مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

روبرت شونتکه کارگردان و فیلمنامه‌نویس آلمانی برای علاقه‌مندان سینمای جریان روز بیشتر با تولیدات هالیوودی مانند تریلر روان‌شناختی «نقشه پرواز» (۲۰۰۵) با بازی جودی فاستر، فیلم علمی تخیلی «همسر مسافر زمان» (۲۰۰۹) با بازی اریک بانا و ریچل مک‌آدامز، کمدی اکشن «رِد» (۲۰۱۰) با بازی بروس ویلیس، مورگان فریمن، جان مالکوویچ و هلن میرن، کمدی اکشن فراطبیعی «آر.آی.پی.دی.» (۲۰۱۳) با بازی رایان رینولدز و جف بریجز، و دو فیلم علمی تخیلی «سنت‌شکن: شورشی» (۲۰۱۵) و «سنت‌شکن: هم‌پیمان» (۲۰۱۶)، چهره‌ای آشناست. برای همین وقتی در ۲۰۱۷، درام تاریخی و سیاه و سفید «کاپیتان» (The Captain) به کارگردانی او روی پرده سینماها رفت، خیلی‌ها از تغییر مسیر کاری او حیرت کردند.

«کاپیتان» تولید مشترک آلمان، فرانسه و لهستان، و اولین فیلم آلمانی‌زبان شونتکه بعد از ۱۴ سال بود. فیلم اولین بار در دنیا در جشنواره فیلم تورنتو در بخش نمایش‌های ویژه نمایش داده شد و بعداً در ده‌ها جشنواره‌ سینمایی دیگر مانند سن سباستین، روتردام، هنگ کنگ پخش شد.      

کارگردان ۵۳ ساله متولد اشتوتگارت در «کاپیتان» که داستان آن در آلمان روی می‌دهد، ماجرایی واقعی از آخرین روزهای جنگ جهانی دوم را به تصویر می‌کشد. فیلم او روایتی از ارزش عدالت در دورانی است که همه آثار بشریت از بین رفته است.

آوریل ۱۹۴۵، دو هفته قبل از پایان جنگ. در برخی از مناطق نامشخص در آلمان، ویلی هرولد (با بازی مکس هوباچر)، یک سرباز نوزده ساله، به‌دوراز گردان و وظایف نظامی خود، در روستاها سرگردان است. او از مسیرهای تصادفی می‌رود و هرچه می‌تواند سرقت می‌کند، تا این که لباس فرمِ دور انداخته‌شده یک کاپیتان (سروان) را پیدا می‌کند. هرولد بدون ذره‌ای تردید، هم لباس فرم و هم هر چیزی را که با آن همراه است، به تن می‌کند. او خود را جای یک کاپیتان در ارتش نازی جا می‌زند، و با اطمینان به دیگران می‌گوید با دستور شخص هیتلر، در حال تحقیق درمورد وضعیت جبهه‌های جنگ است. کاپیتان به‌زودی همراهانی پیدا می‌کند. اول‌ازهمه یک سرباز میانسال وفادار که خیلی سؤال نمی‌پرسد (میلان پشل)، و بعد از یک برخورد در مسافرخانه‌، گروهی سرباز فراری‌ به رهبری کیپینسکی (فردریک لائو) به جمع آن‌ها اضافه می‌شوند. هرولد گروه خود را به یک واحد فرماندهی تبدیل و آن را به‌افتخار خود نام‌گذاری می‌کند. او با رویکردی اقتدارگرایانه در رهبری، از بقایای یک کشور ویران‌شده از جنگ، و بی‌اعتمادی عمومی نسبت به سربازانی که کشور را به این روز انداخته‌اند، استفاده می‌کند تا قالب سؤال‌برانگیز خود از عدالت را تمرین کند.

شونتکه در این گفت‌وگو از «کاپیتان» و از خطری می‌گوید که امروز بار دیگر دنیا را تهدید می‌کند.

