مجله نماوا، علیرضا نراقی

«استخوان‌ها و همه چیز» تازه‌ترین ساخته لوکا گوادانینو که پیش‌تر از جمله با فیلم‌های «من عشق هستم» در سال ۲۰۰۹ و  «با اسم خودت مرا صدا بزن» در سال ۲۰۱۷ توجه بسیاری را به خود جلب کرده بود، فیلمی است که در عین واقع‌گرایی و روایتی سرراست و متمرکز، سیری سیال در چند ژانر متفاوت دارد و خشونت، وحشت، تغزل و تمایز را یکجا در چشم‌اندازهای وسیع اجتماعی بی‌اعتنا و خاموش به تصویر می‌کشد. فیلم در دهه ۸۰ می‌گذرد و درباره دختری است به نام مرن با بازی تیلور راسل که به شکلی غریزی گرایش به خوردن گوشت انسان دارد؛ میلی که در فیلم به عنوان خورنده بودن معرفی می‌شود. مرن در آستانه ۱۸ سالگی توسط پدرش ترک می‌شود کاری که پیش‌تر در کودکی مادرش مرتکب شد و حالا مرن می‌خواهد به مینه‌سوتا -محل تولد مادرش- برود تا بتواند او را ملاقات کند و ریشه غریزه خورنده بودن را کشف کند. این سفر مکاشفه‌آمیز و کلاسیک برای یافتن مادر و محبتی دریغ شده در کودکی، تبدیل به یک سفر جاده‌ای عاشقانه می‌شود که مرن را با اشخاصی شبیه به خود آشنا می‌کند و تنهایی و آسیب‌پذیری او را به پذیرش و بلوغ می‌رساند.

مرن در ابتدا با مردی مرموز و ترسناک به نام سالی با بازی مارک رایلنس آشنا می‌شود و سپس با لی با بازی تیموتی شالامی که هر دو مثل او کششی مقاومت ناپذیر به خوردن گوشت انسان دارند، هر دو سابقه‌ای تروماتیک دارند و تن به انزوایی ناگزیر داده‌اند، اما یکی عامل گریز مرن است و دیگری آغوش امن و نقطه ثبات او. لی در سفر با مرن همراه می‌شود و «استخوا‌ن‌ها و همه چیز» در این راستا عناصری از سینمای جاده‌ای و نقاط عطف آن را بازآفرینی می-کند.

فیلم با اینکه درامی عاشقانه بر بستر ژانر وحشت جسمی(Body horror) است، اما ساختار و لحنی واقع‌گرا با اشارات اجتماعی دارد. در یک روند خودانگیخته و باورپذیر داستان فراواقعی و شخصیت‌های غریب فیلم معرفی می‌شوند. رخدادهای فیلم در چشم‌اندازهای وسیع ایالات آمریکا و طبیعت وسیع و خشن این کشور می‌گذرد. رنگ‌ها در فیلم سرد و هوا اغلب گرفته و رو به تیرگی است. آدم‌ها با طمأنینه و لحنی آرام حرف می‌زنند و حتی در اوج خشونت فیلم قصد خلق هیجانی مضاعف مشابه هیجانات فیلم‌های مرسوم ژانر وحشت جسمی را ندارد. مرن و لی ناگزیر از خشونت، در چالشی اخلاقی برای انتخاب قربانیان خود هستند. آنها مدام باید به خود یادآوری کنند که مجبورند و این غریزه سرنوشتی غیرقابل تغییر است.

