محمد هادی کریمی کارگردان و نویسنده فیلم پسرکشی فیلمسازی است که کم و گهگاه فیلم می‌سازد. رشته اصلی‌اش پزشکی بوده و می‌توان گفت فیلمسازی برایش به یک تفریح و اوقات فراغت می‌ماند. البته این به‌ معنای آن نیست که برخوردی دم‌دستی با فیلمسازی داشته باشد یا سینما برایش تنها از جنبه سرگرم‌کننده اهمیت پیدا کند. اتفاقا کارنامه کاری‌اش نشان می‌دهد که همیشه تمایل به ساخت فیلم‌هایی جدی داشته و همواره دغدغه‌ای پشت آثارش به چشم می‌خورده است. فعالیت‌های جانبی او در ارتباط با سینما به‌خوبی این نکته را روشن می‌کنند: مدیر مسئول و صاحب امتیاز نشریات تصویر روز و سینما جهان اشاره کرد، وی مدرس فیلمنامه‌نویسی و عضو شورای داوری و هیئت انتخاب جشنواره‌های فیلم فجر، کودک، مقاومت، یاس، سلامت و منتقد هنری برتر در سومین دوره جشنواره مطبوعات ایران.
کریمی اولین فیلمش را در سال ۸۵ ساخت: غیرمنتظره با بازی هانیه توسلی و شهاب حسینی. فیلم داستان يك جوان «مانكن» است كه هميشه در زندگي اش فكر مي كند، زيبايي نقطه قوت او است و اين تصور آن را تا جايي مي برد كه مشكلاتی و حوادث زيادی برايش به وجود می آيد. فیلمی که به عنوان تجربه اول قابل قبول به‌نظر می‌رسید و کریمی را به‌سوی فیلم‌های بعدی‌اش سوق داد:‌ امشب شب مهتابه با بازی مهناز افشار و دانیال عبادی که درباره زوجی بود که یکی‌شان با بیماری لاعلاجی دست و پنجه نرم می‌کرد.

همچنین بخوانید:
نقد و بررسی فیلم پسرکشی – سینما کشی

ژاله صامتی

برف روی شیروانی داغ که باز هم درامی اجتماعی و جوانانه بود: فردی مشهور با مرگش اثری رازآلود از خود به جای می‌گذارد که پرسش‌هایی را در ذهن نزدیکان او رقم می‌زند. فیلم برخوردهای مختلف افراد در نسبت با مرگ او را مورد بررسی قرار می‌داد و همه فوکوس اصلی‌اش را روی پایان تصادفی و غیر منتظره‌اش گذاشته بود. بشارت به فرزند هزاره سوم که باز هم در یک درام اجتماعی جوانانه بود، این‌بار به سراغ مواجهه با معنویات و اعتقادات می‌رفت.
کمدی انسانی فیلم بعدی او که پربازیگرترین فیلم‌اش هم بود و در جشنواره فجر به‌نمایش درآمد، هم اتفاق خاصی رقم نزد.

جدیت فیلمساز یا جدیت فیلم‌ها؟

این‌ها تجربیات پیشین کریمی تا پیش از ساخت پسرکشی هستند. همانطور که اشاره کردیم سینما برای او یک مقوله جدی است و رویکردی اجتماعی دارد اما آیا این لزوما به این معناست که فیلم‌ها هم ماهیتی جدی برای تماشاگر پیدا می‌کنند یا از منظر انتقادی مهم و حائز اهمیت می‌شوند؟ درباره همه فیلم‌های کریمی پاسخ این سوال منفی است. هرچند او با جدیت خود فیلم می‌سازد و مضامینی اجتماعی را دستمایه قرار می‌دهد، اما فیلم‌ها از یک سطح معمولی روبه ضعیف پیش‌تر نمی‌روند و در تاثیرگذاری بسیار اخته هستند و از نظر ساخت بدون کوچکترین خلاقیت، تنها به «تصویر کردن» فیلمنامه (فارغ از طراحی میزانسن یا ترکیب مضمون و رویکرد با فرم فیلم‌ها) بسنده می‌کنند.

