مجله نماوا، علیرضا نراقی

مسئله خانواده و بحران اتحاد و میراث در آن یکی از الگوهای آشنا در بسیاری از سریال‌های داستانی معاصر است. خانواده هم بستر ملتهبی از تعصبات و تعلقات ریشه‌دار است و هم پیچیدگی‌های عاطفی عمیقی را در خود می‌پرود. شخصیت‌های درام در نسبت با کانون خانواده وجوهی درونی‌تر و مهمتر از روان خود را افشا می‌کنند. در این بستر، خیانت همواره مهلک‌تر و وفاداری سفت و سخت‌تر است و این احساسات و موقعیت‌های تنش‌آلود آنقدر به درام عمق و جاذبه می‌بخشد که می‌تواند موتور داستان را به طور خودانگیخته و قدرتمندی پیش ببرد. در بسیاری از سریال‌هایی که در سال‌های اخیر موفق بودند یک خانواده در هسته مرکزی وجود داشته که در چالش‌هایی درونی و جنگی بیرونی در تلاش است تا قدرت و میراث خود را حفظ کند. پس گذشته و آینده-پیش داستان و غایت آن- به طور ذاتی در درام‌های خانوادگی وجود دارند.

سریال یلواستون یک نئو وسترن است که توسط یکی از احیاگران و پیش قراولان این ژانر در زمانه ما یعنی تیلور شریدان خلق شده است. او پیش از این سریال عناصر وسترن را به شکلی درخشان در فیلم‌ های جنایی پلیسی «اگر سنگ از آسمان ببارد» (۲۰۱۶) و «رودخانه ویند» (۲۰۱۷) باز آفرینی کرد، اما «یلواستون» یک وسترن تمام عیار با تمامی عناصر ماهوی روایی، شمایلی و فرمی وسترن است که با زمینه‌هایی از اخلاقیات جدید و عناصری از ژانر جنایی معاصر سازی شده است. برای درک و لذت بیشتر از «یلواستون» برخی از عناصر ذاتی وسترن که در این سریال بازسازی شده است را در ادامه مرور خواهیم کرد.

اول: زمین

همه‌ی دعوا بر سر زمین است. زمین در غرب وحشی مهمترین عنصر است. زمین یعنی تعلق، خانواده، تولید، مالکیت غیر قابل نقض، ثروت و قدرت انحصاری مشروع. زمین در هر پهنه‌ای و گستره‌ای، در آمریکا اشتراکی یا ملی نیست، بلکه از آن کسی است که آن را فتح کرده باشد. این میراثی خدشه‌ناپذیر برای جادوانه ساختن یک خانواده است. زمین در اغلب ایالت‌های آمریکا به مالک اجازه استفاده از اسلحه را می‌دهد، زمین امکان کشتن را فراهم می‌کند. به همین دلیل زمین به معنای داشتن قدرت است. در تمامی وسترن‌ها دعوا بر سر زمین است. بومیان، مهاجران و البته مهاجمان شهری بر سر زمین می‌جنگند؛ این در ذات آمریکاست.

 در «یلواستون» نیز اصل ماجرا زمین است. اما از مزرعه «یلواستون» و مالکش جان داتون با بازی درخشان و بارها تحسین شده کوین کاستنر خون فوران می‌کند، گویی که خون باروری زمین را ممکن می‌سازد و امنیت آن را تضمین می‌کند.

دوم: سرخ‌پوست‌ها

در ذات وسترن و جنگ‌های آن اختلاف میان سرخ‌پوستان و مهاجمان وجود دارد. در وسترن‌های اولیه، سرخپوست‌ها فقط مشتی انسان عقب افتاده و وحشی تصویر می‌شدند که باید کشته شوند تا آمریکا ساخته شود و نظم برقرار گردد. کم کم و به کندی این تصویر وسترهای اولیه دچار دگردیسی شد و سرخ‌پوست‌ها از آن حالت شبه انسانیِ ترسناک به انسان بدل شدند که حق دفاع از سرزمین و فرهنگ خود را دارند. اما دعوای میان بومی‌ها و سفیدپوستان همچنان تنوره داغ و پر تنش وسترن را گرم نگه می‌داشت. در «یلواستون» از اساسی‌ترین تم‌ها انتقام و دادخواهی بومیان از سفیدپوست‌های مهاجم است. آنها به عنوان قومی تحقیر شده و مورد تهاجم در «یلواستون» تلاش دارند تا زمین‌های اجدادی خود را پس بگیرند.

البته که همچنان تصویر رئیس توماس رین واتر با بازی جیل بیرمینگام به عنوان کسی که از طریق خشونت و سیاسی‌کاری در پی بازپس گیری زمین‌های سرخ‌پوستان و گسترش قدرت آنها در مونتانا است، تصویری آنتاگونیستی و منفی است، اما در کنار او مونیکا لانگ به عنوان عروس جان داتون تصویری استدلالی و دادخواهانه است تا با ظلمی که بر سرخ‌پوستان رفته است و همچنان جاری است مبارزه کند. از جمله عناصری که باعث می‌شود آثاری چون «یلواستون» را نئووسترن نامید همین نگرش تازه به بومیان و زاویه دید انتقادی نسبت به سفید‌پوستان و ارزش‌های وسترن‌های کلاسیک است.

