مجله نماوا، گلاره محمدی

الان و در این لحظه که شما در حال خواندن این یادداشت بر سریال «نوبت لیلی» هستید، فردی در جهانی دیگر مشغول انجام کاری کاملاً مشابه شماست؛ در سیاره‌ای شبیه به زمین، در منظومه‌ای مشابه با منظومه شمسی و در کهکشانی کاملاً همسان با کهکشان راه شیری. این همان نظریه جهان‌های موازی است که در مکانیک کوانتومی اینگونه تعریف می‌شوند؛ «جهان‌هایی است که از یکدیگر تنها توسط یک رویداد کوانتومی جدا می‌شوند.»

داستان «نوبت لیلی» بر پایه همین نظریه شکل گرفته و بسط و گسترش داده شده است و از همین روست که بیننده را با پیچیدگی‌های متعددی روبرو می‌کند تا جایی که می‌توان گفت اگر تماشاگر شش دانگ حواسش به روایت در هر قسمت نباشد، قطعاً سیر اتفاقات و خرده داستانهایی که در هر بخش به نمایش در می‌آید را درک نکرده و ارتباطش با سریال مخدوش خواهد شد. به‌عنوان مثال آیینه به‌عنوان یک شیء، کارکردی ویژه و تاثیرگذار در داستان دارد و در همان قسمت نخست، بر نقش آیینه و چهره‌هایی که روبه‌روی آن قرار می‌گیرند و نیز وسیله‌ای به نام کلایدسکوپ(زیبابین) که آن نیز از آیینه ساخته می شود، تاکید شده که این تاکید را می‌توان در جهت القای چندوجهی بودن اثر دانسته و بر کارکرد دراماتیک این شیء(آیینه) سحه گذاشت. حال اگر این نکات، مورد توجه بیننده قرار نگیرد قطعاً در همراهی او با قصه لکنت‌هایی به وجود خواهد آمد.

انتخاب سوژه‌ای نو و کمتر تجربه شده از سوی روح‌الله حجازی آن هم در قالب مجموعه‌ای پلتفرمی، ریسک بزرگی محسوب می‌شود که حاصلِ آن تا اینجا و با پخش ۵ قسمت قابل دفاع و پذیرفتنی است. در تعریف سریال «نوبت لیلی» آمده است؛ درامی فانتزی، رازآلود و عاشقانه (که این بخش هنوز و با پخش ۵ قسمت پررنگ نشده است) پس طبیعتاً با اثری متفاوت از سایر تولیدات سال‌های اخیر (خصوصاً در پلتفرم‌های اینترنتی) مواجهیم. چرا که از مولفه‌هایی مانند داستان‌های عاشقانه یا کمدی، بازیگران متعدد و چهره (بجز مریلا زارعی و حمید فرخ‌نژاد که حضورشان در هر فیلم یا سریالی با اقبال مخاطب همراه است) و نیز روایت‌های ساده و فاقد پیچیدگی، خبری نیست.

حجازیِ نویسنده در کنار دو تن از نویسندگان توانمند؛ مهدی شیرزاد فیلمنامه‌نویس مجموعه‌های موفقی چون «پرده‌نشین» و «خسوف» و سروش چیت‌ساز نویسنده رمان «زِلِ آفتاب» (برنده جایزه ادبی «ما»)، توانسته است فضای دراماتیک پُر رمز و راز و ویژه‌ای را پیش روی مخاطب بگذارد تا با عبور از دل آن بتواند معمای هستی را کشف کند.

از سوی دیگر، حجازیِ کارگردان با بهره‌گیری از عناصری چون موسیقی الهام‌بخشِ بامداد افشار که جادوی موجود در قصه را دوچندان می‌کند، طراحی صحنه آیدین ظریف که فضای بصری قصه را سر و شکل داده و ذهنیتِ مخاطب را عینیت می‌بخشد (در این ارتباط نمی‌توان از نقش فیلمبرداری و نورپردازی نیز غافل شد که در هرچه بهتر دیده شدن فضاسازی داستان تاثیرگذار بوده‌اند) و رویکردِ فرم‌گرایانه‌ای که برای روایت داستانش برگزیده، درامی فانتزی (سورئال) را به شکلی جسورانه به تصویر کشیده و در این مسیر از تجربه‌گرایی و شاید عدم برقراری ارتباط میان اثر و بخشی از مخاطبانش نهراسیده است. او تلاش کرده با پرهیز از کلیشه‌ها حرف جدیدی برای مطرح کردن داشته باشد، که در سینمای محافظه کارِ ما قدمی رو به جلو محسوب می‌شود.

