مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

پس از درگذشت حمیده (نادره) خیرآبادی به نظر حفره‌ای بزرگ در ارائه شمایلی مهربان، کاریزماتیک و آشنا از مادر، مادربزرگ و پیرزن سنتی ایرانی در فیلم‌ها و سریال‌ها نمود یافت؛ هرچند ثریا قاسمی دختر او تا حدودی آن کمبود را در سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی جبران کرد اما هرچه به سال‌های پایانی دهه ۸۰ نزدیکتر شدیم گویا حقیقت تلخ نبودن شمایلی آشنا از پیرزن ایرانی بیشتر بروز و نمود خود را در  خلال روایت‌های دراماتیک نشان می‌داد.

به واقع از دهه ۶۰ تا اواسط دهه ۸۰، سینما و تلویزیون کمتر با محدودیت شمایل‌سازی از پیرزن ایرانی روبرو بود و بازیگرانی چون شهلا ریاحی، حمیده خیرآبادی، مهین شهابی، نیکو خردمند، مهری ودادیان، مهری مهرنیا، پروین سلیمانی، جمیله شیخی، ثریا قاسمی، فخری خوروش، پروین میکده، فرخ‌لقا هوشمند، فریده سپاه منصور، پری امیرحمزه، پروین دخت یزدانیان، هما روستا، آهو خردمند، آفرین عبیسی، مینا جعفرزاده، مرضیه برومند، ملکه رنجبر، کتایون امیرابراهیمی، پروانه معصومی، فاطمه معتمدآریا، فاطمه گودرزی، گوهر خیراندیش و… این نقیصه در شخصیت پردازی را پر کردند اما هرچه به سال‌های پایانی دهه هشتاد نزدیک‌تر شدیم، درگذشت بسیاری از این بازیگران یا فراموش شدنشان از سوی سینما و تلویزیون سبب شد تا کمتر شمایلی آشنا، جذاب و ماندگار از پیرزن ایرانی در ذهن مخاطبان باقی بماند.

درخشش یک مرد در بازتاب شمایلی بکر از پیرزن

در این میان یک بازیگر مرد بزرگ و تکرار نشدنی به نام اکبر عبدی با حضوری استثنایی در «خوابم می‌آد» و «خواب‌زده‌ها» باز هم تصویرسازی نوستالژیک و خاطره‌سازی بی‌بدیلی از پیرزن ایرانی داشت به گونه‌ای که خودش نیز هنگام دریافت سیمرغ نقش مکمل مرد برای «خوابم می‌آد» به نبود پیرزن‌های آشنا در سینما و تلویزیون اشاره کرد و افزود چون آنها در میان ما نیستند از من خواسته شد تا نقش زن را بازی کنم. به ظاهر چنین دیالوگی شاید برای جامعه هنری بازیگران زن در آن مقطع برخورنده بود اما حقیقتی آشکار را گوشزد می‌کرد که کمتر در همان دوران به آن توجه شد. سناریست‌های سینما و تلویزیون تا آن میزان در سوژه‌های خاص غرق شده بودند که عملا جایگاه پیرزن در درام را به فراموشی سپرده بودند.‌‌

البته در همان دوران برخی از حضورهای بازیگران زن در شمایلی از پیری تاحدودی به دوران روایت‌های آشنای فیلم‌ها و سریال‌ها به زندگی ایرانی ارجاع می‌داد که از میان فیلم‌های ساخته شده می‌توان به نقش‌آفرینی گوهر خیراندیش در «میگرن» ساخته مانلی شجاعی فرد ارجاع داد که به درستی یک شوخ و شنگی و تصویرسازی قاعده‌مند از پیرزن ایرانی را در آن فیلم  به یادگار گذاشت.