پسرکشی

غیرمنتظره اگر درباره یک مانکن نبود، هرگز دیده نمی‌شد. هرچند با وجود موضوع و ستاره‌هایش باز هم از طرف تماشاگران مورد توجه آنچنانی قرار نگرفت.
امشب شب مهتابه با وجودیکه در جشنواره فجر در بعضی بخش‌ها مورد توجه هییت داوران قرار گرفت اما خیلی زود فراموش شد. هرگز داستانش در خاطر تماشاگر نماند و حتی صحنه‌ای عاشقانه هم از خود به‌جا نگذاشت. هرچند باز داستانش پتانسیل زیادی برای جذب کردن تماشاگر عام در خود می‌پروراند اما کیفیت فیلمسازی کریمی، مزه داستان عامه‌پسندش جذابش را پراند.
برف روی شیروانی داغ جز ایده نهایی سوخته شدن تصادفی جسد چیز بیشتری برای ارائه نداشت و محدود شدن اکثریت جغرافیای فیلم به یک خانه، ضعف‌های ساختاری و نقصان‌های فیلمسازی کریمی را بیشتر در معرض نمایش قرار داد.
بشارت به فرزند هزاره سوم در بسیاری از لحظات خود حتی بدل به یک کمدی ناخواسته شد و در جشنواره فجر با خنده اهالی رسانه مواجه گشت.

سیر نزولی فیلمساز

اگر دقیق نگاه کنیم کیفیت متوسط‌ الحال فیلمسازی کریمی فیلم به فیلم ضعیف‌تر هم شده و فیلم‌ها یکی از دیگری بدتر هستند. اگر در آثار اولیه ساخت آن‌ها مشکل داشت و مسئله ساختاری بود، در فیلم‌های متاخر کریمی حتی توانایی تعریف یک داستان ساده را هم از دست داده است و در میان این فیلم‌ها پسرکشی می‌تواند عنوان بدترین و الکن‌ترین فیلم کارگردان را به‌خود اختصاص دهد.

پسرکشی

فیلمی که اصلا معلوم نیست حرف حسابش چیست، چه داستانی را می‌خواهد تعریف کند، درونمایه مورد نظرش کدام است؟ معلوم نیست قرار بوده یک تریلر انتقام‌جویانه باشد یا یک درام خانوادگی؟! یک فیلم مثلا هارور با مایه‌های طلسم و جادو یا یک ملودرام با رویکرد تاریخی؟!
پسرکشی ‌به هرکدام از این‌ها یک ناخنک ریزی می‌زند و می‌رود سراغ بعدی و محصول پایانی در نهایت بدل به یک آش شلم شولبا می‌شود! که تماشاگر حتی به سختی می‌تواند بفهمد داستان دو خطی فیلم چیست. گره‌گشایی نهایی که دیگر پیشکشش!
پسرکشی مطلقا داستانی تعریف نمی‌کند و قصه‌اش را پیش نمی‌برد. تنها از صحنه‌ای به صحنه بعدی منتقل می‌شود. صحنه‌هایی که حتی لزوما ربطی به‌هم ندارند و تنها ویژگی مشترکشان، جغرافیای مشترک یک خانه است. داستان با دعانویسی و طلسم آغاز می‌شود و موسیقی زیاد و پر فیلم سعی دارد تماشاگر را به فضایی طلسم‌گونه ببرد اما ناگهان با فلش فورواردی وارد زمان حال می‌شویم، بدون هیچ منطق روایی، که این خط اصلی را تغییر می‌دهد، حالا با ذهن سرگشته و عذاب وجدان‌های یک زن پیر سروکار داریم اما چند صحنه بعدتر ناگهان ماجرا یک عاشقانه انتقام‌جویانه می‌شود.
هیچ عنصری از روایت با دیگری رابطه درست و منطقی ندارند. اصلا داستانی وجود ندارد و انگار همه فیلم یکسری توضیحات پاره پاره است تا داستان شروع شود اما هنوز شروع نشده، فیلم تمام می‌شود! وقتتی فیلمنامه این‌چنین از پس تعریف قصه خود عاجز است دیگر نمی‌توان انتظاری از شخصیت‌پردازی یا باقی عناصر یک فیلمنامه داشت.
شخصیت‌پردازی پسرکشی یکی از نقاط ضعف بزرگ دیگر بعد از قصه‌گویی است. اصلا معلوم نیست هرکدام از شخصیت‌ها با خودشان چند چند هستند. دایه و انتقام‌گیرنده در این میان از همه بدتر پرداخت شده‌اند و کاملا معلول به‌نظر می‌رسند. ضمن اینکه روابط شخصیت‌ها هم اصلا هیچ دلیل و منطقی ندارد. حتی توجیه احساسی و عاطفی هم نمی توانند داشته باشند. نه سکوت و رواداری مادر در قبال دختر، نه غریبگی غیر قابل باور خواهرها و برادرها و نه نسبت میان اسکلت‌ها با کل داستان.
معلوم نیست پسرکشی دقیقا حرف حسابش چیست و الکی پیچیده و غامض‌ و یکی از بی‌ربط‌ترین فیلم های این سال‌هاست که به یک کلاف سردرگم بیشتر شباهت دارد تا فیلم.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.