نوبت لیلی

آغاز قصه یا یک کنجکاوی

قصه «نوبت لیلی» با نمایش کنجکاوی دخترکی آغاز می‌شود که در حالِ سرک کشیدن به کمدِ مادر است و با سر رسیدنِ او غافلگیر می‌شود. از همین لحظه تا قسمت پنجم شاهد ارتباط نزدیک میان دختر(در سن و سال و موقعیت‌هایی متفاوت) با مادرش (به همان نسبت و در شرایطی دیگر) در جهان‌های موازی هستیم. در همین ارتباط در می‌یابیم همانگونه که نام خواهران لیلی (ترنم، ترمه و تارا) تناسبی با نام او ندارد، نقشی که لیلی در داستان ایفا می‌کند نیز به کلی متفاوت است؛ او قرار است از خلال وقایع مرموزی که از کودکی تابحال تجربه کرده و همچنین روایت‌هایی را که در کتابی به قلم هانیبال قیروانی (نوبت لی‌لی) خوانده، از آنچه بر خانواده‌اش گذشته رمزگشایی کند و با به سرانجام رساندن وضعیت نگارگری نیاکانش، نحوست را از خانه و خانواده‌اش دور کند.

نکته‌ای که در این مجموعه در مقایسه با سایر عناصر از هماهنگی کمتری برخوردار است، بازیِ خواهران لیلی است. با پذیرش این نکته که قرار بر این بوده نقش پردیس احمدیه (لیلی) به‌عنوان شخصیت اصلی و پیش برنده داستان پررنگ‌تر از دیگر خواهرانش باشد، نمی‌توان ضعف سه بازیگر دیگر در ایفای نقش‌شان را توجیه کرد. اتفاقاً کنتراستی که می‌توانست میان شخصیت هریک از این چهار خواهر، وجود داشته باشد، منحصر به فرد بودن کاراکترِ لیلی و ارتباط ویژه اش با مادر را پذیرفتنی‌تر می کرد.

در میان بازیگران قطعاً حضور اثرگذار و کم نظیر مریلا زارعی را نباید از نظر دور داشت. او با نقش‌آفرینی میخکوب‌کننده‌اش در قسمت اول، ترکیبی از اقتدار و استیصالِ یک زن را به تصویر کشید و تماشاگر را به تحسین واداشت چنانکه با گذشت چهار قسمت از پخش نخستین قسمت و حضوری کوتاه تر در قسمت های بعدی، همچنان بر قله داستان ایستاده است. در کنار او حمید فرخ‌نژاد کوشیده نقش بازنده‌ای را به نمایش بگذارد که در زندگی زناشویی شکست خورده، مادرش به فراموشی دچار است و تنها دلخوشیِ او دختر کوچکش لیلی است.

سایر بازیگرانی که تا قسمت پنجم نقش آفرینی‌شان را دیده‌ایم، حضوری به اندازه و باورپذیر را به نمایش گذاشته‌اند؛ از نیوشا علیپور(کودکیِ لیلی) تا لادن مستوفی (بی‌رخ) و منتظریم در قسمت‌های بعدی کاراکتری متفاوت از مهران غفوریان را شاهد باشیم. اگرچه هنوز برای قضاوتی کامل و همه جانبه تا پایان این مجموعه فرصت باقیست و نمی‌توان تنها با دیدن پنج قسمت از یک مجموعه، تحلیل منصفانه و دقیقی درباره آن داشت؛ اما همچنان بر این باورم که «نوبت لیلی» با این شروع، توانسته تماشاگرانش را به دیدن قصه ای تازه در اتمسفری متفاوت دعوت کرده و او را با رضایت در پایان هر قسمت بدرقه کند.

*مصرعی از رباعیات خیام

تماشای «نوبت لیلی»‌ در نماوا