مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

کارنامه هنری هر بازیگری را باید تنها در محدوده نقش‌هایی که ایفا کرده است بررسی کرد زیرا در مجال تحلیل با شخصیتی روبرو می‌شویم که شمایل‌سازی هنری‌اش را باید ارجح بر هویت شخصی او بدانیم. به واقع این نکته که یک بازیگر خارج از متن سینما و در زندگی شخصی‌اش چه سلوکی دارد یا گفتمان‌های او به کدام سو گرایش دارد نباید بر چرخه تحلیل بازی‌های او اثرگذار باشد.

با وجود برخی حواشی پیش آمده برای فرهاد اصلانی در دو سال اخیر اما به عنوان یک منتقد سینما باید به سویه نقش آفرینی‌های او توجه کنم و تحلیل آسیب‌شناسانه ماجراهای پیش آمده را به صاحب‌نظران حوزه‌اش بسپارم. به همین علت تمرکز این مطلب بر فهرستی کوچک، منتخب و کمتر بررسی شده از نقش های کارنامه فرهاد اصلانی در سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی به بهانه حضور این بازیگر در فیلم «خط استوا» به نقش رئیس فدراسیون فوتبال است.

هیولا
هیولا

هوشنگ شرافت – «هیولا»/ رقابت شرافت و دنائت

شاید پررنگ‌ترین نقش کمدی کارنامه اصلانی را باید هوشنگ شرافت دانست. فردی بارآمده در یک خانواده اصیل، شریف و صادق که همواره تلاش داشته تا انسانیت خود را حفظ کند و اغوای رنگ و لعاب های پیرامونی نشود. اما سویه تلخ ماجرا آنجایی است که یک دیونیسوس اغواگر به نام کامروا که می‌تواند از وجهی نمادین تداعی‌گر وسوسه درونی نیز باشد بر سر راه هوشنگ سبز می‌شود و لحظه به لحظه به مانند یک شیطان، ذهنیت هوشنگ نسبت به همه داشته‌ها و آورده‌های انسانی دوران زندگیش را دچار تشکیک می‌کند.

به واقع هوشنگ در کنار کامروا به تدریج از پوسته صداقت و شرافت خارج می‌شود و در پیله‌ای از دنیاگرایی و تجمل فرو می‌رود چنانکه دیگر برای او مهم نیست که حقوقی که می‌گیرد و پست‌هایی که کامروا به او پیشکش می‌کند خاستگاهی شریفانه دارند و می‌توان از طریق آنها به رزق حلال رسید یا خیر.

هوشنگ شرافت از مهم‌ترین نقش‌های تاریخ رسانه‌های تصویری در ایران است که در یک تعمیم‌پذیری آشکار با جامعه پیرامونی‌اش می‌تواند بازتابی آینه‌وار از خلقیات عمومی نیز باشد. به واقع شرافت آینه‌ای است به روی جامعه‌ای که همواره در یک دوئل درونی قرار دارد. دوئلی میان شرافت و دنائت، نبردی میان صداقت و نیرنگ، جدالی میان آنچه هستیم و آنچه می‌نمایانیم و در یک کلام جنگی تمام عیار میان خود واقعی و خود نمایشی هر یک از ما. شرافت نمادی کامل از انسان زمینی است با خاستگاه‌هایی از زیستن بر مداری برآمده از وسوسه‌های نفسانی یا پای فشاری بر مواضعی حق مدارانه.

یزید – «امام علی(ع)»/ تنها تصویر رسانه‌ای یک بدمن

در یک نظام سیاسی با نگرشی شیعی و تولید ده‌ها سریال و فیلم در زمینه تاریخ صدر اسلام این نکته عجیب می‌نماید که چرا یکی از مهم‌ترین بدمن‌ها و ضدقهرمانان کلاسیک به نام یزید بن معاویه چنین کمرنگ در تولیدات رسانه‌ای بازتاب داده شده است. به واقع به غیر از سریال «امام علی» و فیلم «رستاخیز» تصویر دیگری از یزید به ثبت نرسیده و گامی برای پوشش کامل به شخصیت او برداشته نشده است.

