مجله نماوا، محمدرضا زائری

فیلم «روز بلوا» اثر درخشان بهروز شعیبی را کاری جسورانه، پیشرو، متفاوت و منسجم یافتم. پرسشگری فراتر از خط قرمزها و پاسخگو به پرسش‌های تلخ چهل سالگی انقلاب! «روز بلوا» فیلمی اعتراضی است، اما نه در سطح گلایه‌ها و حرف‌هایی که در میان مسافران تاکسی و اتوبوس شنیده می‌شود تنزل کرده و نه انتقادها و اعتراض‌هایی خشن و بی‌حساب را توهین‌آمیز و دریده مطرح ساخته است. فیلم جدی و متین است، حرف‌های بسیار عمیق و کاملاً دقیق دارد و در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با شفافیت و قاطعیت کارنامه حضور اجرایی روحانیت در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و عمومی را به چالش می‌کشد. گرچه از آغاز برنامه‌ریزی ساخت فیلم به طور کامل در جریان شکل‌گیری داستان و روند چند مرحله بازنویسی فیلمنامه قرار داشتم – با اینکه در این سال‌ها در تولید فیلم‌های متعدد سینمایی طرف مشورت بودم، اما بعد از «مارمولک» در هیچ پروژه‌ای این قدر مستقیم درگیر نشده‌ام- و از تلاش پیگیر و جدیت بهروز شعیبی نازنین و تیم موفق و همراه او اطلاع داشتم با این حال وقتی نسخه نهایی کار را روی پرده دیدم احساس کردم برای بیان حرف خود به بلوغ و تکامل رسیده است.

بازی‌های درخشان بابک حمیدیان و داریوش ارجمند و بقیه بازیگران، موسیقی هماهنگ و دلنشین، فیلمنامه محکم و هوشمند، تدوین درست و دقیق، فیلمبرداری چشم‌نواز و زیبا در کنار کارگردانی هنرمندانه و حساب‌شده شعیبی نتیجه‌ای قابل دفاع رقم زده است. من البته همه کارهای شعیبی را دوست دارم و معتقدم هم در کارهای سینمایی و هم در مجموعه تلویزیونی‌اش امضای مستقل و هویت شاخص خود را یافته است ولی بی‌تردید بازخوردهای مردمی و قضاوت‌های حرفه‌ای در مورد «روز بلوا» آن را بالاتر و متفاوت‌تر از آثار پیشین او قرار خواهد داد. از سویی جسارت و جرأت شعیبی در ورود به این موضوع که مخاطب عام از عمق جان خویش با آن ارتباط برقرار می‌کند قابل ستایش و از سوی دیگر طرح و بیان ظرافتمندانه برخی جزئیات که مخاطب خاص در می‌یابد و با آن درگیر می‌شود تحسین برانگیز است.

نمی‌دانم در اکران عمومی چه بر سر فیلم خواهند آورد، اما راستش در همین اندازه هم اصلاً فکر نمی‌کردم روزی به چنین فیلمی اجازه ساخت بدهند و زمینه نمایش آن فراهم شود. فیلمی که هم برائت نامه برای روحانیت اصیل صادرکند و هم اعتراف صریح به آلوده شدن بخشی از روحانیت و خیانت روحانی نمایان یقه سفید باشد که می‌گویند: ‏«چل سال جون کندم! من به خیلیا وصلم! بهت رحم نمی‌کنن»

بایک حمیدیان در روز بلوا

‏شاید زیباترین صحنه فیلم آن سکانس باشد که بعد از عزم جدی عماد برای اصلاح و تغییر او را در میان مردم معمولی زیر پل نشان می‌دهد. روحانی فیلم که البته در این صحنه لباس روحانیت برتن ندارد از باران و سرما به زیر پل پناه می‌برد و در کنار کارگران و رهگذران کنار آتش می‌ایستد و لیوانی چای گرم می‌نوشد. گویی روحانیت اصیل که با دسیسه دیگران به دنیا آلوده شده پشیمان است و از راهی که در آن گم شده بازمی گردد و گم شده خود را در میان مردم می‌جوید. عماد در پایان فیلم تصمیم بسیار سخت و دشواری می‌گیرد، گویی خودسوزی زن فقیر، دلگرمی عمو جلال، متلک معنی‌دار هکر جوان و سکوت معنی‌دار استاد پیری که در بستر بیماری است همه او را به اراده‌ای آهنین برای جبران و تغییر رسانده است. از آبروی خود می‌گذرد، روابط خود را فدا می‌کند، برای یافتن حق برمی خیزد و آن وقت او را در نمایی که از میان نگاه‌های بدبینانه دانشجویان دانشگاه می‌گذرد همان طور می‌بینیم که از میان شتران داخل کارخانه متروک می‌گذشت. گویی تصویری هنرمندانه از حدیثی تماشا می‌کنیم که در وصف اهل معرفت و حقیقت می‌گوید: آنان در مقام بندگی خدا و اطاعت امر الهی و پاس داشتن حق با حرف و موضع مردم کاری ندارند و گویی بر گله‌ای از شتران می‌گذرند. اما همینان وقتی خود را با مردم مقایسه می‌کنند خویشتن را از همه پایین‌تر و ناچیزتر می‌شمارند.

وقتی روحانی فیلم در کمال ناباوری می‌فهمد بی‌آن که بخواهد در وسط منجلابی از فساد مالی و پولشویی و رشوه و زدوبندهای سیاسی و اقتصادی پشت پرده گرفتار شده است مردانه برای تحول‌آفرینی و دگرگونی برمی خیزد و گرچه با انواع فشارها و تهدیدها حتى با حمله اوباش و مجروح شدن و حتى با تهمت‌های ناموسی و اخلاقی روبه‌رو می‌شود، اما از راه خود بر نمی‌گردد. برای او رسیدن به حق و اعاده اموال مردم و جبران خسارت حق‌الناس بیش از هر چیزی اهمیت دارد و اینجاست که وقتی پای حق مردم مظلوم در میان است، دیگر حرف و حدیث این و آن برایش با صدای شتران فرقی ندارد! عماد از روحانی ابتدای فیلم که در برنامه تلویزیونی رهنمود می‌دهد و سخنانش با تشویق حاضران روبه‌رو می‌شود به جایی می‌رسد که از جوانی غیرمذهبی و معمولی نصیحت می‌پذیرد و سخن او را بر چشم می‌گذارد و عمل می‌کند. از تماشای این فیلم بسیار خوشوقت و خوش‌حالم. مؤسسه اوج کاری کرد که بعد از پایان فیلم سرم را بالا گرفتم و از سینما بیرون آمدم!

منبع: روزنامه ایران

تماشای مینی‌سریال «روز بلوا» در نماوا