مجله نماوا، شادی حاجی مشهدی
«کروئلا»، محصول جدید دیزنی، روایتی فانتزی از شخصیتِ منفی انیمیشنِ کلاسیک «صد و یک سگ خالدار» دارد که زندگی پر شیطنت و شرارت این دخترک بدجنس، اما دوستداشتنی را در ترسناکترین خانۀ مد لندن به تصویر میکشد.
«کروئلا» به معنی «سنگدل» اقتباسی از رمان مشهور «دودی اسمیت» است. فیلم سینمایی «کروئلا» را نیز میتوان داستان فرعی از انیمیشن محبوب «صد و یک سگ خالدار» که در سال ۱۹۶۱ ساخته شد دانست. اثر محبوبی از دیزنی که داستان آن درباره زندگی تعداد زیادی از سگهای خالخالی است که باید از دست یک زنِ بدجنس که طراح لباس است، فرار کنند.
در فیلم کلاسیک دیزنی، شخصیت کروئلا زنی لاغر اندام و شرور است، که موهایش سیاه و سفید است و یک ماشین کادیلاک بزرگ را میراند و از پوست سگهای نژاد دالمیشن پالتو پوست درست میکند؛ اما «کریگ گیلسپی»، کارگردان فیلم لایو اکشن «کروئلا» وجوه خاکستری تازهای را به شخصیت استلا اضافه کرده و دختری را خلق میکند، که از کودکی، جسور، متفاوت و عاشق طراحی لباس و علاقهمند به مد است. «اما استون» (کروئلا / استلا) سرزندگی و شرارت را در کنار هم دارد و تلفیق این شیطنت و نبوغ را به خوبی در بازی خود کنترل میکند.
با اینکه دیزنی به سیاق سالهای اخیر، در بازآفرینی کاراکترها و قصههای قدیمی و محبوبش رشد زیادی داشته، اما در بازسازی دوباره انیمیشنهای دوبعدی کلاسیک خود از «دامبو» گرفته تا خلق داستانهای فرعی از شخصیتهای منفی مثل «مالیفیسنت» (شخصیت منفی داستان زیبای خفته) نوستالژی قصههای شیرین گذشته را زنده می ند.
این رویکرد تازه، وقتی اهمیت پیدا میکند که بدانیم دیزنی سعی دارد تا در آثار جدید خود، کاراکترهای منفی را از تاریکی و پلیدی مطلق مبرا سازد و آنها را به کاراکترهای خاکستریتر که قابل همذاتپنداری باشند، نزدیک کند و به این ترتیب شرایطی واقعیتر و ملموستر پیشِ چشم مخاطبان بگذارد تا ما را به کاراکترهایی علاقهمند کند که روزی از آنها نفرت داشتیم.
شاید به همین دلیل است که دیزنی و اغلب استودیوهای فیلمسازی و صنایع سرگرمی در دنیا، مدتهاست که از کلیشه استفاده از ضدقهرمانهای کاملا منفی و سیاه فاصله گرفتهاند تا شخصیتهایی را بسازند که بتوان با آنها همذاتپنداری و ریشههای شرارتشان را درک کرد.
ایده اولیه سازندگان «کروئلا» نیز، این بوده که بتوانند یکی از شیطانیترین شخصیتهای دیزنی را ملایمتر کنند و در این راه، نیم نگاهی به دو اثر پرفروش سالهای اخیر داشتند، یکی فیلم «شیطان پرادا میپوشد» و دیگری «پرندگان شکاری». روند داستانی «کروئلا» شبیه مسیری است که در فیلم «شیطان پرادا میپوشد» طی شده (طراح خودشیفتهای که صاحب ثروت و قدرت است و شرارت و غرورش مرزی ندارد).
قصه «کروئلا» در سه پرده روایت میشود. پرده اول درباره شخصیتهای اصلی و شرایط زندگی آنهاست، استلا با بزرگتر شدن در مییابد جنونی که در او رخنه کرده، ریشههای موروثی دارد که بعدها کشف میشود، او با کمک دو دوست قدیمی و صمیمی خود میتواند از آدمهای بیرحمی که دور و برش هستند، انتقام بگیرد و در هیات کروئلا، بلوا به پا کند.
