مجله نماوا، نغمه خدابخش

بهرام توکلی با ساخت اولین فیلم بلند سینمایی خود «پا برهنه در بهشت» در سال ١٣٨٨ توانست نظر مخاطبان جدی سینما را به خود جلب کند. در ادامه با ساخت فیلم‌هایی چون «پرسه در مه»، «اینجا بدون من» و «آسمان زرد کم‌عمق» به‌عنوان کارگردان و فیلمنامه‌نویس کاربلد سینما جایگاه خود را تثبیت کرد.

ساختار مدرن آثار توکلی از ویژگی‌های منحصر به فرد اوست اما او آثارش را به این امضای خاص محدود نکرد و در فضاهایی متفاوت دانش خود را آزمود. از فضاهای سرد و فانتزی با پرسوناژهای معدود فاصله گرفت و در فیلم «من دیه‌گو مارادونا هستم» فضایی رئال و کمیک را به تصویر کشید. پس از آن با الهام از داستانی واقعی اثر قابل توجه «تنگه ابوقریب» را در فضایی جنگی خلق کرد که یکی از تاثیرگذارترین آثار در سینمای دفاع مقدس است. آخرین ساخته بلند سینمایی او نیز متفاوت از دیگر آثارش براساس زندگینامه شخصیت مهم ورزشی جهان با عنوان «غلامرضا تختی» در سال ١٣٩٧ است.

 توکلی علاوه بر تجربه در سینما در تولید آثاری در تلویزیون نیز همکاری داشته و ورود او به دنیای نمایش خانگی با مجموعه «نهنگ آبی» است که در مقام نویسنده فیلمنامه همکاری داشت.

«مترجم» اولین تجربه کارگردانی توکلی در شبکه نمایش خانگی است که در همان دو قسمت ابتدایی از ایده‌های خاص بصری خود بهره برده و روایتی مدرن و فضایی متفاوت را با همکاری سعید ملکان در مقام تهیه‌کننده و طراح صحنه، همچون همکاری‌های قبلی‌شان، به تصویر کشیده و به دور از فضای رئال و بدون در نظر گرفتن جغرافیایی خاص دنیای منحصر به فرد خود را به نمایش گذاشته است.

فضاسازی خاص، سوژه‌ای جذاب با ساختاری متفاوت، «مترجم» را از دیگر مجموعه‌ها متمایز کرده است.

تلاش برای دانستن آنچه نمی‌دانیم

صدای شخصیت اصلی داستان به عنوان راوی قصه با نماهایی جذاب و دیدنی نقطه آغازیست که جذب بیننده را در لحظه‌های ابتدایی باعث می‌شود. روایتی که خبر از وقوع اتفاقی می‌دهد که پشیمانی راوی را در پیش دارد. در واقع ابتدای داستان نقطه پایانی است برای غزاله که حال تصمیم گرفته برای شخصی که نمی‌دانیم کیست، ماجرایی که از سر گذرانده  را از اول روایت کند!

اضطراب کاراکتر، نحوه ادای دیالوگ‌ها و نریشن، دوربین سیال، نورپردازی خاص دست به دست هم می‌دهند تا حس نگرانی و هیجان را در مخاطب ایجاد کرده و همراهی او را باعث شود.

قهرمان داستان دختری است به‌نام غزاله که به‌دنبال حل معمای از دست دادن برادرش است. قصه حول محور دغدغه‌های او می‌چرخد، به هر مکانی که وارد می‌شود و هر نقشه‌ای که در ذهنش نقش می‌گیرد شخصیت‌هایی حضور دارند که با نریشن او معرفی می‌شوند. در لابلای سرعتی که کاراکتر اصلی را احاطه کرده سکانسی سرد و تاریک از اجرای تئاتر به نمایش در می‌آید تا نقبی زده شود بر روابط زوج قصه.

در قسمت اول همه چیز سریع اتفاق می‌افتاد و مخاطب را گیج و سردرگم می‌کند. وضعیت تماشاگر مانند نریشن غزاله است که می‌گوید: «از شدت هیجان اجرا کرد ایده هام خطر و حس نمی‌کردم، بخش منطقی مغزم از کار افتاده بود…» غزاله هیجان زده‌ی نقشه‌هایی است که در ذهن دارد و مخاطب را نیز درگیر هیجانات و ذهن مغشوش خود می‌کند و گاها نمی‌تواند پا به پای غزاله پیش برود و از ماجرا عقب می‌ماند، اما با پیش‌برد داستان و نشان دادن نماهایی از ذهن کاراکتر قبل از وقوع اتفاقات، روایت قابل درک و پذیرش می‌شود.

شتاب و ریتم تند تا انتهای قسمت اول ادامه پیدا کرده و با اتفاقی غیرقابل پیش‌بینی و تجربه‌ای تلخ برای غزاله به پایان می‌رسد و اینگونه انتظار تماشاگر را برای پیگیری داستان باعث می‌شود.

قسمت دوم حکایت متفاوتی دارد. غزاله آرام شده و دست از هیجاناتش برداشته در نتیجه ریتم تند قسمت اول سرعت خود را از دست می‌دهد. در قسمت اول قهرمان داستان تنها غزاله است، اما در قسمت دوم زنی دیگر، پانته‌آ پناهی‌ها، که در قسمت اول به ظاهر منفعل بوده با اطلاعاتی که داشته وارد ماجرا شده و با مدارک موجود و تشویق غزاله به ادامه راه سعی می‌کند از معمای موجود سر در بیاورد.

اتفاقاتی به شکل موازی در حال وقوع است و آرام آرام آنچه در گذشته اتفاق افتاده فاش می‌شود و شخصیت‌های تازه‌ای با قصه‌هایی تازه وارد ماجرا می‌شوند. قسمت دوم با حادثه‌ای کنجکاوی برانگیز پایان می‌گیرد و اشتیاق بیننده را برای تماشای قسمت بعدی فراهم می‌کند.

ساخت آثاری چون «مترجم» یک نیاز برای دنیای هنرهای نمایشی است تا بتواند نگاه و درکی تازه به مشتاقان هنر تصویر هدیه کند تا متفاوت ببینند، متفاوت گوش دهند و متفاوت بیندیشند.

تماشای «مترجم» در نماوا