روبرت شونتکه و مکس هوباچر

ایده تبدیل داستان ویلی هرولد به یک فیلم داستانی اولین بار چه زمانی به ذهن شما رسید؟

ناسیونال سوسیالیسم یک سیستم پویا بود. برای وقوع این فاجعه فرهنگی افراد زیادی درگیر شدند. من به ردیف عقبِ عاملان علاقه‌مند بودم. برخی ازنظر ایدئولوژی هدایت می‌شدند، برخی دیگر فرصت‌طلب بودند، به آدم‌های شرور مشروعیت می‌دادند، یا به‌سادگی راه را برای شرارت باز می‌کردند. آن‌‌ها معماران سیستمی نبودند که به آن‌ خدمت می‌کردند، بلکه مردمی بودند که در همسایگی شما زندگی می‌کردند – «افراد کوچک» که سیستم نازی‌ها را زنده نگه می‌داشتند تا راه خود را ادامه بدهد. می‌دانستم که می‌خواهم از دیدگاه این عاملان فیلم بسازم و بنابراین دنبال یک داستان مناسب بودم.

پس در ابتدا، ایده ساختن فیلمی درباره پدیده یک نسل مطرح بود و داستان ویلی هرولد بعداً خودش را به شما پیشنهاد کرد؟

بله.

چه چیزی شما را مجذوب دیدگاه عاملان کرد، چون این خطر را داشت که شخصیت منفی،  قهرمان شود و فیلم از منظر کسی که احساس نزدیکی کردن با او بسیار دشوار است، روایت شود؟

فیلم، تماشاگر را با مجموعه‌ای متفاوت از پیشنهاد‌ها در مقایسه با فیلمی روبرو می‌کند که به آن‌ها اجازه می‌دهد به شخصیتی به لحاظ اخلاقی درستکار، پیوند بخورند. همه ما امیدواریم و تصور می‌کنیم که به لحاظ اخلاقی آن‌قدر درستکار و شجاع هستیم که بتوانیم با سیستم مخالفت کنیم، اما تاریخ و حقایق چنین چیزی را تائید نمی‌کند. من می‌خواستم هیچ قطب‌نمای اخلاقی مشخصی نباشد، و تماشاگر را مجبور کنم دیدگاه خود را پیدا کند و از خود بپرسد «اگر من در این موقعیت بودم، چه کار می‌کردم؟» ما دوباره نزدیک پرتگاه ایستاده‌ایم که مقابله با آن مهم است. باید به محدودیت‌ها، نقاط قوت و باورهای خود فکر کنیم و وانمود نکنیم که خودبه‌خود حل می‌شود.

«کاپیتان» اولین فیلم تاریخی شماست. تحقیقات درمورد طراحی صحنه، صحنه‌پردازی، لباس و موارد دیگر، چقدر طولانی و خاص بود؟

همین که با داستان ویلی هرولد روبرو شدم، سعی کردم بفهمم چگونه می‌توانم آن را به فیلم تبدیل کنم و می‌خواهم چه جور فیلمی باشد. به خودم گفتم، فیلمی که درباره خشونت و گذشته ناسیونال سوسیالیست آلمان می‌سازم چه طور خواهد بود؟ متوجه شدم باید تحقیقات زیادی انجام دهم و کتاب‌های تاریخی و روانشناسی، خاطرات و رمان‌ها را بخوانم… سعی کردم پاسخ این سؤال را پیدا کنم: «چگونه ممکن بود این اتفاق بیفتد؟» آخرین پرونده باقی‌مانده از این ماجرا را در آرشیوهای ایالتی در اولدنبورگ خواندم، و از بنای یادبود اردوگاه کار اجباری اِستروِگن – یادبود اردوگاه کار امسلاند – بازدید کردم، جایی که یک زندانی سابق، مینیاتوری از اردوگاه را بر مبنای آنچه در ذهن داشت، ساخت. نسبت‌ها به‌طور هدفمند نادرست بودند: برج‌ها بسیار بلند بودند، حصارها بسیار ضخیم بودند، دروازه به طرز باورنکردنی محکم بود – یک نگاه ذهنی، و نه واقعی به گذشته. کار او خیلی عمیق‌ بر من تأثیر گذاشت و واقعی‌تر از یک مدل با مقیاس مناسب جلوه کرد. با وجود این که «کاپیتان» از دیدگاه قربانیان روایت نمی‌شود، این نوع نگاه تجربی به گذشته، یک اصل راهنما برای من شد و ترغیب کرد فیلم را با یک سطح انتزاعی بسازم.