این نکته از آنجایی مهم جلوه می‌کند که یزید می‌تواند فرصتی طلایی برای هر سناریونویس باشد تا بتواند یک ضدقهرمان ماندگار را روی کاغذ بنشاند زیرا این شخصیت همه مایه‌های بدمنی را طبق باورهای تثبیت شده در ایدئولوژی تشیع دارد. در سریال «امام علی» اما بیشتر روی سویه‌هایی از شاعر مسلکی، بی‌خیالی، خامی و بی‌تجربگی سیاسی و ولنگاری یزید مانور داده شده است و اصلانی نیز بسیار در چارچوب و اصولی این ویژگی‌ها را در بازی‌اش منعکس کرده است.

عبیدالله بن‌زیاد – «مختارنامه»/ بدمن سایه

امر سیاست‌ورزی در بسیاری از مواقع پیرو بندهای اخلاقی نیست و از قانون نفع و اصالت سود تبعیت می‌کند. یعنی یک سیاستمدار ورزیده که از الگوی هدف وسیله را توجیه می‌کند بهره می‌برد کاری به این موضوع ندارد که آیا نگرش‌های اخلاقی در سلوک رفتاری و تصمیم‌گیری‌های او راهی دارد یا خیر بلکه برای چنین شخصی مهم رسیدن به هدف و حصول نتیجه است.

با چنین رویکردی شخصیت ابن زیاد به عنوان یکی از اضلاع مربع قدرت در گفتمان سیاسی خدعه یاد می‌شود که رونمایی از او در کارزار کلیدی جنگ قدرت در کوفه سبب تغییر موازنه به سود یزید می‌شود. ابن زیاد با درکی درست از التهابات کوفه و روان‌شناسی دقیق جامعه پر تشتت و از هم گیسخته این شهر با تاکتیک نقاب بر چهره و استفاده از دستار سبز مشهور آل هاشم به کوفه وارد می‌شود و با بهره بردن از سیاست زر، زور و تزویر همه سران قبایل متنفذ در کوفه را به خود جذب می‌کند. به واقع او به دور از بندهای اخلاقی و بی‌ترس از نکوهش زمان و تاریخ، آنچه به آن باور دارد اجرا می‌کند. یعنی او خود را فرمانبردار امیرش یزید می‌داند و برایش هر حرکتی که در جهت تضعیف حکومت مرکزی باشد مصداق محاربه است و از این روست که رفتار خشونت بار او در نینوا از او تصویر یک بدمن کلاسیک و یک نماد مهم از سیاست مزورانه را بر جای می‌گذارد.

فرهاد اصلانی در سریال «مختارنامه» چنین بینشی به این نقش داشت و تلاش کرد تا ابن زیاد را در آن نگاه‌های تیز و خشن، بیان آمرانه و سرکوب گرانه، رفتار مزورانه و همراه با کنایه به باور مخاطبان برساند و در چارتی مشخص از یک سیاست پیشه کارکشته که قلب و احساس را به کناری نهاده و تنها از مغزش دستور می‌گیرد بازتعریف کند.

ابراهیم کیانی – «زندگی خصوصی»/ نقاب رادیکالیسم

اگر این نکته را به تمامه بپذیریم که امور ذاتی و فطری لایتغیر محسوب می‌شوند بهتر به درک شخصیتی چون ابراهیم کیانی می‌رسیم. او یک تندرو است که گاه نقاب ارزش‌ها بر صورت دارد و رفتارش را همسو با جو پیرامونی و به شکلی متعصبانه و افراطی تنظیم می‌کند مانند همان سکانس فرو کردن پونز در پیشانی یک زن؛ از سوی دیگر ابراهیم کیانی سال‌ها پس از فروکش کردن آتش تند انقلابی‌گری در وجود خود، نقاب لیبرالیسم و اصلاح‌گری بر چهره می‌گذارد و بار دیگر بر تنور سویه دیگری از تندروی درونی خود اما این بار از دریچه آزادی خواهی می‌دمد.

