سورنجان اولین فیلم بلند داستانی محمدرضا رسولی است که بعد از یک اکران موفق در هنر و تجربه حالا وارد شبکه نمایش خانگی شده است.
رسولی در اولین قدمش در سینمای حرفه‌ای، ریسک زیادی نکرده است. قصه او در استانداردهای سینمای ایران می‌گذرد و سورنجان گرچه در اجرا موفق است اما چالش بزرگی در پیش روی کارگردانش نیست. بااین‌حال، سورنجان را باید از دسته فیلم‌های مظلوم سینمای ایران دانست. فیلمی که با اکران محدود در «هنر و تجربه» چندان دیده نشد، صحبت زیادی درباره‌اش در محافل سینمایی به میان نیامد و خبرهای حاشیه‌ای هم نداشت تا برایش تبلیغ باشد.
سورنجان به‌آرامی فضایش، کارش را تا اینجا پیش آورده است. فیلمی مهجور اما شریف، که می‌تواند با بیننده‌اش ارتباط برقرار کند، قواعد قصه‌گویی را رعایت می‌کند و حرف‌های مهمی هم در لایه‌های زیرین روایتش دارد.

همچنین بخوانید:
بررسی فیلم حمال طلا – از فرو رفتن‌ها

روایت و کاراکترهایسورنجان

سورنجان روایت سه هم‌دانشگاهی است که بعد از سال‌ها، مجبور می‌شوند چند روزی را باهم بگذرانند. هاله (بهدخت ولیان)، زمانی به مسعود (امیربهادر اورعی) علاقه‌مند بوده است، بااین‌حال با کیهان (میلاد کیمرام) ازدواج‌کرده و ده سال از ازدواجشان می‌گذرد. مسعود با تازه‌عروسش صبا (مهدخت مولایی) تا آماده شدن خانه‌شان چند روزی مهمان هاله و کیهان هستند.

سورنجان

در این میان، هاله و کیهان هرکدام در برزخی از تنهایی سرگردان هستند و زندگی مشترکشان در حال فروپاشی است. هرکدام گناهان خود را به‌تنهایی به دوش می‌کشند و در تنهایی خود تحلیل می‌روند. مسعود و صبا هم بااینکه در ابتدای راه هستند، با شک و تردید دست‌به‌گریبان هستند و در راهی قدم برمی‌دارند که هاله و کیهان طی کرده‌اند. همزیستی این دو زوج، آن‌ها را در مقابل هم قرار می‌دهد، رازها را برملا می‌کند و درنهایت، هر چهار نفر را وادار می‌کند که با حقیقت خود روبرو شوند.
سورنجان با ترکیب متفاوت بازیگرانش، کاراکترهای جالب و منحصربه‌فردی دارد. کاراکترهایی که در ابتدا عادی و معمولی به نظر می‌رسند. با دعواها، خنده‌ها و همه جزئیاتی که زندگی روزمره‌شان را می‌سازد. اما در مسیر روایت، بعدی ناشناخته از شخصیت هرکدام رو می‌شود که بیننده را به تفکر وامی‌دارد.
هرکدام از این آدم‌ها با ظاهر هنرمند و جذابشان، رازهای زشتی درگذشته خود پنهان کرده‌اند که به آن آگاهی دارند. همین آگاهی کاراکترها به خلأهای رفتاری و شخصیتی‌شان هم هست که در پایان به اعتراف نهایی ختم می‌شود که شاید همه این آدم‌ها آن‌قدرها هم که نشان می‌دهند خوب و دوست‌داشتنی نیستند.

مهدخت مولایی و امیر بهادر اورعی

سورنجان فضایی پر تعلیق و پررمزوراز دارد. بااینکه ریتم فیلم چندان پرجنب‌وجوش نیست، اما حس تعلیق می‌تواند بیننده را درگیر کند و او را مشتاق کشف راز و رمزهای کاراکترها نگه دارد. افشای تدریجی در جریان روایت و تعلیقی که تا پایان همچنان مخاطب را همراه می‌کشد، مهم‌ترین ویژگی‌های روایی سورنجان است.

