مجله نماوا، محمدرضا مقدسیان

سریال «شخصیت» اثری است قابل اعتنا بر محور مثلث «فراموشی»، «ترس» و «هویت فردی» که این همه را در فضایی کاملا دراماتیزه شده و البته منسجم به داستان، فیلمنامه و بعد اثر تصویری بدل کرده است. اثری که قابلیت تحلیل‌های منسجم سینمایی و ساختارشناسانه‌ی فیلمنامه و تصویر و واکاوی‌های جامعه‌شناختی و روان‌شناختی را دارد.

 پیوند ناگسستنی‌ای هست میان شخصیت و حافظه. درواقع در جهان تحلیل‌های روان‌شناختی چیزی که ما به عنوان شخصیت یا همان هویت از آن یاد می‌کنیم و چیزی تحت عنوان «خود» را شکل می‌دهد، حاصل شناخت و برداشت‌های ما از زندگی و نتیجه تجربه زیسته شده ما و البته به خاطر سپردن، تحلیل کردن و در ادامه شخصی کردن آن است.
این همه بعد از شکل‌دهی به مختصات شناختی ما از خود، سر و شکل شخصیت اجتماعی و گروهی ما و جامعه اطراف ما را شکل می‌دهد. امری که البته دو سویه است و هم‌افزایی ایجاد می‌کند. به این شکل که اجتماع دارای یک شخصیت گروهی است و از دل همین شخصیت گروهی بخشی از شخصیت فردی ما شکل می‌گیرد و به شکلی متقابل شخصیت فردی هر یک از ما در کنار هم، شخصیت گروهی و اجتماعی را رقم می‌زند.

سریال ترکیه‌ای «شخصیت» ساخته اُنور سایلاک که یکی از سریال‌های موفق ترک است و بازیگر نقش اول مرد آن یعنی هالوک بیلگینر در نقش «آگاه بی‌اوغلو» جایزه امی در سال ٢٠١٩ را هم کسب کرده، دقیقا دست روی همین مقوله گذاشته است. مقوله شخصیت و حافظه. مقوله فراموشی و به خاطر آوردن. بحث ترس از فراموشی و بی‌هویت شدن و ترس از به خاطر آوردن و بی‌هویت شدن.
ماجرای سریال از جایی آغاز می‌شود که «آگاه» از بیماری آلزایمر خودش مطلع می‌شود و به این واسطه تصمیم می‌گیرد تا فراموشی کامل سراغش نیامده کاری ناتمام که همه عمر برای انجامش دست دست کرده را به اتمام برساند. «آگاه» شروع به انجام قتل‌هایی زنجیره‌ای می‌کند و در محل قتل نشانه‌ای را برای جلب توجه «نورا» پلیس زن جوان و بی‌اعتماد به نفسی قرار می‌دهد. کلیت ماجرای سریال رمزگشایی از ارتباط میان قتل‌های سریالی «آگاه» و شخصیت «نورا» است. داستان به شکلی موازی تلاش «آگاه» برای اتمام کارش پیش از فراموشی کامل و همزمان تکاپوی «نورا» برای یافتن قاتل و مهم‌تر از آن یافتن «خودش» را روایت می‌کند.

