مجله نماوا، یزدان سلحشور

یک. از اواخر سال ۲۰۲۲ در شبکه‌های اجتماعی و محافل سینمایی و الخ… این ایده مطرح شد که سینمای فنلاند یک «جان ویک اروپایی» را عرضه کرده [تقریباً هم‌زمان با این رخداد که این فیلم در ۹ سپتامبر ۲۰۲۲ در بخش جنون نیمه‌شب جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو به نمایش درآمد] و در عرضِ کمتر از یک ماه، «سیسو» از یک اثر گم‌نام به «فیلمی موردِ انتظار در سال ۲۰۲۳» بدل شد و با این همه، این «موردِ انتظار بودن» نتوانست چندان روی فروش گیشه این فیلم فوق‌العاده ارزان [با بودجه ساخت حدود ۶ میلیون یورو (و البته ارزان نه با مقیاس ساختِ فیلم در فنلاند)] تأثیر چندانی بگذارد و در نهایت با فروش حدود ده و نیم میلیون دلار، فیلم، راهی شبکه‌ی پخش خانگی و شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای شد که به نظر می‌رسد در اولی، بتواند کسری فروش گیشه‌اش را به شکلِ دور از انتظاری جبران کند و احتمالاً «سیسو ۲» هم کلید بخورد [در مارس ۲۰۲۳، «جالماری هلاندر» –فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان «سیسو»- در مصاحبه‌ای به این ایده اشاره کرد که اگر فیلم در گیشه ایالات متحده موفق باشد، می‌تواند دنباله‌ای احتمالی برای «سیسو» بسازد (و حالا با ورود فیلم به بازار پخش خانگی این منطقه، محتملاً آن وعده‌ای که داده شده محقق خواهد شد)].

دو. «سیسو» یک «جان ویک اروپایی» نیست! حتی آن طوری که نویسنده و کارگردان‌اش گفته متأثر از «اولین خون» هم [اولین و بهترین فیلم از سری فیلم‌های رمبو که در سال ۱۹۸۲ به کارگردانی تد کاچف و بازیگری سیلوستر استالونه بر پرده‌ی  سینماها رفت و رسماً استالونه را وارد گودِ «سینمای اکشن» کرد گودی که تا به حال هم نتوانسته از آن بیرون بیاید!] به عنوان منبع الهام نیست! «سیسو» رسماً سینمای وسترن است گرچه وقایع‌اش اواخر جنگ دوم جهانی شکل می‌گیرد اما قاب‌بندی، اجزای قاب، داستان، مناسک ژانری و ماجرای قدیمیِ «مرد و اسب و اسلحه‌اش» همان است و گرچه به نظر می‌رسد که به جای «وسترن امریکایی» متأثر از «وسترن ایتالیایی»ست [به عنوان یک «زیرژانر مهم» و نه لزوماً متأثر از آثار «سرجو لئونه» (شاید البته، اگر فیلمِ آخرش را -که درباره نبرد لنینگراد در جنگ جهانی دوم بود- می‌ساخت، می‌شد شباهت‌هایی پیدا کرد اما متأسفانه با مرگ زودهنگام‌اش در ۶۰ سالگی چنین نشد)] با این همه بیش از آن، متأثر از «وسترن مدرن امریکایی» به شیوه «سم پکینپا»ست با همان «خشونت شاعرانه» و البته نه به همان اندازه با «ریتم مهندسی‌شده و زیباشناسی مرعوب‌کننده‌ی آثارش».

سه. فیلم، «نگاهی به جهان پیرامونی» را شکل می‌دهد که شدیداً اروپایی‌ست [شاید بتوان در ترکیب «جهان‌بینی اروپایی» خلاصه‌اش کرد] یعنی شباهتی به «جهان پیرامونیِ سینمای هالیوود» ندارد و حتی مثل «وسترن ایتالیایی»، داستان‌اش در ایالات متحده قرن نوزدهم نمی‌گذرد. «سیسو» به طور مشخص، برای رسیدن به چنین جهانی، به شدت متأثر است از یکی از خشن‌ترین و مشهورترین آثار سینمای جنگ جهانی دوم یعنی «بیا و بنگر» [فیلمی در ژانر جنگی و درام به کارگردانی الم کلیموف است که در سال ۱۹۸۵ منتشر شد. این فیلم به دوران اشغال بلاروس شوروی به دست نیروهای آلمان نازی در طول جنگ جهانی دوم می‌پردازد و عنوان‌اش برگرفته از فصل ۶ از آخرالزمان «جان» است به عنوان یک دعوت برای دیدن خرابی‌هایی که چهار سوار آخرالزمان به بار آورده‌اند: «و هنگامی که او مهر چهارم را باز کرد، شنیدم که چهارمین جانور گفت: بیا و بنگر! و من نگریستم، متوجه یک اسب رنگ‌پریده شدم، آن کس که روی آن نشسته بود؛ مرگ بود و جهنم را با خود آورده بود و قدرتی که به آنها داده شده بود؛ بیشتر از ربع زمین بود برای کشتن به وسیله شمشیر، گرسنگی، مرگ و جانوران زمین.» که دقیقاً همان اتفاقی‌ست که در «سیسو» هم می‌افتد و نیروهای «اس اس» (شوتزاِشتافل -به آلمانی: Schutzstaffel- به معنی اسکادران حفاظت یا به اختصار اِس‌اِس؛ که یکی از سازمان‌های شبه‌نظامی تحت نظارت آدولف هیتلر و حزب نازی بود. این سازمان بر اساس ایدئولوژی حزب نازی شکل گرفت. نیروهای اس‌اس تحت فرمان هاینریش هیملر مسئول بسیاری از جرایم در طول جنگ جهانی دوم شناخته شدند. پس از سال ۱۹۴۵ میلادی، اس‌اس نیز ب همراه حزب نازی تحت عنوان یک سازمان جنایتکار شناخته شد و فعالیت آنها در آلمان غیرقانونی اعلام شد) قبل از خروج از فنلاند، سیاست «زمین سوخته» را اجرا می‌کنند و همین سیاستِ «سوزاندن مداوم» است که لوکیشن «سیسو» را از لحاظِ بصری، کاملاً شبیه لوکیشن مرسومِ آثار وسترن کرده است امری که در فیلم کلیموف، کمتر یا اصلاً به عنوان رویکرد بصری در نظر گرفته نشده و گرچه نگاه به جهان آخرالزمانی در هر دو فیلم، تقریباً یکی‌ست اما «بیا و بنگر» امضای بصری آثار سینمای جنگ اتحاد جماهیر شوروی سابق را با خود دارد].