پرده دوم با ورود او به آتلیه طراحی بارونس (با بازی اما تامپسون) آغاز میشود و تا نقطه عطف داستان یعنی مشخص شدن هویت کروئلا و مادر واقعیاش پیش میرود. پرده سوم نیز به رویارویی این شخصیتها اختصاص دارد و پایان آن به نوعی به ابتدای انیمیشن «صد و یک سگ خالدار» اشاره دارد.
جهان فیلم بر اساس جلوهگری شکل گرفته و قصه کروئلا در لایههای بعدی بر مبنای مد روایت میشود و نمایشی پر زرق و برق از صحنهپردازیهای شلوغ و خوش آب و رنگ، از لباسها و مدلهای متنوع دارد. دکور و لوکیشنهای ساختگی فیلم، حال و هوای انگلستانِ دهه ۷۰ میلادی را تداعی میکنند. دورانی که با شکوفایی طراحی مد و لباس، همعصر است و به دوران ساختارشکنی و بیقانونی در طراحی مد معروف شده. همچنین تقابل طراحان کلاسیک با سبکهای مد روز و مدرن اروپایی به ویژه فرانسوی در لباس و پوشش، این دهه را به دوران رقابت بین طراحان مد تبدیل کرده است.
شخصیت کروئلا در فیلم نماینده جامعه مدرن، بیپروا و قانونگریز امروزی است. نمایش لباسهای عجیب با پوشش و آرایش غلو شده در کنار استفاده از موسیقی راک و رنگهای پرکنتراست، همگی از عصیان و هنجارشکنی نسل نو حکایت دارد، نگاهی که هیپیگری و شورش طلبیهای دهه ۷۰ میلادی را تداعی میکند. از سوی دیگر شخصیت بارونس در مقابل کروئلا، نماد جامعه کلاسیک و پایبند به قواعد و قوانین سنتی گذشته است که زیبایی را در جلوهگری، کمال طلبی و تجملات پر زرق و برق میدید.
سکانسی که در آن کروئلا ویترین مغازه را، به شکلی پستمدرن طراحی میکند، میتوان نمونهای بر این نمادگرایی دانست و دنیایی را ترسیم کرد که در اوج بینظمی و آشفتگی، جذاب و جسور است و کلیشه در آن جایی ندارد. کروئلا و بارونس در نبوغ و خباثت به یکدیگر شبیهاند، به تدریج که او با حقایقی از زندگی گذشتهاش رو به رو میشود، در جبهه مخالف بارونس قرار میگیرد و سبب میشود تا جدالی بین آن دو شکل بگیرد که ابتدا به قصد انتقام و در نهایت به جنگ بر سر قدرت تبدیل میشود. کروئلا در فیلم میگوید که سوگواری برای او به جز پنج مرحله انکار، خشم، چانهزنی، افسردگی و پذیرش، مرحلهی ششمی هم دارد و آن انتقام است.
بزرگترین ضعف «کروئلا»، همچون اغلب آثار لایو اکشن هالیوودی، به فیلمنامه آن برمیگردد، جایی که چفت و بست داستانی و منطق روایی در آن ضعیف و فیلمنامه پر از سوالات بیجواب است. شخصیتهای فرعی داستان نیز، حرف خاصی برای گفتن ندارند، گاهی صحنههایی که قرار است داستان فیلم را جلو ببرند یا کارکردی دراماتیک برای تغییرات سینوسوار شخصیت استلا/کروئلا داشته باشند، عملا به صحنههایی تکراری و قابل پیشبینی تبدیل میشوند که فقط برای ایجاد موقعیتهای کمیک – اکشن و اغلب برای ایجاد جزئیات بیشتر یا ریتمدهی به فیلم اضافه شدهاند.
فیلم «کروئلا» اثری صرفا سرگرمکننده است، فیلمی که به واسطه حضور دو بازیگر زن قدرتمند خود و همچنین استفاده هنرمندانه از طراحی صحنه و لباس و دنیای مد در حال و هوای آثار کلاسیک پرشکوه گام برمی دارد؛ این فیلم به مدد چهرهپردازی و قابلیتهای تکنیکی در تصویربرداری و تدوین، ارزش یک بار دیدن را دارد، اما اثری تاثیرگذار و ماندنی نیست.