از منظر فیلمنامه‌نویسی و شیوه شخصیت‌پردازی و ساختاربندی فیلمنامه باید اعتراف کرد که جریان فیلم‌سازی و سریال‌سازی ترکیه رشدی چشم‌گیر داشته است. این جدای از سریال‌های عامه‌پسند ترکی است و مراد این قلم جنسی از پختگی در نگارش فیلمنامه، کارگردانی و اجرای بازیگران است که کیفیتی قابل اعتنا را باعث می‌شود و صرفا جنبه سرگرمی ندارد.
سریال «شخصیت» در بخش فیلمنامه و ترسیم روابط علی و معلولی در بزنگاه‌های مهم داستان بی‌ایراد نیست و بعضا مخاطب را کم‌توجه تصور می‌کند اما این ویژگی به واسطه ترسیم ابعاد و لایه‌های تو در توی شخصیت «آگاه» با اجرای چشم‌گیر هالوک بیلگینر (که پیشتر در «خواب زمستانی» اثری از نوری بیلگه جیلان او را دیده بودیم) و یا سرعت بسط و گسترش داستان رازآلود مربوط به شهر کوچک «کانبورا» و اتفاقاتی که سال‌ها پیش در آنجا رخ داده و البته شکل و شمایل پیدا کردن مقتولین و شیوه به قتل رساندن آنها و… تا حدی قابل چشم‌پوشی است و تماشای این سریال را به تجربه‌ای دوست‌داشتنی تبدیل می‌کند. کم نیستند شخصیت‌های فرعی و یا ریزموقعیت‌های کمیک و همزمان تلخ در این سریال که به خاطر مخاطب خواهد ماند. کافی است که به شخصیت رئیس اراده پلیس یا شخصیت «فزه خانم» که تنها چیزی که در خاطر دارد خاطراتش از سفر اسپانیا است یا شخصیت کارآگاه که به «نورا» میدان می‌دهد تا کارش را پیش ببرد و یا خرده شخصیت‌های دیگری که بعضا دقایقی در کار هستند و محو می‌شوند و البته که همگی رنگی از تازگی و ماندگاری را دارند توجه کنیم تا دست خالی نمانیم از تماشای این سریال.

