مجله نماوا، ایلیا محمدی نیا

آدمی به رغم تمام پیشرفت‌ها و فن آوری‌هایی که گاه لحظه به لحظه به روز می‌شود هنوز هم درباره بسیاری از امور دست بالایی را ندارد؛ مرگ یکی از همین عرصه‌های ناشناخته ای‌ست که بشر هنوز پا در قلمرو مرموز و ناشناخته آن نتوانسته بگذارد. در اینجا مساله جهان پس از مرگ نیست که می‌دانیم به جز آنچه که ادیان آسمانی در کتب خود آورده‌اند بقیه دانسته‌های بشری برگرفته از داستان سرایی‌هایست که ذهن بشر تا آنجا پرواز کرده و حاصل تخیل بی‌پایان اوست تا برگرفته از تجربیات آدمی.

مواجهه با پایان حیات و چگونگی آغاز بخش مرگ در انسان هنوز مساله‌ای بغرنج و لاینحل است. به همین جهت هم هست که آدمی برای فهم و درک بهتر این امر ناشناخته باز هم به قوه تخیل خود تکیه کرده و آثاری در کلام و تصویر خلق می‌کند. فیلم «جیگسا» به کارگردانی بسیل آل صفار با همین نگرش درباره مواجهه پیرمردی کنجکاو با مقوله مرگ است. مرد سالخورده تصمیم می‌گیرد تا یک پازل اسرارآمیز را از فروشنده‌ای عجیب و غریب بخرد، فروشنده اما به او اصرار می‌کند که از خریدنش منصرف شود چرا که هر کسی آن را خریده باز به نحوی به او بازگشته است. همین حرف باعث می‌شود مرد سالخورده تاکید بیشتری روی خرید پازل اسرارآمیز داشته باشد و..

کارگردان در سکانس افتتاحیه پیرمرد را در بازار مکاره‌ای نشان می‌دهد که فروشنده‌ها هر یک در تبلیغ کالای خود او را ترغیب به خریدن می‌کنند اما هیچ چیزی برای خریدن او جلب توجه نمی‌کند. به یکباره او را در مغازه‌ای می‌بینیم که نه می‌توان گفت بخشی از همان بازار است و نه می‌توان گفت که جایی دیگر خارج از بازار قرار دارد. گویی پیرمرد به یکباره آنجا پرت می‌شود. او برخلاف بازار که اشتیاقی به خرید کالایی در آن نداشت. خریدار پازلی می‌شود که فروشنده تمایلی به فروش آن ندارد.

وقتی تماشاگر فیلم را کامل می‌بیند متوجه می‌شود بازار نخستین، همین زندگی و حیاتی است که ما انسان‌ها همه روزه آن را می‌بینیم و تجربه می‌کنیم و دکان مرموز جایی است ناشناخته و مرموز که تمایل به خرید کالا از آن داریم. در هر دو کالاهایی برای عرضه هست اما یکی حیات می‌آورد و دیگری مرگ. کارگردان «جیگسا» معتقد است که در میان مرگ و زندگی آدمی همیشه خریدار است، اما در اولی از یک جایی یا یک سنی عدم تمایل است و در دومی شوق خرید. در اولی می‌داند که چه چیزی را انتظار می‌کشد حال اینکه در دومی کشف ناشناخته‌ها او را به خریدن ترغیب می‌کند. در واقع کارگردان قائل به انتخاب بشر است حال اینکه در باور بیشتر انسان‌ها بشر درباره مرگ به جز زمانی که آگاهانه آن را انتخاب می‌کند همانند خودکشی و یا پافشاری روی باور اعتقاد مذهبی که در نهایت جز مرگ وجود ندارد هیچ حق انتخابی ندارد. حتی از سر کنجکاوی هم تمایلی ندارد که با خریدن اسباب و کالای مرگ از آن سر در آورد. چرا که زندگی به قول سهراب سپهری رسم خوشایندیست که آدمی تمایل دارد مدت زمانش را بیشتر کند.

کارگردان به خوبی توانسته است در مدت زمانی کوتاه چگونگی مرگ را با استفاده از پازلی مرموز به تصویر بکشد. انتخاب تقابل خرید در بازار و دکان مرموز نیز به درک بهتر جهان آنچه که منظور نظر کارگردان بود کمک شایانی کرده است. دیدن فیلم «جیگسا» می‌تواند نگرش آدمی را به جهان دستخوش تغییر کند خاصه آنجا که آدمی باید زندگی را انتخاب کند یعنی همان چیزی که در دسترس است و از فرط فراوانی گاه به چشم نمی‌آید.

تماشای «جیگسا» در نماوا