مجله نماوا، فریبا اشوئی

جنازه پدر در آمبولانس است که دختر (سایه)، از راه می‌رسد و نمی‌گذارد جنازه را ببرند. او اصرار دارد جنازه را به خانه بیاورند تا دختر با پدرش خلوت کند اما…
«خانه» (ائو) را می‌توان یک سوگنامه تصویری بر سقوط اخلاق در جامعه معنی کرد. این فیلم یک تژادی دیالوگ‌محور با ساختاری ساده و سرراست است که تمام روایتش بر بستر تعلیق مکرر، بنا نهاده شده است. هنگامه‌ای شلوغ، پرهیاهو و پرکاراکتر که از نگاه دوربین (دانای کل) تعقیب می‌شود. ساختاری آشنا در روایت آثار مستند تجربی که اتفاق را، بدون دخالت و سازماندهی از پیش تعیین شده، از نگاه مخاطب تعقیب می‌کند. «خانه» اما بر پایه همین ساختار، قصه‌ای هم دارد که از میان اتفاقات ریز و درشت خانه متوفی، کنار هم جان می‌گیرد. مجموع کار از چند پلان سکانس طولانی در کنار معدودی سکانس ثابت شکل می‌گیرد. پی‌رنگ اصلی نارضایتی دختر از اجرای وصیت پدر است. اما پی‌رنگ‌های فرعی و چالشی متعددی هم در لابه‌لای قصه اصلی طراحی شده‌اند که در حقیقت با هدف نقب به ساختارهای مهم وریشه‌دار باورهای مذهبی، اعتقادی، سنتی و ازهمه مهم‌تر اضمحلال خانواده در جامعه دوقطبی سنتی- مدرن بوده است. اما باعبور از بحث معنایی محتوا، می‌توان گفت مهم‌ترین و اصلی‌ترین عامل تفاوت «خانه» با نسخه‌های مشابه آن، بستر جغرافیایی قصه و استفاده از زبان بومی در بیان روایت است. اقدامی شایسته از فیلمساز که علیرغم ریسک زیاد و احتمال ریزش مخاطب، این ریسک را به جان خریده و با بهره‌بری از آن، توانسته باورپذیری و همذات‌پنداری مخاطب با اثرش را بیشتر کند.

ایده اصلی «خانه»، آنالیز یک اتفاق بدیهی است. مرگ یک عزیز که برای مخاطب، تجربه دور از ذهنی هم نیست. پی‌رنگ اصلی از موضع‌گیری قهرمان اصلی در قبال همین اتفاق بدیهی شکل می‌گیرد. (نمی‌گذارد به وصیت متوفی عمل شود) جایی که رویکرد داستان براساس کُنش او (مخالفت) استارت می‌خورد و در ادامه عناصر کامل‌کننده درام یک به یک به دنبال هم، براساس بازخورد کنشگر اصلی در کنارهم قرار می‌گیرند تا ایده اصلی گسترش یابد. (کد گذاری هدف دختر)

کشمکش در این روایت، به‌واقع همان هدفی است که سایه به‌ دنبال آن آمده و داستان دراین فرآیند کشمکش است که ساخته و پرداخته می‌شود. هیاهو و خودزنی‌های سایه گام به گام در راستای بسط درام و افزایش تعلیق‌ پیش می‌رود تا حصول نتیجه و فرود و نهایتا پایان ماجرا. لحن فیلم تهاجمی و بر پایه نموداری افزایشی پیش می‌رود. هنگامه، هنگامه عزا و پریشان حالی و ذکر مصیبت است. اگرچه زبان محاوره در میانه این تلاطم، غریب به نظر می‌رسد اما زبان بدن برآن پیشی گرفته و مخاطب را به سادگی درگیر تلخی اتفاق می‌سازد.