آن بینش چگونه تصور شما را از شخصیت ویلی هرولد تغییر داد؟

صادقانه بگویم: به‌نوعی هرچه بیشتر یاد گرفتم، کمتر درک کردم، و به این نتیجه رسیدم که مسئله، تجزیه و تحلیل شخصیت ویلی هرولد یا استفاده از اصطلاحات روان‌شناسی بالینی نیست. هر وقت سعی کردم اسمی روی آن بگذارم، حس تقلیل ایجاد شد. تصمیم گرفتم هر کس خودش باید تصمیم بگیرد که ویلی هرولد کیست و چرا آن کارها را کرد. یک نقطه خالیِ عمدی در مرکز این شخصیت هست که به تماشاگر اجازه می‌دهد پاسخ‌های خود را پیدا کند.

 این ایده در مرحله نوشتن فیلمنامه تغییر کرد؟

متبلور شد، اما هنوز چیزی هست که من را تا حدی که نمی‌توانم آن را توضیح دهم، شگفت‌زده می‌کند. متأسفانه، آنچه این روزها در جهان اتفاق می‌افتد، به من کمک می‌کند تا بفهمم چگونه به‌راحتی می‌توان دموکراسی را برانداخت و از آن استفاده و سوء استفاده کرد. جنایات و نسل‌کشی به شرایط خاص نیاز دارد. با لفاظی و شعار شروع می‌شود. مخالفان را از انسانیت تهی کنید. موقعیت «آن‌ها» در برابر ما ایجاد کنید. بعد بگویید قوانین تمدن دیگر قابل اجرا نیست. کشتن مشکلی ندارد. این نگاه با مشروعیت بخشیدن به جنایاتِ انجام‌شده همراه می‌شود.

به‌نوعی «کاپیتان» را یک فیلم تاریخی اصیل می‌نامید؟

من طرفدار «فتیشیسم اصالت» نیستم، این عبارت فوق‌العاده‌ای است که کریستینا نورد، منتقد فیلم آلمانی وقتی استدلال کرد که چگونه فیلم‌های آلمانی درباره گذشته نازی‌ها، اساساً معادل فیلم‌های تاریخی بریتانیایی شده‌اند، به کار برد. تصور غلط این است که اگر به‌درستی به جزئیات لباس‌ها و ماشین‌ها توجه داشته باشید، مقطع زمانی را هم به‌درستی ترسیم کرده‌اید، اما ازآنجاکه هیچ‌یک از افراد سازنده فیلم در آن زمان به دنیا نیامده بودند، و تنها کاری که می‌توانستیم انجام دهیم این بود که تحقیق کنیم و عکس‌ها و فیلم‌های آن زمان را ببینیم و درباره آن بخوانیم، این به‌اصطلاح بازآفرینی واقعیت، یک ترفند محض بود. تاریخ، نگاهی به گذشته‌ از زمان حال، با سوگیری‌ها و دل‌مشغولی‌های خاص آن است. هرگز نمی‌خواستم وانمود کنم که این‌طور نیست. البته، همه لباس‌های فرم در فیلم به‌درستی طراحی شد، چون «کاپیتان» فیلمی درباره لباس‌های فرم است، اما ما در سایر موارد آزادی‌های زیادی در نظر گرفتیم. می‌خواستم مطمئن شوم در هر کاری که انجام می‌دهیم، لایه‌ای از انتزاع باشد. دکورها، بازیگری، لحن فیلم.

مکس هوباچر

صحبت درمورد بازیگری شد. ساخت فیلم حتماً برای آن‌ها یک چالش بود، به‌ویژه برای مکس هوباچر بازیگر اصلی جوان شما. چطور بازیگران خود را برای این زمان و مکان بسیار خاص آماده و چگونه با آن‌ها کار کردید؟

فکر می‌کنم بخش زیادی از آن در فیلمنامه بود. اگر به فیلم‌هایی نگاه کنید که به خشونت، وحشیگری و جنبه‌های تاریک بشریت می‌پردازند، بیشتر آن‌ها یک سوراخ کوچک به شما می‌دهند که می‌توانید از آن فرار کنید، چه طنز باشد و چه شخصیتی که می‌توانید او را بقاپید. فیلمنامه من هیچ‌کدام از این‌ها را نداشت. به شما اجازه نمی‌داد از قلاب خارج شوید. فکر می‌کنم این ایده برای همه افراد درگیر پروژه که فیلمنامه را خواندند، بسیار واضح بود.