فراموشی به مثابه مرگ
اما وجه بسیار مهم سریال «شخصیت» را استفاده کاملا دراماتیزه شده از مفهوم «فراموشی» که در قامت بیماری «آلزایمر» نمایان شده از یک سو و مسئله مهم «فراموشی» در اثر یک رخداد «تروماتیک» (ضربه روحی شدید) رقم خورده باید دانست.
«آگاه» به واسطه کهولت سن ترس دارد از فراموشی یک راز بزرگ که سال‌ها اقدام کردن در جهت این راز را پشت گوش انداخته و حالا می‌خواهد قبل از فراموشی این راز که همگان سال‌ها سعی در به فراموشی سپردن و خاک ریختن روی آن داشته‌اند، دست به اقدام بزند چرا که او تنها بازمانده از گروه آگاهان این راز کثیف است. انتخاب نام «آگاه» برای این شخصیت هم در همین جهت رقم خورده است. همه از این راز آگاهند اما آگاهی‌شان را کتمان می‌کنند چون می‌ترسند و احساس گناه دارند. «آگاه» اما تنها مطلع ماجراست که سعی در فراموش نکردن دارد. درست عکس جریان غالب. همین ویژگی هم باعث آغاز جریان قتل‌های سریالی می‌شود.
از سوی دیگر «نورا» قرار دارد که به دلیل رخداد تلخی که تجربه کرده است در همان سن و سال کودکی تصمیم گرفته که فراموش کند و به دلیل «تروماتیک» بودن واقعه ذهن او در قامت یک «مکانیزم دفاعی روانی» این بخش از زندگی او را از ذهنش پاک کرده است. حالا با کنار گذاشتن ترس از سوی «آگاه» با هدف «مواجه شدن با واقعیت به جای فرار از آن» و به واسطه تلاش «آگاه» برای یادآوری آن راز «نورا» پای در مسیری می‌گذارد که مسیر بازشناخت خود و به یاد آوردن امر تروماتیک فراموش شده، روبرو شدن با آن و البته رهایی و درمان است.
«آگاه» آمده است رازی که «همه می‌دانند» را دوباره زنده کند و همه شخصیت‌ها را با آن و عواقبش روبرو کند. گروهی بناست در این «فرآیند روبرو شدن با حقیقت کتمان شده»، درمان شوند و گروهی بناست «جزای کرده‌هایشان را بپردازند».
اما نسبت این همه با عنوان سریال یعنی «شخصیت» چیست؟ همانطور که در سطرهای ابتدای این نوشته مطرح شد نسبت مستقیمی میان سه رکن «شخصیت»، «حافظه» و «ترس» وجود دارد. در شکلی عمیق «ترس از مرگ» باعث تلاش و تکاپوی بشر از بدو تولد می‌شود تا برای «خودش» شخصیت و هویتی دست و پا کند تا به واسطه آن زنده بودن برایش شدنی‌تر شود. پس موتور محرک ایجاد «شخصیت» و در ادامه آن «هویت» مقوله حیاتی و مهمی به نام «ترس» (با تعریف عمیق فلسفی روانشناختی آن) است.
از دیگر سو از آنجا که شکل‌گیری شخصیت به واسطه شناخت و برداشت‌های فردی ما از زندگی و محیط اطراف شکل می‌گیرد، امری به شدت غیرقطعی و همواره دستخوش تغییر می‌تواند باشد. پس یکی از ترس‌های همیشگی ما در قبال زندگی «ترس از بی‌هویت شدن یا بی‌شخصیت شدن» است. آدمیزاد بخش عمده تصمیمات و کرده و ناکرده‌هایش را بر بستر ترس انجام داده یا نداده است. یکی از عمیق‌ترین ترس‌ها، ترس ناشی از مراقبت و پاسداری از «شخصیت» است چرا که ذهنیت غالب بر این باور است که «من» و «شخصیت من» دو امر جدای از هم نیستند. پس هر نوع آسیب یا گزند و تغییری ناگهانی در «شخصیت من» می‌تواند باعث تجربه «ترس از مرگ» (در ابعاد روانشناختی شود) پس اگر بناست که زنده بمانم باید از خودم و شخصیتم مراقبت کنم ورنه نابود خواهم شد. تجربه‌ی ترس از بی‌هویت شدن یا خلل در شخصیت انسان می‌تواند منجر به «اضطراب» شدید و حتی اثرات تروماتیک شود.
در همین راستا «آگاه» سال‌های سال ترسی دو وجهی را تجربه کرده است از یک‌سو شخصیتش اجازه این‌که از راز بزرگ داستان چشم‌پوشی کند را نداشته ولی «ترس از اقدام» داشته و از سوی دیگر «ترس از فراموشی» را تجربه کرده است. این حالت دوگانه در بزنگاه ابتلا به آلزایمر منجر به تصمیم شده است چرا که در آستانه کهنسالی ترسش از مرگ اندکی کاهش پیدا کرده (هرچند بارها از ترسش از مرگ می‌گوید)  اما ترس از بی‌شخصیت شدن و کار ناتمام داشتنش شدیدتر شده است پس بر ترس از بی‌شخصیت شدن بر ترس از مرگ می‌چربد و دست به اقدام می‌زند. از سوی دیگر «ترس گروهی» اهالی «کانبورا» مطرح است. ترس از طرد شدن یا حذف شدن و غیرخودی تلقی شدن چرا که همه اهالی به نحوی گناهکارند و هرنوع درز اطلاعات به معنی «بی‌شخصیت» شدن تمامی آنهاست. پس به واسطه ترس از «جمیل» و ترس از «بی‌شخصیتی» سال‌های سال از روبرو شدن با واقعیت فرار کرده‌اند.