ظهور پیرزن کمدین

 نمونه‌هایی که برشمردم (اکبر عبدی و گوهر خیراندیش) مربوط به ابتدای دهه نود بودند و اگر به چند سال قبل‌تر از آن بازگردیم یعنی نگاهی به اواخر دهه هشتاد  و سال ۱۳۸۸ بیاندازیم یک ظهور و درخشش خاص از شیرین یزدانبخش را در فیلم «لطفا مزاحم نشوید» شاهد هستیم که تداعی گر همان وجهه آشنا از یک پیرزن ایرانی بود.

به واقع با ظهور این بازیگر و ترکیب زوجی او با گوهر خیراندیش و رابعه مدنی در چند فیلم، عملا شمایل پیرزن ایرانی احیا شد و شیرین یزدان بخش به مثابه دوپینگی برای سناریوهای سینمایی محسوب می‌شد. با حضور او دست سناریست‌های ایرانی برای بازنمایی شمایلی قاعده‌مند، قابل باور و در عین حال جذاب از مادر، مادربزرگ و پیرزن ایرانی باز شد و تجربه‌های این بازیگر طی دهه نود نشان دهنده این نکته بود که سینمای ایران سرانجام توانست پس از گپی چندساله از کمبود شمایل زن مسن در روایت‌ها، به یک فرمول درست در استفاده از پیرزن ایرانی در وجوهی از رفتار جدی یا کمیک دست بیابد.

در این زمینه می‌توان حضورهای ماندگار شیرین یزدانبخش در فیلم‌های «لطفا مزاحم نشوید»، «برف روی کاج‌ها»، «بوسیدن روی ماه»، «آشغال‌های دوست داشتنی»، «برف»، «آبجی»، «ابد و یک روز»، «لس آنجلس تهران» و «عنکبوت» را به عنوان مثال ذکر کرد که اجرایی ساده و بی‌پیرایه از سبک زیستی یک زن مسن و پیر را در تنوعی از رفتار و گفتار هیستریک، موقرانه و شوخ‌طبعانه به باور مخاطبان رساند.

در ادامه به بهانه هنرنمایی وی در فیلم «آبجی» نگاهی به فهرستی منتخب از نقش آفرینی‌های او خواهم داشت.

فهرستی ماندگار از شمایل‌های آشنای شیرین

 اولین حضور یزدانبخش در سینمای ایران هم برای خودش سودمند بود و هم سینمای ایران را با سلوکی نوین از رفتار کهن‌سالانه آشنا کرد. خانم نظیری یک پیرزن(زن میانسال و نسبتا مسن) آشنای ایرانی است که می‌خواهد طبقه بالایی منزلش را به آقای توکلی اجاره دهد. او همراه همسرش اکبر که از آلزایمر رنج می‌برد زندگی می‌کند و در اپیزود مربوط به خودش به زیبایی خصوصیت‌های چنین زنی را نمایش می‌دهد. یعنی دلواپسی و دلهره‌ای که او از تنها بودن و احتمال آمدن دزد به خانه‌اش دارد در همان سکانس آمدن تعمیرکار(حامد بهداد) به خانه به خوبی نشان داده می‌شود به گونه‌ای که او حفاظ خانه را می‌کشد و حاضر نیست تعمیرکار را به خانه راه بدهد اما تلویزیون را به جلوی همان حفاظ می‌برد تا تعمیرکار به ارزیابی تلویزیون و تعمیرش بپردازد.

شیرینی ایجاد شده در این سکانس که ناشی از غرزدن‌های مداوم تعمیرکار و حاضرجوابی‌های خانم نظیری است سبب‌ساز شکل‌گیری موقعیت‌هایی نسبتا آشنا از زیستن در موج ملتهبی از بی‌اعتمادی و ترس اجتماعی است که یزدانبخش را به جایزه بازیگری از جشنواره بیست و هشتم فیلم فجر رساند و هرچند هنگام دریافت جایزه از خود به عنوان تماشاگر تئاتر یاد کرد اما گذر زمان نشان داد که سینما توانست تا به یکی از شیرین سخن‌ترین شمایل‌های زنانه پس از گپی کوتاه مدت دست یابد.