به واقع شخصیت‌هایی چون ابراهیم کیانی تنها مجریانی هستند که در خیمه شب بازی قدرت برای خود حدودی تعیین کرده و فراتر از چارچوب‌های قانونی رفتار و با خودسری‌های خود برای نظام سیاسی دردسر ایجاد می‌کنند. چنین افرادی به همان گونه که در زندگی خصوصی نیز نشان داده شد بیشتر تابع تمنیات درونی و هواهای نفسانی خود هستند و به دلیل آنکه لگام اسب سرکش درونشان را در دست ندارند، آن روح سرکش سبب ساز شقاوت دنیوی و اخروی آنها می‌شود.

احمد عزیزی – «دختر»/ دغدغه‌های پدرانه

احمد عزیزی پدری مهربان و دغدغه‌مند اما با باورهایی خشک و متعصبانه است که  رفتار و بینش او کاملا در انطباق با بافت بومی محیط زندگی‌اش قرار می‌گیرد. او دلواپس دختران خود است و تلاش دارد تا آنها را ایمن نگاه دارد اما این نکته را نیز از یاد برده که گاه برای حفاظت از فرزندان نه جبر و تحمیلِ افکاری از جنس گذشته بلکه تدبیری برآمده از نگرش امروزی نسبت به رفاقت با فرزندان راهگشاست. سفر چندروزه عزیزی به تهران برای بازگرداندن دخترش به آبادان نقطه آغاز این تغییر است و  حضور در خانه خواهرش همان دریچه ای است که به روی احمد گشوده می‌شود تا عاطفه پدرانه و رفاقت برادرانه‌اش روتر بیاید و تلاش کند تا به درک بهتری از دخترش برسد.

دکتر سالاروند – «خط استوا»/ چهارراه تردید، تصمیم، تکذیب و تکریم

شخصیت سالاروند در فیلم «خط استوا» به دلیل جایگاه حقوقی که به عنوان رئیس فدراسیون فوتبال دارد از همان ابتدا می‌تواند تداعی‌گر بسیاری از چالش‌های مهم حرفه‌ای و اخلاقی در ورزش و فوتبال باشد. به واقع گیر کردن سالاروند در چهارراهی از تردیدهای دیگران نسبت به خودش، تلاشی که برای تکریم شخصیت‌ها دارد اما در بازی نقاب‌ها راه به جایی نمی‌برد، اجباری که در تکذیب سفری کاری به اندونزی دارد و در نهایت تصمیم پایانی‌اش مبنی بر باقی ماندن روی موضع خود در دعوت از تیم بانوان اندونزی به تهران برای بازی با تیم بانوان ایران بدون توجه به حساسیت‌های پیش آمده و منعکس شده از سفرش به بالی در مطبوعات؛ همگی نشان دهنده این نکته است که سالاروند برای هدایت سکان کِشتی فوتبال در میان امواجی بلند از تهمت‌ها و دروغ‌پردازی‌ها بیش از تکیه بر ایدئولوژی‌های فردی‌اش باید به مناسبات این رشته ورزشی و نیز تعاملات با مطبوعات بیش از پیش آشنا باشد.

این نقش البته در کارنامه فرهاد اصلانی چندان واجد امتیاز خاصی نیست و سبک بازی اصلانی با شیمی کمدی این نقش ناهمخوان است. شاید استفاده از اکبر عبدی برای این نقش می‌توانست نتیجه کمدی بهتری هم در ماندگاری این نقش و هم در والاتر شدن ساختار فیلم داشته باشد.

تماشای «خط استوا» در نماوا