیویی دوربین شخصی نهاده شده، اما این تصاویر نوستالژیک حکم مدخلی برای ورود به گذشته‌ای را دارند که از جهان ذهنی سوفی بزرگسال با تکیه بر خاطرات نوجوانی‌اش به تصویر درمی‌آیند. سویه‌ای که وجه افشاگرانه فیلم را با تکیه بر جزئیات و نشانه‌هایی که در لایه زیرین اثر کاشته شده، درونی‌تر و عمیق‌تر جلوه می‌دهد.

فیلم با نمایی ویدیویی از حضور کالوم و سوفی در اتاق هتل آغاز می‌شود که دخترک با تأکید بر سن خود و او، اصرار به مصاحبه با پدر دارد و کالوم را در برابر این پرسش ساده و در عین حال زیرکانه قرار می‌دهد (وقتی ۱۱ سالت بود؛ فکر می‌کردی الان کجا باشی و چیکار کنی؟!)

پرسشی که با همان مکث و تأمل پدر و پنهان شدن پشت پرده، می‌توان تأثیر ویرانگرش را بر کالوم حس کرد! در همین نقطه تصویر زوم شده و با صدای ویز خارج از قاب فیکس می‌شود و انعکاس تصویر فردی (سوفی بزرگسال) که مقابل مونیور نشسته، در قاب دیده می‌شود.

پس از این است که موتیف تکرارشونده فیلم وارد بافت تصویری شده و زیرمتن درام را که متکی بر ذهنیت سوفی است می‌سازد. در ادامه نیز در جای جای فیلم این نماها با تغییراتی تکرار می‌شوند؛ نماهایی مقطع در فضایی سیاه و تاریک که به واسطه تاش‌های متناوب نور سفید، تصویر زنی را رو به دوربین ثبت می‌بینیم.

کدی که ورود به فلاش‌بک‌های سفر را با تکیه بر قاب تصاویر عادی (نه ویدیویی) واجد منطق کرده و در عین حال ورود و خروج گاه و بیگاه به تصاویر ویدیویی و موتیف ذهنی سوفی را تبدیل به فرم تکرارشونده و معنادار فیلم می‌کند.

همچنین این تمهید کمک کرده تا فیلم بدون اینکه غیرمنطقی جلوه کند، زاویه نگاه دختر را به پدر نه فقط در روایت بلکه در تصویر نیز به شکلی موشکافانه دنبال کند. پدری در ظاهر آرام و معمولی که نوعی پریشانی، غم یا حتی افسردگی زیرپوستی را با گره‌های نادیده درونی حمل می‌کند و این تضاد در لحظات و آن‌هایی معدود بروز می‌کند که سوفی بزرگسال در تلاش برای مکث و تحلیل آنهاست.

لحظاتی مانند همان سکانس ابتدایی که بعدتر دوباره به تصویر درمی‌آید؛ اما این بار نه از زاویه دید دوربین بلکه از زاویه دید سوفی نوجوان/ بزرگسال که با تکیه بر جزئیات و زیرمتن قرار است به کشفی تازه از شمایل مبهم پدر برسد. در این میان مخاطب هم از زاویه نگاه خود در این کشف دخیل است.

در طول فیلم از نگاه سوفی این سفر سویه‌هایی متمایز و نمادین پیدا می‌کند و به همین واسطه در ذهن و عین او تا بزرگسالی ثبت می‌شود تا او را به واکاوی گذشته وادارد. سفری که می‌تواند آخرین سفر مشترک آنها باشد که خاطراتش بعد از ۲۰ سال سوفی بزرگسال را رها نکرده و احتمالاً به واسطه یک تلنگر بیرونی نیاز به رجعت به آن را دارد.

مهم نیست این تلنگر چیست؛ از دست دادن پدر یا همذات‌پنداری با پریشانی و غم ریشه‌دار او؟ فیلم در پی پاسخ دادن به این احتمالات نیست، همینکه سوفی بزرگسال؛ پریشان از زندگی روزمره با پارتنرش، به بازبینی چندباره فیلم‌های ویدیویی پناه می‌برد، کافیست تا رشته نامرئی محکمی که او را به گذشته و پدر پیوند می‌دهد، عمیق‌تر حس کنیم و در این سفر درونی همراهش باشیم.

یکی از سویه‌های مهم این سفر نمادین؛ عبور سوفی از جهان کودکی به بزرگسالی و تجربه‌های عاطفی نوجوانی- بلوغ است که او را گیج می‌کند و در روند کالبدشکافی شمایل آرام یک پدر ناآرام نمود پیدا می‌کند. حتی پرسش‌های به ظاهر ساده سوفی از روابط پدر، رابطه عاطفی با مادر، … و تجربه‌های جسته و گریخته‌ای که با نوجوانان و جوانان اطرافش به دست می‌آورد، همگی در خدمت وضوح این تصویر مبهم هستند.

پدری که به شکل بیرونی با حرکات هنر رزمی تای چی، ورزش واترپولو، بازی بیلیارد و حتی مدل خاص رقصش در دیسکو به نظر فعال و بیرونی می‌آید اما هم او است که از آوازخوانی با سوفی روی سن تابستانی هتل سر باز می‌زند و شبانه برای سپردن تن خود به امواج راهی دریا می‌شود.

نویسنده- فیلمساز بر محور خط کمرنگ داستانی و چیدن قطعات پازل رابطه این پدر و دختر در کنار هم، به طراحی موقعیت‌ها و بزنگاه‌های دراماتیک نیز گوشه چشمی داشته تا متناسب با جنس درام برای مخاطب تعلیق، کنجکاوی و حتی غافلگیری ایجاد کند.

هرچند این موقعیت‌ها به سنتزی که مخاطب انتظارش را دارد، نمی‌رسند اما همین برهم زدن قراردادها برای رسیدن به درکی متفاوت از رویدادها، موقعیت‌ها و کاراکترهاست که تبدیل به شیوه روایی منحصر به فرد فیلم می‌شود.

درست است که پازل نهایی شبیه به نمونه‌های مشابه و به گفته بهتر تکمیل و بی‌نقص نیست اما همین شمایل پرسوال نیز تصویری است از ذهن از هم گسیخته دختری که درصدد پر کردن تدریجی فضاهای خالی در گذر زمان و رسیدن به درک عمیق‌تر از زندگی است.

همچنانکه کدهایی از احتمال وقوع حوادثی مثل غرق شدن سوفی، خودکشی کالوم و … ارائه می‌شود، اما پرداخت این کدها در کلیت درام به گونه‌ای است که با عدم وقوع آنها مخاطب حس ناکامی نمی‌کند. بلکه این کدها با ظرافت راه را برای غنای درام و قوام نگاه سوفی نوجوان/ بزرگسال باز می‌کنند.

نگاه ذهنی زنی که در موتیف تابش صاعقه وار نور بر شمایل خودش به تدریج کالوم را نیز از خلال سایه روشن‌ها به نظاره می‌نشیند و در نهایت پس از سکانس خداحافظی با پدر در فرودگاه، او را در همان قاب جادویی نهادینه می‌کند.

تماشای فیلم بعد از خورشید در نماوا