مجله نماوا، حسین آریانی

چه مانند مارتین اسکورسیزی بزرگ از مخالفان سینمای ابر قهرمانانه باشیم و فیلم‌ها و سریال‌های ابرقهرمانانه را مثل «شهربازی» و فاقد ارزش‌های هنری و سینمایی بدانیم و چه از علاقه‌مندان و طرفداران این گونه آثار باشیم، ارزش‌گذاری یک فیلم یا سریال در هر گونه‌ای که می‌خواهد باشد، نمی‌تواند پیش از مشاهده و تحلیل آن اثر، تنها به جهت انتسابش به یک گونه انجام بگیرد. هر چند آن اثر متعلق به گونه‌ای چون سینمای ابرقهرمانانه (که در گونه‌های دیگری همچون اکشن، فانتزی و علمی تخیلی هم رده‌بندی می‌شود) باشد که بعد تجاری آن به شکل واضح و مشهود از جنبه هنری و سینمایی‌اش پیشی گرفته است. (به قول اسکورسیزی گونه‌ای که تعادل ظریف میان تجارت و هنر را بر هم زده و به‌سادگی اجازه‌ی حاکم شدن تجارت را داده است). به عبارت دیگر فیلم یا سریال خوب یا بد در همه گونه‌ها کم و بیش موجود هستند؛ به همین دلیل با یک حکم‌ کلی و از پیش تعیین‌شده نمی‌توان همه آثار یک گونه را پیشاپیش مردود و بی‌ارزش شمرد. (همانطور که اشاره شد حتی اگر آن اثر متعلق به گونه‌ای باشد که آثار هنرمندانه و قابل تامل در آن انگشت شمارند). بله، در گونه‌ای مثل سینمای ابرقهرمانانه، با آثار سطحی و کلیشه‌‎ای بسیاری، روبرو هستیم؛ ولی این موجب نمی‌شود که از نمونه‌های شاخص این گونه، مثل سه گانه‌ی بتمن «کریستوفر نولان» غافل باشیم و آن‌ها را نادیده بگیریم.   

پس از نمایش فیلم «انتقام‌جویان: پایان بازی» (۲۰۱۹) و فروش فوق‌العاده آن، بسیاری منتظر فاز چهارم مجموعه آثار جهان سینمایی مارول بودند. انتظارها در سال ۲۰۲۱ به پایان رسید و سریال «وانداویژن» مینی‌سریال اینترنتی آمریکایی و محصول جدید کمپانی مارول و اولین سریال از فاز چهارم دنیای سینمایی مارول در شبکه‌ی دیزنی پلاس (سرویس پخش اینترنتی دیزنی) پخش شد. سریال «وانداویژن» به داستان «اسکارلت ویچ» یا «واندا ماکسیمف» و «ویژن» پس از وقایع فیلم «انتقام‌جویان: پایان بازی» می‌پردازد.

قبلا با دو شخصیت «واندا» (با نقش‌آفرینی الیزابت اولسن) و «ویژن» (با نقش‌آفرینی پل بتانی) در سری فیلم‌های مارول البته در حد و اندازه‌ی شخصیت‌های فرعی داستان، آشنا شده‌ایم؛ اما در سریال «وانداویژن» آن‌ها شخصیت‌های اصلی و محوری هستند و قرار است با این دو شخصیت آشنایی بیشتری پیدا کنیم.  

اپیزود اول و دوم سریال «وانداویژن» فضایی متفاوت با آثار ابرقهرمانی معمول دارند؛ ما در این دو قسمت با شخصیت‌های «واندا» و «ویژن» در قالب یک سریال کلاسیک سیاه و سفیدِ به سبک کمدی های سیتکام روبرو می‌شویم.

اما واژه «سیتکام» (Sitcom) به چه معنا است؟ اصطلاح «سیتکام» از تلفیق دو کلمه Sit مخفف Situation یا موقعیت و کلمه Com مخفف Comedy (کمدی) به وجود آمده است. این اصطلاح در حقیقت به نوعی از برنامه‌سازی، در همان سبک «کمدی موقعیت» یاSituation Comedy اشاره دارد. به عبارت دیگر سیتکام‌ها، نوعی از کمدی‌های تلویزیونی، معمولاً هفتگی هستند که در آن‌ها شخصیت‌هایی ثابت، موقعیت‌های متفاوتِ کمدی را خلق می‌کنند. از ویژگی‌های اصلی سیتکام‌ها استفاده از صدای خنده تماشاگران در صحنه‌های کمیک، و تصویر‌برداری اکثر سکانس‌ها در لوکیشن‌های معمولی و روزمره، مثل یک خانه یا یک دفتر کار است.