فراموشی به مثابه نجات

ترس دیگر ترس «نورا» است. ترس او ریشه در ترس مادرش از بی‌شخصیت شدن، بدنام شدن و … است. ترسی که در جوامع سنتی رایج و جاری است. «نورا» به واسطه شخصیتی که زیستش در جامعه سنتی «کانبورا» و البته مدل فکری مادرش برایش رقم زده است، شکل و شمایل خودش برای رویارویی با «ترس از بی‌شخصیت شدن» را در پیش می گیرد. کتمان و فراموشی ناهشیار کل ماجرا راهی است که او انتخاب کرده است. «نورا» در یکی از کلیدی‌ترین سکانس‌های سریال در گفتگو با «آتش» به این اشاره می‌کند که من همه عمر در حال فرار کردن از شهرم از خودم و از همه چیز و هر کسی بودم. حتی از ترس‌هایش از برقراری رابطه صمیمی با مردان و مهم‌تر از همه درباره احساس بی‌ارزشی و بی‌کفایتی سخن می‌گوید.
در این اتمسفر چیدمان رخدادها و شیوه بسط دادن داستان و ارائه اطلاعات در یک مسیر مشخص قدم برمی‌دارد. بناست «آگاه»، «نورا» و «اهالی کانبورا» همگی مکث کنند، به درون خودشان رجوع کنند، کار ناتمام را تمام کنند و با عواقب رخدادی واقعی روبرو شوند. در این مسیر هم برای مخاطب و هم برای شخصیت‌ها فرصتی فراهم می‌شود تا لایه‌های درونی و ناپیدا و ناهشیار درونشان را بشناسند، ترس‌هایشان را بشناسند و با آن روبرو شوند و در ادامه موجبات بازشناخت و رشد و بلوغ آنها رقم بخورد. نتیجه نهایی هم نظم تازه‌ای است که در جهان داستان رقم می‌خورد. در این نظم جدید نه «کانبورا و اهالی‌اش» همان شهر و نفرات هستند نه «آگاه» همان فرد ابتدایی است و نه «نورا» همان دختر بی‌اعتماد به نفس و خود کم‌بین. در نهایت اثبات می‌شود که «فراموشی» نه تنها راهی برای نجات نیست بلکه باعث کهنه و کهنه‌تر شدن زخم‌ها می‌شود تا جایی که عفونت و تعفن زخم تمام زندگی هر فرد را می‌گیرد. پس برای قهرمان شدن باید از ترسیدن نترسید و با آن روبرو شد چرا که مسیر بزرگ شدن از دل همان فراموش نکردن و کتمان نکردن می‌گذرد، مسیری که «نورا» آن را طی می‌کند و به بلوغ می‌رسد.

