مجله نماوا، منوچهر دین‌پرست

«خورشید» روایتی از آمال و آرزوهاست که از سر استیصال و یا بلندپروازی حرکتی است به سوی مسیری که می‌تواند آن مسیر یک طرفه باشد. آمال همیشه می‌تواند یک سویه باشد اگرچه فرد خود را تنها یافته باشد. تنهایی کسانی که روایتی خاموش از زندگی بر باد رفته دارند. فیلم «خورشید» را می‌توان در فضای گسست‌ها و ناکامی‌ها دید. کودکانی که در عصر مدرن برده تبهکاران و جنایتکاران هستند. کودکانی که با واژه بی‌معنای «کودکان کار» به استثمار کشیده شدند. تمامیت فیلم بر یک معنا استوار است و آن استثمار کودکان و در انتها تنهایی و له‌شدگی آنها.

مجیدی این بار نیز سعی کرده با روایتی از زندگی کودکان قصه فیلم خود را خلق کند. او با توجه به زندگی و فضای مملو از مکافات و سیاهی زندگی کسانی را روایت می‌کند که از جامعه خود طرد شدند و آنها سعی دارند درون همین جامعه تنفس کنند. اما مسیر پرسنگلاخ فیلم چیزی جز نشان دادن خلاءهای اخلاقی، عاطفی و انسانی نیست. «خورشید» با ارائه تصویری بلوری از زشتی‌های کودکان کار، آنها را به خوبی نشان داده است. گویی ما هم در تباهی آنها سهیم هستیم و آنها نیستند که به کام تباهی کشیده می‌شوند ما هم با آنها در تباهی غوطه‌وریم. ما و آنها دو روی یک فلاکت هستیم. پسری که برای یافتن گنجی خیالی اسیر تبهکاری می‌شود که نهایت سوءاستفاده را از او می‌کند. قصه فیلم اگرچه مضمونی تکراری دارد و در بسیاری از بزهکاری‌های اجتماعی مواردی از این دست بسیار دیده می‌شود. اما کارگردان سعی کرده به جای آنکه قصه را با کودکان کار پیش ببرد با مخاطب پیش ببرد. مخاطبی که اگر اسیر معنای فیلم نشود گویی کتاب قصه‌ای از آلیس در سرزمین عجایب را خوانده است. بر این اساس «خورشید» فیلمی تمام قد بر همان چیزی است که دنیای ما عاری از آن است. جهانی که معنایش عریان کردن تمامی بسترهای اخلاقی و انسانی است. کارگردان بر همین نقطه ایستاده و تجربه دردناک و سوزناک آنها را به تصویر می‌کشد.

از سوی دیگر ما با چهره مهاجرانی افغانستانی رو به رو هستیم که در سینمای ما تا کنون کمتر دیده شده و آن‌چه که به تصویر کشیده شده نگون‌بختی و تباهی آنها است. حضور کودکان افغانستانی تلنگری است که کارگردان به ما می‌زند که استثمار در هر جا یک معنای ویژه‌ای ندارد. هر کسی و در هر جایی که باشی کسانی هستند که تو را برده خود می‌کنند.

همچنین فیلم مجیدی را باید تصویری تاریک و سیاه از وضعیت جامعه معاصر ایرانی بخصوص در کلانشهرها دانست. تصویری که می‌تواند اوضاع اجتماعی و سیاسی روزگار ما را برای مخاطب به وضوح نشان دهد. «خورشید» با به تصویر کشیدن درامی محزون توانسته قربانیان ابدی روزگار سرمایه و جنایت را معرفی کند. شدت رئالیستی فیلم چنان در ذهن فرو می‌رود که نمی‌توانیم آن را صرفا درام، بداینم شاید بر این اساس است که چهره زمخت سیاسی فیلم چنان پنهان است که توانسته در پس خنده‌ها و شادی‌ها و شکست‌های کودکان آهی از جنس فلاکت روزگار خود بکشیم. معنای فیلم را می‌توان در سویه دیگری در جنس سیاسی آن دانست. کارگردان با فریادی خاموش اذعان می‌دارد اگر کودکان افغانستانی در ایران حضور دارند و اگر کودکانی از این سرمین برای معاش و مایحتاج روزمره مجبور به هر کار می‌شوند نشان‌دهنده تنش‌ها و ناملایمات سیاسی و اجتماعی است. آنها قربانی روزگاری هستند که آنها را در تنهایی‌شان تباه می‌کنند و در نهایت مردم به حضور آنها حتی در کنار سطل زباله عادت می‌کنند.

تماشای این فیلم در نماوا