ناگفته پیدا است که سیتکام و سیاه سفید بودن اپیزودهای اول و دوم یک سریال آن هم در ژانر ابرقهرمانانه چقدر اقدام ضدکلیشه و پرریسکی است. شیوه متفاوتی که در ابتدای یک اثر ابرقهرمانانه، مخاطب را غافلگیر و متعجب می کند. دوستداران دنیای مارول در این دو اپیزود از روبرو شدن با «واندا» به عنوان یک زن خانه‌دار و «ویژن» به عنوان یک کارمند و مرد خانواده‌ی تازه ازدواج کرده‌ در متن زندگی آرام یک خانواده خوشبخت آمریکایی دهه ۶۰ در شهر کوچک «وست‌ویو» غافلگیر و البته تا حدی سرخورده می‌شوند. «واندا» و «ویژن» در این دو اپیزود قدرت‌های فراطبیعی‌شان را از مردم پنهان می‌کنند و هیچ خبری از فضای هیجان‌انگیز و پر اوج و فرود فیلم‌های مارولی در این اپیزودها نیست.

در اپیزود اول سریال «وانداویژن»  شاهد یک سیتکام کلاسیک نسبتا قابل توجه هستیم. ولی به تدریج در اپیزود دوم به دلیل به‌سامان بودن بیش از اندازه همه چیز، و زرق و برق بی‌اندازه فضا در کنار غیرمنطقی بودن برخی از حوادث، این حس در مخاطب تقویت می‌شود که با دنیایی غیر‎‌طبیعی سر و کار دارد. البته کسانی که مرگ «ویژن» را در فیلم «انتقام‌جویان: پایان بازی» به یاد دارند، پیش از این و شاید از همان آغاز به فضای غیر‌عادی این دو اپیزود مشکوک شده‌‌اند. 

شوخی‌های سریال در اپیزود دوم به تدریج حالت یکنواخت و تکراری پیدا می‌کنند و بیش از قسمت اول، تلفیق‌شان با اثری ابرقهرمانانه عجیب نظر می‌رسد؛ تا اینکه در صحنه‌ای در اواخرِ اپیزود دوم، شخصی با لباس زنبور‌‌داری از خروجی فاضلاب شهری بیرون می‌آید و داستان وارد فضای هیجان‌انگیز و مرموزی می‌شود؛ و این صحنه در اپیزود سوم و رنگی سریال بدل می‌شود به کلید و دریچه‌ای برای ورود به داستان اصلی و ابرقهرمانانه اثر. از اپیزود سوم تا به پایان، هم با همان فضای ابرقهرمانانه معمول چنین آثاری مواجه هستیم.  

سریال «وانداویژن» از فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی فراوانی تاثیر پذیرفته است. تا آنجایی که حافظه نگارنده یاری می‌کند؛ مثل برخی از سیتکام‌های دهه ۶۰ بخصوص سریال «افسونگر» (Bewitched) و سریال کلاسیک علمی تخیلی چون «منطقه نیمه‌روشن» (The Twilight Zone) و البته فیلمی چون «نمایش ترومن» (پیتر ویر، ۱۹۹۸).

سریال «وانداویژن» از نظر عملکرد فراطبیعی و جادویی شخصیتی چون «واندا» در زندگی روزمره و طنز خاص شخصیت او یادآور شخصیت «سامانتا استیونز» (الیزابت مونتگومری) در سریال «افسونگر» است. دنیاهای چند بعدی و موازی، کنترل ذهن دیگران و زندگی روزمره ظاهرا متعارف و در اصل نامتعارف، یادآور سریال کلاسیک دهه شصتی «منطقه نیمه‌روشن» است. و این نکته که مخاطب شاهد یک نمایش و شوی تلویزیونی از یک زندگی رویاپردازانه و شیرین است که فرد یا افراد (اینجا بخصوص «ویژن») از نمایشی و شو بودن یا نبودن آن بی‌خبر هستند؛ یادآور فیلم «نمایش ترومن» است.

در حالی که عنصر عشق، حضور بسیار کمرنگی در فیلم‌های ابرقهرمانانه دارد، سریال «وانداویژن» به عنصر عشق به عنوان مضمون اصلی و محوری اثر می‌پردازد. «وانداویژن» دو نوآوری و کلیشه‌شکنی در ژانر ابرقهرمانانه انجام می‌دهد؛ اول شروع شدن اثر با یک سیتکام کلاسیک و سیاه و سفید است؛ و دوم اینکه، مضمونی عاشقانه را با تاکید و تامل بسیار و به عنوان مضمون اصلی تا انتها دنبال می‌کند.

اپیزود هشتم بهترین بخش سریال است در این قسمت همراه با «واندا» قدم به گذشته او می گذاریم و خاطراتش را مرور می‌کنیم. در این بخش به شناخت نسبتا کاملی از شخصیت واندا می‌رسیم و تا حدودی با این شخصیت، احساس همذات‌پنداری می‌کنیم. در یک نگاه کلی سریال «وانداویژن» برای علاقه‌مندان فیلم‌ها و سریال‌های ابرقهرمانانه لذت‌بخش، سرگرم‌کننده و قابل توصیه است.

تماشای این سریال در نماوا