بازیگران در مدت فیلمبرداری چه تجربه‌ای داشتند؟

هر یک از بازیگران در نقطه‌ای از هم پاشیدند، بیشتر در مقطعی که در اردوگاه در حال فیلمبرداری بودیم. مکس هوباچر، بازیگر نقش ویلی هرولد، وقتی بازدید او از بازداشتگاه را با همه آن زندانیان، فیلمبرداری می‌کردیم، شوکه شد. برند هولشر، بازیگر نقش کارل شوته، پس‌ازآن که شخصیت او به زندانیان در گودال شلیک کرد، به گریه افتاد. ما در فیلم هرگز قربانیان را نشان نمی‌دهیم، اما هنگام فیلمبرداری همیشه افرادی در گودال بودند و من از آن‌ها خواسته بودم برای زندگی خود التماس کنند. برخی این‌قدر خوب این کار را انجام دادند که وقتی گفتم «کات»، برند هولشر گریه‌اش گرفت. ادامه فیلمبرداری آن شب برای او بسیار سخت بود. وقتی شخصیت میلان پشل بعد از کشتار به گودال رفت و پا روی اجساد (که آن‌ها را نمی‌بینیم) گذاشت، خودم شوکه شدم. همه ما در مقاطع خاص تحت تأثیر قرار گرفتیم.

با بازیگران خود زیاد تمرین کرده‌اید؟

چند هفته تمرینات گسترده‌ انجام دادیم. نه لحن فیلم و نه بازیگری، طبیعت‌گرایانه نیست. ما باید لحن و نیت‌ها را تنظیم می‌کردیم تا مطمئن شویم زیاد در یک جهت یا جهت دیگر کج نشده‌ایم. بازیگران خیلی خیلی سخت کار کردند تا آن خط را طی کنند.

«کاپیتان» اولین فیلمی است که سیاه و سفید فیلمبرداری کرده‌اید. این ایده از کجا آمد؟

گفته می‌شود مارتین اسکورسیزی به‌طور آزمایشی نماهایی از «گاو خشمگین» را رنگی فیلمبرداری کرد و به مایکل پاول نشان داد. پاول چیزی شبیه این به او گفت: «تو نمی‌توانی این فیلم را بااین‌همه خون، رنگی بسازی، مردم نمی‌توانند غیر از خون و غیر از سرخی، به چیز دیگری نگاه کنند. باید این فیلم را سیاه و سفید بسازی!» به اعتقاد من این حرف ازنظر نحوه درک تماشاگران از خشونت در فیلم، بسیار هوشمندانه است و فکر کردم: ما اینجا یک داستان بسیار خونین داریم. نیاز دارم مردم به نحوی کاملاً دل‌زده نشوند. ضمناً یک انتخاب شهودی بود چون من گذشته را بیشتر از طریق عکس‌های سیاه و سفید می‌شناسم. دلیل سوم، زیبایی‌شناسی بود: می‌خواستم فیلم کیفیت انتزاعی داشته باشد. فیلم تعمداً یک حالت نمایشی دارد و سیاه و سفید بهتر از رنگ با آن تناسب دارد.

شما هم در ایالات متحده و هم در آلمان زندگی و کار می‌کنید. انتظار چه نوع واکنشی را از تماشاگران داشتید؟

پیش‌بینی آن دشوار بود، اما آلمانی‌ها این نوع شخصیت‌ها را در یک فیلم آلمانی ندیده‌اند. فکر می‌کنم کمی ناهمخوانی شناختی هم هست که برای مثال تماشاگران آمریکایی ممکن است خیلی با فیلم ارتباط برقرار نکنند. همان‌طور که ما «۱۲ سال بردگی» را متفاوت با آمریکایی‌ها تماشا می‌کنیم. این فقط به تفاوت فرهنگی مربوط می‌شود.

منبع: سایت رسمی جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو

تماشای این فیلم در نماوا