همسایه مهربان رویا

یزدانبخش پس از دریافت جایزه بازیگری جشنواره فجر، قدردان این موقعیت اهداشده از سوی سینما به خودش بود و توانست تا چندی پس از تثبیت اولیه‌اش در سینما، به زیبایی در نقش حاج خانم صاحبخانه رویا در فیلم «برف روی کاج‌ها» ظاهر شود و شمایلی جذاب از یک خانم مذهبی و مقرراتی حواس جمع ارائه دهد؛ بانویی که در عین توجه به رویا و رفت و آمدهایش اما وجهه‌ای منفی از چهره‌اش در نزد مخاطبان باقی نمی‌ماند و تداعی همسایه‌ای مهربان و حامی را می‌کند که برخلاف موج‌های رایج اجتماعی در موقعیت‌های آشنایی که در جامعه رخ می‌دهد اما بدگمانی نسبت به رویا را به خانه افکار خودش راه نمی‌دهد و زیبایی اندیشه اجتماعی نیک‌اندیشی و نیک‌نگری همراه با توصیه و اندرز مهربانانه را به نمایش می‌گذارد.

یک مادر شهید ضدکلیشه

یزدانبخش سپس با نقش احترام سادات نمایشی جذاب از شخصیت مادر شهید را در فیلم «بوسیدن روی ماه» ارائه می‌کند. شخصیتی کاملا نواندیش و ضدکلیشه که نمایشی پستویی و بی‌روتوش از حقیقت‌های زیستی برخی از شهدا و خانواده‌هایشان ارائه می‌دهد و با چنین نمایشی بیشتر به خط نگاه اجتماعی و مردمی نزدیک می‌شود.

به واقع احترام سادات بسیار کاریزما دارد و شخصیتش احترام برانگیز جلوه می‌کند. مهربانی‌هایش چنان گرم و بی‌اداست و توصیه‌های اخلاقی‌اش به نوه خود به قدری دلپذیر است که در نظر مخاطبان فیلم می‌نشیند و از آنها دلبری می‌کند. احترام سادات به مانند اسمش محترم و بزرگ است و ایثار درخشان او در جا زدن پیکر فرزند شهید خود به جای پیکر فرزند دوستش فروغ و آن سکانس تماشایی وداع با پسر در بنیاد شهید از برجسته‌ترین لحظات سینمای ایران در ربودن قلب مخاطبان و جذب آنها به لطافت و صداقت جاری در آن سکانس است.

پیرزنی که محور گفتمان‌های فکری شد

اجرای بی نظیر شیرین یزدانبخش در فیلم «بوسیدن روی ماه» اگرچه شاید یک اتفاق مهم در کارنامه او محسوب می‌شود، اما این بازیگر با ایفای نقش منیر در فیلم «آشغال‌های دوست داشتنی» برگ جذاب دیگری از توانایی‌های بی‌پیرایه خودش در بازیگری را به مخاطبان نشان داد.

این بازیگر به خوبی التهاب درونی یک زن تنها و گیرافتاده در یک موقعیت جانکاه و استرس آفرین را بازتاب می‌دهد. توهمات ناشی از این درماندگی حسی و صحبت خیالی منیر(زن تنهای فیلم) با قاب عکس شوهر مرحوم، فرزند خارج رفته، فرزند شهید شده و برادر تحت تاثیر تفکرات چپ، موقعیتی را پدید می‌آورد که جهان مفهومی روایت شکل بگیرد. این جهان بینی روایی که برپایه گفتمان ایده‌ها شکل می‌گیرد متضمن نگاهی است که تلاش دارد تا از دل التهابات و تنش‌ها، گل دوستی‌ها و آرامش را بچیند.