چهار. «سیسو» از لحاظِ «شخصیت‌پردازی» در فیلم‌نامه، تقریباً اثر غیرقابل انعطافی‌ست [مگر در مورد آن سربازی که به احترام مرگ در سکانس اعدام، کلاه از سر برمی‌دارد]. فیلم، سه نوع آدم [در واقع «تیپ»] را به نمایش می‌گذارد: آدمِ مقاومی که زیرِ بارِ زور نمی‌رود و خانواده‌اش را در جنگ از دست داده و از انتقامِ مداوم خسته نمی‌شود [معادل قهرمان تنهای آثار وسترن]؛ نیروهای اس اس که شرِ مطلق‌اند [معادل راهزنانِ بی‌ترحم آثار وسترن]؛ و دخترانِ اسیرشده‌ی فنلاندی که قربانی‌اند [معادلِ دخترانِ سرخ‌پوست یا سفیدپوست قربانی در سینمای وسترن]. آدمِ اصلیِ فیلم و همین طور فرمانده‌ی اس اس، هر دو «عمل‌گرا»یند و به ندرت حرف می‌زنند [آدم اصلی که تا سکانس پایانی لب باز نمی‌کند و تازه در این سکانس هم، جمله‌ای کوتاه را به زبان می‌آورد]. فیلم، تا سکانس اعدام، کاملاً مطابق با قواعد «درام واقع‌گرا» پیش می‌رود اما زنده ماندنِ شخصیت اصلی، پس از آن، یادآورِ «کرانک» است [فیلمی اکشن به کارگردانی و نویسندگی مارک نولدین و برایان تیلور محصول سال ۲۰۰۶ و بازی جیسون استاتهام و همچنین دنباله‌ی آن در سال ۲۰۰۹ و با این تفاوت مشخص، که «کرانک» اثری اکشن-کمدی (کمدی سیاه) است اما در «سیسو» اثری از «کمدی» نیست].

پنج. منتقدانی که درباره‌ی این فیلم نوشته‌اند به رغم اشاره‌شان به آدم‌های تک‌بُعدی این اثر و نازی‌های بدون انعطاف آن، ریتم و کارگردانی و بازی‌های فیلم را ستوده‌اند. خشونتِ فیلم، به شکل غیرِمنتظره‌ای تکان‌دهنده است [و اصلاً شباهتی به خشونت سرگرم‌کننده‌ی آثاری چون «جان ویک» ندارد] ما جنگ جهانی دوم را، در این اثر، با تکان‌دهنده‌ترین جلوه‌اش شاهدیم. فیلم، گرچه درباره اشغال فنلاند توسط آلمان نازی‌ست با این همه با اشاره مستقیم به اشغالِ این کشور توسط ارتش اتحاد جماهیر شوروی پیش از اشغال آلمان، هر دو کشور را مورد هدف قرار می‌دهد و اگر بخواهیم به لایه‌های زیرین فیلم نفوذ کنیم، اثری‌ست که بازتابِ جنگ روسیه با اکراین است و ترس فنلاندی‌ها از اشغال مجدد این کشور.

شش. «یورما تومیلا»، بازیگر نقش اصلی «سیسو»، با بازی درخشان‌اش در این فیلم، به شهرت بین‌المللی رسیده است که کمی دیر است چون در حال حاضر ۶۴ ساله است! او با ایدا هالاندر –طراح صحنه- خواهر کارگردان «سیسو» ازدواج کرده [کلاً ساخت فیلم، تا حدی خانوادگی پیش رفته!] و «اونی تومیلا»، بازیگر فنلاندی، فرزند او و خواهرزاده «جالماری هلاندر» است. به نظر می‌رسد که در سال‌های پیشِ رو، باید منتظر ورود خانواده هنری «تومیلا» و «هلاندر» به هالیوود و احتمالاً آثار پرفروش گیشه باشیم!

تماشای «سیسو» در نماوا