فضاسازی در یک خانه قدیمی

رسولی سورنجان را بر اساس نمایشنامه مرمت آثار باستانی نوشته صحرا رمضانی ساخته است. او متن رمضانی را تغییر داده و فضای تئاتری آن را به سینما آورده است. چهار بازیگر و یک لوکیشن، همه‌چیزی است که سورنجان را می‌سازد. بااین‌همه او به‌خوبی توانسته بر فضای نمایشی اثر غالب شود و روایتش را در لوکیشن به جریان درآورد. درواقع رسولی، در سورنجان خانه را به یکی از مهم‌ترین عناصر قصه‌گویی‌اش تبدیل کرده است.
رسولی از ابتدای روایتش سعی می‌کند با فضاسازی قصه‌اش را بسط دهد.
او خانه‌ای قدیمی و پاییز زده را برای فیلمش انتخاب کرده است که نشانه‌هایی از شکوه گذشته در خود دارد. اما همین شکوه زیر لایه‌های خاک و خاطرات در حال فراموشی است. فضای سرد و پاییزی، نورپردازی و انتخاب زاویه نماها، حس خفقان و تنهایی که کاراکترها با آن درگیر هستند را به‌خوبی نشان می‌دهد.

سورنجان

از سوی دیگر، این خانه قدیمی محل دفن خاطراتی است که هاله و کیهان را از هم دور کرده است. خانه به‌مثابه یک قبرستان قدیمی می‌ماند که روزگاری شلوغ و پررفت‌وآمد و جایی برای جشن گرفتن زندگی بوده است. به‌علاوه این خانه بزرگ که بیشتر شبیه یک عمارت است، تنهایی کاراکترها در دنیای خودشان را القا می‌کند. هاله و کیهان هرکدام در گوشه‌ای از خانه به زندگی مستقل خود مشغول هستند و این فاصله میان آن‌ها حتی در سکانس‌هایی که کنار هم حضور دارند هم بیننده را تحت تأثیر قرار می‌دهد و او را به فضای داستانی سورنجان می‌برد.

نشانه‌ها در سورنجان

نکته دیگر در سورنجان استفاده از نشانه‌های برای انتقال مفاهیمش است. رسولی به‌جای آنکه به‌واسطه دیالوگ‌ها حرفش را بزند، از جهان تصاویر کمک می‌گیرد. یک فنجان در گلخانه هاله نشان از تنهایی او دارد. رنگ‌های خانه، دیوارهای ترک‌خورده و استخر پر از برگ، همه به مرگ زندگی مشترک هاله و کیهان اشاره دارند. اما گل‌های سورنجان که بانام گل حضرتی هم شناخته می‌شود، مهم‌ترین نشانه در سورنجان است.
در اوایل فیلم وقتی هاله جایی که گل‌های سورنجان کاشته است را به مسعود نشان می‌دهد، این بار معنایی در ذهن مخاطب کاشته می‌شود. شکل کاشته شدن این گل‌ها و آنچه از آن حفاظت می‌کنند، معنای سورنجان و گل دادنش در پاییز، مفاهیمی هستند که رسولی در جریان فیلم می‌پروراند.

سورنجان

این نشانه‌ها در سکان‌های گوناگون در سرتاسر فیلم، پخش‌شده‌اند و در پایان به هم می‌پیوندند تا تصویری نهایی را آشکار کنند.
نشانه دیگر، ارتباط سکانس آغازین و نهایی فیلم است. در پایان و بعد از رویارویی کاراکترهای اصلی، بیننده دل‌خوش امیدی است که شاید به خانه تاریک و ماتم‌زده هاله و کیهان راه یابد. اعترافات هردو، باری از دوششان سبک کرده است و بعد از سال‌ها، هاله و کیهان، علاقه‌شان به یکدیگر را به یاد می‌آورند.
گرچه حقیقت تلخی که هاله پنهان کرده است، هنوز چون سایه سنگینی بر سر زندگی مشترکشان سنگینی می‌کند، اما تقلای هاله و کیهان برای چنگ زدن به عشقی که خاک خورده اما فراموش نشده است، کورسوی امیدی است که بیننده را دلگرم می‌کند.
اما اگر سکانس ابتدا و انتهای فیلم را در کنار هم بگذارید، تازه به معنای نهایی سورنجان خواهید رسید. هر دو سکانس کاملاً شبیه یکدیگر هستند. هاله مشغول رتق‌وفتق امور آشپزخانه است و کیهان در رختخواب. دوباره آن فاصله عظیم میان هاله و کیهان بازگشته است. اینجاست که رسولی با نشانه‌هایش و بی‌آنکه با دیالوگ، حرف‌هایش را لوس کند، نشان می‌دهد که بعضی وقت‌ها زود دیر می‌شود و نه زندگی گلخانه است و آدم‌هایش گل‌های سورنجان که هر بار از زمستان بگذرد و پاییز گل بدهد.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.