اصلی‌ترین کاراکتر فیلم «خانه»، سایه است. اَکت او در برابر کاراکترهای فرعی و موقعیت‌های داستان است که ضمن آشکارسازی لایه‌های شخصیتی خودش، مبین حقایق جاری داستان هم می‌شود‌. حقایقی مهم و تامل برانگیز که فیلمساز برآن تاکید و تمرکز ویژه دارد. خارجی‌ترین لایه این شخصیت، ستیزه‌جویی و کارشکنی اوست. اساسا از شروع ماجرا، مرغش یک پا دارد و غریبه و آشنا درمقابل خواسته‌اش، محلی از اعراب ندارند. این شیوه رفتاری سایه، مهم‌ترین اشاره فیلمساز به پدیده ساختارشکنی تفکر مدرنیته است که در مقابل سنت قد علم کرده است. کُنش بعدی او، رویارویی‌اش با مذهب و قوانین شرع است. (وقتی که در مقابل ماندن جنازه بر زمین و عمل نکردن به وصیتی که برپایه شرع قابل اجرا است، کارشکنی می‌کند) کُنش‌های متعدد دیگر که هر کدام پی‌رنگ تازه‌ای بر این روایت اضافه می‌کنند.

در میانه همین کشمکش‌ها است که عملکرد کادر آموزشی درمان هم به چالش کشیده می‌شود. آن زمان که سایه خود را به دانش‌آموخته ودانشگاه دیده‌ای معرفی می‌کند که راه و رسم کلاشی راخوب می‌داند. او در ادامه، بی‌مهابا به هنجارشکنی‌هایش ادامه می‌دهد و ساختارها را یک به یک به چالش کشیده و ویران می‌سازد. او حتی در میانه این بَل بشویی که خودش ساخته از هم‌نسلان خودش هم خرج می‌کند و به عنوان شهروند تحصیلکرده و مدعی روشنفکری، بر پوچی و حباب بودنِ media، به عنوان اسباب مدرنیته صحه می‌گذارد. وجود او از عواطف و احساس تهی است و از او به فراخور اسمش، تنها سایه‌ای برجا مانده در خدمت هدف. هدفی برای بقا و دریافت سهم بیشتری از زندگی . کاراکتری که سایه از خودش معرفی می‌کند در تقابل با تفکر و رفتار سنتی زنان پیرامونش، یکی از موثرترین و پرقوت‌ترین اشارات فیلمساز، در ترسیم تضاد فرهنگی حاکم بر جامعه دوقطبی سنتی- مدرن است.

سخن آخر این که «خانه» (ائو) داستان آشنایی دارد. داستان رویارویی انسان با لایه‌های پنهان وجودی خودش، داستان غریبی نیست. شناخت لایه‌هایی از وجود که شاید اگر بسترش فراهم نشود، رسیدن به این شناخت، هیچ‌گاه در طول یک عمر زمینی، برای همگان میسر نشود. فیلم در بستری ساده از یک اتفاق بدیهی، مخاطب را به رویارویی با خودش دعوت می‌کند و در این رویارویی، او را به پرسشگری از خودش وادار می‌سازد‌. زبان فیلم در عین سادگی، پیچیده و نفس‌گیر است. همه داستان، در یک لوکیشن و در دل یک اتفاق، روایت می‌شود. اگرچه زبان شخصیت‌ها ناآشنا است اما خودشان به شدت برای مخاطب آشنا هستند. فرم ساختاری فیلم بر پایه میزانسن بنا نهاده شده است اما همین فرم هم در خدمت متن و برای قوت‌بخشی به جریان حقیقت حاکم بر قصه انتخاب شده است‌.(تعقیب وگریزهای دوربین به قصد به رخ کشیدن هنر دوربین و فیلمسازی نیست)

فراز پایانی فیلم اما خطابه پایانی فیلمساز و ترسیم ایستگاه سقوط انسانیت است. در این فراز، دیگر خبری از هیجان و کشمکش نیست. در ایستگاه آخر، همه عناصر درام به نقطه سکون خود رسیده‌اند. این سکون، شاید سنگینی سقوط و صدای آن را بیشتر و بهتر بر جان مخاطب بنشاند.

تماشای این فیلم در نماوا