سریال یلواستون

سوم: تقدس خانواده هسته‌ای

خانواده داتون اصلاً خانواده‌ای گرم و صمیمی نیست. آنها اگر دشمنی مشترک نداشته باشند خودشان یکدیگر را نابود خواهند کرد. نفرت، احساسات فروخورده، خشونت و انتقام در میان داتون‌ها موج می‌زند، اما گویی همه آنها می‌دانند که در عین این تنش‌های آرام نشدنی و زخم‌های بی‌مرهم، خانواده و حفظ میراث آن- زمین- ضرورتی غیر قابل بحث است. به همین علت هم کوچکترین خیانت یا لغزشی صلاحیت آنها را در خانواده باطل می‌کند و آنها را در بهترین و بخشنده‌ترین حالت به خوابگاه گاوچران‌ها، دادن ینجه به اسب‌ها  و جمع کردن مدفوعشان تبعید خواهد کرد. اما در زیر این رابطه استراتژیک و جنگ‌محور عشقی که میان خانواده حضور دارد هم به اندازه نفرت افراطی است. آنها برای یکدیگر می‌میرند، در نجات یکدیگر تردید نمی‌کنند و می‌دانند که با هم بودن رمز قوی بودن و ماندگاری آن‌هاست.

چهار: رفاقت

از اصول اساسی وسترن‌ها رفاقت است. این رفاقت اگرچه اغب ظاهری مردانه دارد- و اصلاً وسترن با مایه‌های مردسالارانه هم‌خانواده است- اما اصلا، از همان وسترن‌های کلاسیک منحصر در مردها نبوده است، بلکه حتی زن‌ها نیز اهل ماندن تا سرحد مرگ پای دوست و همراهی با ارزش‌های رفیقانه هستند. روابط و ارزش‌های انسان‌ها و همدلی و همراهی با آنها در ساختار درام مبتنی بر میزان پایبندی‌شان به رفاقت است. هر چه بامعرفت‌تر محبوب‌تر، هر چه بی-مرام‌تر منفورتر؛ مثال بارز این تقابل را در «یلواستون» می‌توانیم در شخصیت ریپ با بازی کول هاوسر به عنوان نماد رفاقت و پایمردی دید و مثال مقابل این شخصیت دوست داشتی، جیمی پسر سست عنصر جان با بازی وس بنتلی است.

پنجم: اسب‌ها

اسب‌ها فقط مرکب نیستند، فقط جغرافیا و شیوه زندگی نیست که در وسترن اسب‌ها را به عنصری با اهمیت تبدیل می‌کند. اسب‌ها همدم و مهمترین شخصیت یاریگر قهرمان‌های وسترن هستند. چیزی شبیه به محرم راز در درام-های کلاسیک. در همان قسمت اول «یلواستون» جان داتون از فشار و مشکلاتی که به او هجوم آورده به طویله پناه می‌برد و کنار اسب‌ها می‌خوابد. این عادتی است یا بهتر است بگوییم آیینی است برای بازپروری. سرخپوست‌ها پیش از هر مبارزه برای اسب‌های خود دعا می‌خوانند و بر بدن آنها نشان و طلسم می‌کشند چرا که آنها حتی از همرزمان دیگر مهمترند؛ اسب‌ها اگر نباشند آنها در گستره مزارع پایان‌ناپذیر و طبیعت وحشی دوام نخواهند آورد. به همین دلیل در «یلواستون» ما به شکلی جالب توجه و دلپذیر با کلوزآپ‌های متناوبی از اسب‌ها مواجهیم و دقیقاً از درون نگاه و حالت اسب‌ها احساس می‌گیریم. هر شخصیتی از کوچک و بزرگ با اسبی مأنوس و همدم است. آدم‌ها در وسترن اغلب تنها هستند به خصوص قهرمان‌ها و این تنهایی گویی بدون یک اسب و خیره ماندن به افق در وسترن عینیت پیدا نمی‌کند و «یلواستون» سرشار از این لحظات است.

ششم: چشم انداز

وسترن یعنی وسعت، یعنی پرده عریض، یعنی افقی که تا نگاه توان دارد، ادامه دارد. «یلواستون» سریال است، بر پرده بزرگ نمایش داده نمی‌شود اما توانسته با نوع دکوپاژ و صحنه پردازی درخشان شریدان به همان چشم اندازه‌های وسیع و زیبای وسترن برسد و تصویر را به عیشی مدام و جاری در اثر تبدیل کند.

تماشای آنلاین سریال یلواستون در نماوا