واقع‌گرایی و لحن آرام و باورپذیر فیلم علاوه بر اینکه همدلی با شخصیت‌ها را عمق می‌دهد، ماهیتی اجتماعی و نمادین برای تفاوت آنها ایجاد می‌کند. اینجا در شیوه داستانگویی گوادانینو، «خورنده بودن» نشانه‌ای می‌شود از موقعیت محتومی که انسان‌های متفاوت در آن دست و پا می‌زنند. مرن دختری سیاهپوست و فقیر است، لی و حتی سالی یادآور آدم‌های بی‌خانمان هستند، خانه به دوشانی که رنگ، رفتار و پوششی متفاوت از دیگران دارند و گویی هیچ چشم انداز ماندگاری برایشان قابل تصور نیست. آنها تصویری هستند از قربانیان تبعیض، طردشدگان، مجانین و جاماندگان رؤیای آمریکایی که در حاشیه شهرها آواره‌اند و هیچگاه زندگی را به مثابه امری مستقر و امن تجربه نمی‌کنند. وقتی مرن مادر خود را پیدا می‌کند که دو دست خود را جویده است و در بیمارستانی روانی هر گونه اتصال ذهنی و جسمی را با جهان بیرون از دست داده، برای او و البته ما مشخص می‌شود که استقرار و ماندن با چنین غریزه‌ای چه معنای شومی را رقم خواهد زد. همین استقرار و ماندن است که آنها را به سمت فرمان‌بری از الگوهای مرسوم اجتماعی و خودتنبیهی سوق می‌دهد. این فرمان‌بری در تنش با غریزه فردی، شخص را به جنون می‌کشاند و انکار و طرد را برای جامعه ساده می‌سازد. معنای این مشابهت خورندگان با جاماندگان اجتماعی در همین ناگزیری و موجبیت است. همانطور که خورنده‌ها محکوم به سرنوشت ناامن خود هستند، فقرا، مجانین و بیخانمان‌ها نیز چاره‌ای جز پذیرش موقعیت خود به مثابه یک سرنوشت شوم ندارند. با این اوصاف تنها راه زنده ماندن، امکان ادامه دادن و شانس استقلال و عزت نفس آدمخوارهای فیلم- همان طردشدگان تفاوت- گریز و سفر است. درست همانطور که در فیلم «سرزمین آواره‌ها» ساخته درخشان کلوئی ژائو در ۲۰۲۰ خانه به دوشی به مثابه یک سبک زندگی اعتراضی نسبت به سیستم محافظه کار و ناعادلانه تصویر می‌شود، اینجا در «استخوان‌ها و همه چیز» نیز به شیوه‌ای تمثیلی و در قصه‌ای که شباهت‌هایی به قصه‌های پریان و افسانه‌های کهن دارد، هجرت و دل بریدن از خانه شرط بقا است.

فیلم علاوه بر بعد اجتماعی واقع‌گرا در بستر داستانی فراواقعی، لطافتی عاشقانه به روایتی بخشیده که موتور محرک آن خشونت جسمی است. در این بستر جسمانیت در عین خشونت، معنای نزدیکی عاطفی هم پیدا می‌کند؛ رابطه‌ای عاشقانه داریم که به سادگی شکل می‌گیرد اما تبدیل به پیوندی شورانگیز و عمیق می‌شود که به دنیای سرد و تاریک آدم‌ها نور و رنگ وارد می‌کند. گوادانینو  رابطه مرن و لی را در فیلم برجسته می‌سازد، به نوعی که به متن و عنصر اصلی درام تبدیل می‌شود و نقاط عطف و بستار فیلم را شکل می‌دهد. این مسئله در دیگر فیلم‌های کارگردان هم وجود داشت و نکته برجسته آن در فضاسازی حسی است که به فرم فیلم تبدیل می‌شود. نما‌هایی از خلوت و خودافشاگری شخصیت‌های عاشق‌پیشه در کنار هم، یا صحنه‌هایی که طبیعت و حتی صرفاً اشیاء و محیط را در قاب‌هایی ساکت، ساکن اما تغزلی به تصویر می‌کشند سبکی بصری و شیوه‌ای از داستانگویی را ایجاد می‌کنند که در راستای لطافت دادن به تمامی خون‌ها و خشونت‌هایی است که ماهیت قصه طلب می‌کند. 

در نهایت فیلم در بستاری محزون نتیجه منطقی یک تراژدی را تصویر می‌کند. جایی که آدم‌ها از دریدن یکدیگر ناگزیر می‌شوند و عشق و خشونت در تابلویی از لطافت و خون بهم می‌آمیزد. هرگونه پایان خوش‌بینانه در داستانی که ماهیتاً تراژیک است، به این فیلم آنهم با فرمی که گوادانینو ایجاد کرده، نوعی فانتزی نامربوط و غیرقابل‌باور خواهد بخشید و نکته مهم پایان فیلم این است که فیلمساز از تراژدی فرار نمی‌کند، اما رؤیای خیال‌انگیز مناظر وسیع و زیبای طبیعت را در هم‌آغوشی عشقی رستگار شده به پایان می‌برد.

تماشای «استخوان‌ها و همه چیز» در نماوا