چنین طرز تفکری به ویژه با توجه به آن نگاه تا حدودی هجوگونه و کمی تاحدودی کاریکاتوری نسبت به تنش‌های اجتماعی اواخر دهه هشتاد و گفت‌وگویی که میان منیر و آدم‌های درون عکس و تلویزیون شکل می‌گیرد این فضا را به خوبی می‌پرورد و ایده مرکزی روایت فیلم و نقطه ثقل آن را شکل می‌دهد. اینکه منیر با کمک جهان خیالی و ذهنیت سورئالی که از ارتباط گیری با قاب عکس‌ها برای خود پدید می‌آورد در تلاش برای پاکسازی منزل خود از هر چیز مشکوک است در وهله اول خمیرمایه‌ای چندان جذاب برای انتقال پیام اصلی فیلم به مخاطب به شمار نمی‌آید اما بازی موثر بازیگران به واقع مخاطبان را تا انتهای فیلم می‌کشاند. منیر در پی پناه دادن به بخشی از معترضان اجتماعی و پس از رفتن آنها با ضربدری حک شده روی درب خانه خود مواجه و در پی صحبت با یکی از همسایه‌ها متوجه این نکته می‌شود که ممکن است فردا ماموران به خانه وی مراجعه کنند.

این نقطه عطف اولیه روایت به خوبی بازتابنده‌ای از درون پرتشویش و استرس‌زده زنی تنها در شهری شلوغ و در دل موقعیتی ملتهب است. ورود ناخواسته  منیر به متن این التهاب و تاکید مکرر وی بر شنود تلفنی و نیز همراهی وی با قاب‌های عکس و صحبت با آنها برای شناسایی محل اختفای چیزهایی که ممکن است در مراجعه فردای ماموران برای وی دردسرساز شود سبب کشف حقایقی درباره زندگی نفرات آن قاب عکس‌ها می‌شود.

یزدان بخش در بازتاب آلام و احساسات یک زن تنها بسیار موفق است. به ویژه آنجا که در عملیات کشف چیزهای ممنوعه در منزلش به عکس‌هایی از منصور برادر مرحومش با سیما (دخترخاله منصور و منیر) روبرو می‌شود و به همراه عکس‌ها به حیاط می‌رود و اشک می‌ریزد؛ یا هنگامی که در اتاق فرزند شهیدش نامه‌ای را می یابد که حاکی از عواطف و احساسات وی در دوران قبل از اعزام به جبهه است و در اینجا نیز منیر قطره‌ای اشک بر گونه‌اش جاری می‌شود. کلیدواژه‌های استرس و تنهایی به خوبی بازنمایه‌ای است برآنچه طی مدت زمان فیلم بر شخصیت منیر می‌رود و او به سان یک کاتالیزور اجتماعی نسبت به مخاطبان عمل می‌کند تا در خلال مرور اتفاقات روز در زندگی او، نقبی به تاریخ زیستی او به مثابه یک نماد از مام وطن نیز زده شود.

مثلثی از تضاد حسی

یزدانبخش در «لس آنجلس تهران» بازنمایه‌ای هوشمندانه از شوخ طبعی یک زن مسن و بازیگوش به نام کاملیا است و در «ابد و یک روز» نمایانی خاصی از بی‌تفاوتی و بی‌عملی یک مادر نسبت به شرایط زیستی فرزندانش را نشان می‌دهد و در نهایت او در نقش مادر سعید در فیلم «عنکبوت» می‌تواند تداعی آشنایی از تزریق سادیسم به افکار فرزند خود باشد و او را در مسیر قتل‌های زنجیره‌ای به نوعی کوچینگ کند.

در یک جمع‌بندی کلی شیرین یزدانبخش شمایلی مانا از پیرزن ایرانی را در مجموعه‌ای زنجیروار از خصایص مثبت و منفی بازنمود داده و از این بابت باید او را ستایش کرد که احیای چنین شمایلی (پیرزن ایرانی) در شخصیت‌پردازی‌های انجام شده در سینمای ایران طی دهه گذشته مرهون هنرنمایی او بوده است.  

تماشای «آبجی» در نماوا