مجله نماوا، فریبا اشوئی

چشم در برابر چشم قانونی در تعریفِ فعل مقابله به مِثل است. در این قانون، فردی که زیان زده به همان نسبتِ زیانی که به فرد مقابلش زده است، تنبیه و مجازات می‌شود. این قانون از جمله قوانین قدیمی در سیستم قضا و جزا است که در کتب مقدس ادیان مختلف نیز، بدان اشاره شده است. قصاص، خون‌بها و انتقام نیز افعالی هستند که در راستای اجرای این قانون اتفاق می‌افتند. «چشم در برابر چشم»، فیلمی محصول سال ۱۹۹۶ آمریکا به کارگردانی جان شلزینجر است. مشهورترین کاری که می‌توان از این کارگردان نام برد، فیلم «کابوی نیمه شب» اوست که جایزه اسکار بهترین کارگردانی را در سال ۱۹۶۹ برایش به ارمغان آورد. «کابوی نیمه شب» نگاهی ضد آمریکائی دارد و در تقبیح رویدادهای غیرمتعارف شهر پرآوازه نیویورک، داستان خود را روایت می‌کند. ۲۷سال بعد از ساخت این فیلم، شلزینجر در فیلم «چشم در برابر چشم» همین سبک را، این بار با نگاهی انتقادی به ساختار غلط نظام قضایی در آمریکا تعقیب می‌کند. این فیلم، درامی جنایی پلیسی برگرفته از رمانی به همین نام است که پیرنگ اصلی آن عدالت‌خواهی شهروندان آمریکایی در برابر وقوع جرائمی بزرگ چون قتل و تجاوز  است. مهم‌ترین عنصر این درام که در راستای تبیین پیرنگ اصلی کارایی پیدا می‌کند، تمرکز بر فرآیند استحاله‌ای است که در شخصیت اصلی فیلم، کارِن مک‌کین اتفاق می‌افتد. کارن در آغاز فیلم و آن زمان که حادثه تلخ زندگی هنوز بر سرش آوار نشده است، رویکرد روشن‌بینانه‌ای به جریانات و انسان‌های پیرامون خود در زندگی‌اش دارد. (دلسوزی  برای یک حشره مزاحم در آغاز فیلم، که کارن راضی به کشتن و حذف بی‌دلیل حشره نمی‌شود) اما آن زمان که در پیشگاه قانون، قادر به احقاق حق پایمال شده‌اش نیست، این نگاه در او تغییر یافته و رفتارش سمت و سویی خشونت‌بار به خود می‌گیرد.

هدف کارن، مجازات قاتلی است که عملکرد قانون در برابر او انفعالی است. قاتلی که به بیماری جنون و ایذاء دیگران مبتلا است. شلزینجر ضمن ترسیم چالش اصلی کارن و هدف‌گذاری برای تغییرات در شخصیت او در طول داستان، به بررسی لایه‌های ساختاری قانون جزا و حفره‌های آن در کشور آمریکا که داعیه قانونمندی و لیبرالیستی دارد، نیز می‌پردازد. وی همچنین زمینه‌های موثر در شکل‌گیری شخصیت مجرم و انگیزه‌های جرم در او را با گذر از محله‌های جُرم‌خیز و فقیرنشین در شهر لس‌آنجلس به تصویر می‌کشد و در کنار آن با نمایش موقعیت و جغرافیای زیستی این قشر از بزهکاران، تلاش می‌کند تا نمونه‌های مستند و قابل تاملی را دراین رابطه به مخاطبین خود ارائه کند. اهمیت این بخش از کار در قالب پیرنگ‌های فرعی درام، کمتر از پیرنگ اصلی فیلم نیست. شلزینجر ضمن کنکاش در عناصر مرتبط و تاثیرگذار بر رویداد اصلی، از نگاه یک سویه و رادیکال هم پرهیز می‌کند و صرفا از شهر پرآشوب و پرمساله‌ای رونمایی می‌کند که علیرغم آوازه جهانی، دچار ضعف و کاستی‌های جدی در قوانین قضائی و اجرایی است. نمونه شاخص این ادعا، اشاره آغازین فیلم به ترافیک سنگین این شهر است که اگر حضور موثر پلیس و دست‌اندرکاران راهنمایی رانندگی در ساماندهی آن وجود داشت، شاید حادثه اصلی هیچ‌گاه اتفاق نمی‌افتاد. فیلمساز در شروع قصه با نشانه‌های کلامی و تصویری موجز با مخاطب خود سخن می‌گوید. کارن در گفتگو با همسرش، از دیر رسیدن‌های همیشگی‌اش می‌گوید و در کنجی از لوکیشن خانه، مخاطب در آستانه یک رویداد مهم و شیرین با بی‌نظمی و درهم ریختگی در اثاث منزل و فروافتادگی پرده روبه‌رو است. در این بین، مکالمه ناپدری و دختر نیز اشاره‌ای به رابطه خوب و صمیمی بین آنها دارد. رابطه‌ای که شبهات پیش‌رو در ادامه داستان را نزد مخاطب کم‌رنگ می‌سازد.

فیلم ساختاری ساده و کاملا کلاسیک دارد و در سه پرده، داستانش را برای مخاطب  بازگو می‌کند. پرده اول به معرفی خانواده مک‌کین، موقعیت اجتماعی اعضای خانواده و نمایش زندگی روتین در یک خانواده آمریکایی و در موقعیت زمانی مشخص می‌پردازد. پرده دوم اما با یک اوج و نقطه عطف غافلگیرکننده همراه است. در ادامه این نقطه عطف، مخاطب با عواقب و اثرات سوء آن در ساختار زندگی این خانواده آشنا می‌شود. علل وعوامل احتمالیِ شکل‌گیری بزه و جرم‌شناسی حادثه در این پرده مطرح می‌شود و به واسطه مهارت فیلمساز در آنالیز موقعیت‌های طرفین دعوی، درام در این پرده سر و شکل مطلوبی به خود می‌گیرد و  پروسه  شکل‌گیری حس‌های نامطلوب خشم، آشفتگی و انتقام در شخصیت اصلی با هدف مقابله به مثل در یک شهر بی‌قانون به خوبی دراماتیزه و ساخته و پرداخته می‌شوند. پرده سوم فیلم، سرانجام کار یا همان پرده پایانی است که رویکرد و پیام اصلی درام را در دل خود جای داده است. در جایی که قانون نمی‌تواند احقاق حق کند، مظلوم خودش در جایگاه مجری قانون قرار می‌گیرد و مجبور به اغفال قانون می‌شود.

تماشای این فیلم در نماوا