باب میل مخاطب

دو ویژگی مهم در سریال «شخصیت» قابل ردگیری است که نشان از توجه به مخاطبان جهانی در این اثر دارد. یکی مسئله حقوق زنان و تجاوز و دیگری ناامیدی از اجرای قانون و رسیدن به عدالت و شکل‌دهی به رفتارهای فردی و قهرمانی‌های فراقانونی برای رسیدن به «عدالت» است. با نیم نگاهی به رخدادهای تصویری و سینمایی جهان در چند سال اخیر می‌توان دریافت که مسئله حقوق زنان و طغیان علیه جریان بی‌خاصیت حاکم در میان مخاطبان و جشنواره‌های جهانی بسیار مورد توجه بوده است. کافی‌ست برای نمونه به فیلم «جوکر» تاد فیلیپس اشاره کنیم (در قیاسی مع‌الفارق) که «واکین فینیکس» درنقش جوکر دست به اقدامی انقلابی می‌زند و مریدان بسیاری را هم پیدا می‌کند و یا انبوهی از سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی که به اعاده حیثیت از زنان، رعایت حقوق آنها، طغیان علیه بی‌عدالتی و سواستفاده جنسی و روحی از آنها در دنیا ساخته و ارائه شده است. در سریال «شخصیت» هم این دورگه پیداست. از یک‌سو ماجرای «نورا» و «ریحان» در میان است. از سوی دیگر نگاه مردسالار در اداره پلیس نسبت به «نورا» که در نهایت باعث رشد نورا و روسیاهی مردان می‌شود. از دیگر سو الهام‌ بخش بودن رفتار «آگاه» در پوشش لباس گربه‌ای مطرح است که باعث شکل‌گیری گروه و جریان در فضای مجازی توسط نوه او و گرد هم جمع شدن جوانان بسیاری می‌شود. جوانانی که ناراضی از نظم پوسیده موجود سراغ رفتارهای آنارشیستی و انقلابی رفته‌اند و مرد گربه‌ای را الگوی خود قرار داده‌اند. این همه نشان از آن دارد که «صنعت سریال سازی» در ترکیه به شکلی حساب شده کار را پیش می‌برد و تنها به پیشرفت در بخش کارگردانی و نکات فنی سریال سازی نرفته بلکه در انتخاب سوژه‌ها و مضامین هم براساس مطالعه و پژوهش کار را پیش می‌برد و نیاز و خواست مخاطب جهانی را مدنظر قرار می‌دهد. خب نتیجه طبیعی این روند ساخت سریال‌هایی از این دست است که نه تنها در ترکیه بلکه در تمام دنیا دیده و پسندیده می‌شود و جایزه «امی» را هم از آن بازیگر بسیار توانمندش می‌کند.
در کنار این همه شیوه نقش‌آفرینی پلیس، روزنامه‌نگار و شخصیت آگاه در سریال هم جالب توجه است. در ساز و کار چینش رخدادها پلیس همواره چند قدم از قاتل عقب است. در کلیت ایده سریال هم تمام دستگاه‌های عدالت گستر از پلیس گرفته تا دادستان و الخ همگی دست به دست هم داده‌اند تا اجرای عدالت منتفی شده یا دست کم به تعویق بیفتد. در این میان روزنامه‌نگار فعال و حقیقت‌طلب داستان هم سرنوشتی دلهره‌آور دارد. نتیجه این‌که جامعه ترکیه در این سریال به تمامی درگیر قتل و فساد و تبانی دستگاه عدل گستر با طبقه مرفه و ثروتمند است. این سرمایه‌داری است که تعیین می‌کند عدالت چیست و بی‌عدالتی چه. در انتها هم «نورا» به عنوان پلیسی که به دنبال اجرای عدالت بوده است به این نتیجه می‌رسد که  در دستگاه فاسد پلیس که سال‌ها یک راز را پنهان کرده و به واسطه قدرت سرمایه هر پلیس یا خبرنگار و یا حتی شخصی که به دنبال عدالت باشد را حذف می‌کند، راهی به جز اقدام فردی نیست پس در مسیری گام برمی‌دارد که فراقانونی است و عادلانه‌تر البته. این نگاه نگاهی است که حتی در سینمای آمریکا که نمایش سیاهی و بی‌قانونی و فساد سیستماتیک مانعی ندارد به این شکل پذیرفته نیست و در نهایت پای قانون و پلیس قانون‌مدار به کار باز می‌شود. در سریال «شخصیت» اما پلیس از ابتدا فاسد است و در انتها هم فاسد می‌ماند. این سریال ساخته می‌شود و انگ سیاه‌نمایی به آن نمی‌خورد. حال اگر این سریال در ایران تولید می‌شد با هزار و یک اما اگر یا ممیزی روبرو می‌شد یا اصلا به مرحله ساخت نمی‌رسید (این سرفصلی است که باز کردنش بماند برای مطلبی مستقل). نکته تکمیلی این‌که در نظر داشته باشیم تنها کسی که تن به پنهان کاری اهالی نمی‌دهد و دست به اعتراض می‌زند شخصیتی «رومانیایی» و غیر ترک است که در دل جامعه ترک داستان قربانی می‌شود چون بنا ندارد انسانیت را زیر پا بگذارد.
در نهایت باید گفت سریال «شخصیت» سریال تام و تمام و بی‌ایرادی نیست (اصولا چنین سریالی وجود ندارد) اما وجوه جذاب چه در بخش سرگرمی و چه در بخش تفکر و درون‌مایه دارد که تماشای آن را جذاب و دوست‌داشتنی می‌کند.

تماشای این سریال در نماوا