بین فیلم‌های مسعود کیمیایی، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، همیشه توافقی عمومی وجود داشته است که دو یا سه فیلم در هر دوره با اختلافی فاحش از باقی فیلم‌های کارگردان بهتر و قابل توجه‌تر هستند. پیش از انقلاب «قیصر»، «گوزن‌ها»، «داش آکل» و برای سلیقه‌های خاص‌تر «غزل» این جایگاه را داشته‌اند و در آثار دوره بعد از انقلاب، «دندان مار» Snake Fang، «سرب» و «سلطان» آن فیلم‌هایی بوده اند که اکثر تماشاگران و منتقدان بر سرش اتفاق نظر داشته‌اند.

همچنین بخوانید:
چطور مسعود کیمیایی ببینیم؟

«دندان مار» فیلم خاصی در کارنامه مسعود کیمیایی است. بعد از توقیف «خط قرمز» چندسالی در فعالیت فیلمسازی کیمیایی وقفه ایجاد می شود. «تیغ وابریشم» ‌فیلمی است که بعد از این چند سال به سراغ ساخت آن می‌رود و به‌نوعی آغازگر مسیر جدید فیلمسازی او است. فیلمی که سانسور و ممیزی بخش زیادی از آن را در خود می‌بلعد و به‌نوعی ناقص‌الخلقه‌اش می‌کند و در نهایت یک شیر بی‌یال و دم از فیلم باقی می‌ماند.

دندان مار

بعد از «تیغ و ابریشم»، کیمیایی به سراغ «سرب»‌ می‌رود. فیلمی که می‌توان آن‌را رجعت استاد به فضای فیلم‌های قبل از انقلابش دانست. ظاهر و روبنای «سرب» متاثر از فیلم‌های گنگستری آمریکایی است و البته ادای دینی جانانه به آثاری مانند «روزی روزگاری در آمریکا».
«دندان مار» بعد از «سرب» ساخته می‌شود و کیمیایی باز هم در رجعتی به آثارش قبل از انقلاب، به بازسازی فضای شهری در فیلم دست می‌زند. «دندان مار» فیلمی شهری است که مختصات شهر و قواعد و مناسباتش تاثیری مستقیم در روند روایی آن می‌گذارد. چیزی که «دندان مار» را خاص و ویژه می‌کند، اینست که جر اولین نمونه‌های “تصویر شهر” در سینمای بعد از انقلاب است. در سال‌هایی که عموم فیلم‌ها خارج از مختصات شهری ساخته می‌شدند (مگر فیلم‌های محسن مخلباف)، کیمیایی به دل شهر می‌زند. فیلمساز قدیمی و کهنه‌کار سینمای ایران سعی می‌کند از طریق دوربین خود شهر را کشف کند و به تصویر بکشد.

دندان مار

«دندان مار» درباره تهران جنگ زده است و البته جنگ‌زدگان بینوایی که عموما از جنوب مهاجرت کرده و به پایتخت آمده‌اند. این اولین فیلم جنگی کیمیایی یا به تعبیر دیگر اولین واکنش فیلمساز به جنگ تحمیلی هم محسوب می‌شود. این یکی از دیگر نکاتی است که حکم یک ارزش افزوده را هم در «دندان مار» پیدا می‌کند. چراکه از میان فیلمسازان منسوب به موج نو، «دندان مار» در کنار «باشو غریبه کوچک» بهرام بیضایی، اولین فیلم‌های کارگردانان قدیمی هستند که درباره جنگ لب به سخن می‌گشایند، البته که فیلم‌ها با تماشاگر خود حرف می‌زنند.
«دندان مار» شبیه به بهترین موقعیت‌های کیمیایی‌وار در آثار کارگردان (که حول محور یک رفاقت ناب مردانه می‌گذرند، از دو رفیق بازیافته «گوزن‌ها» تا دو برادر در «غزل» و…) شرح یک رابطه خاص میان دو مرد تنها با بازی احمد نجفی و فرامرز صدیقی است: احمد و رضا. احمد یک جنگ‌زده جنوبی ست که به تهران آمده و درگیر یکسری مشکلات و مسائل مالی شده و رضا که از بیماری قلبی رنج می‌برد و دلش آکنده از اندوه از دست دادن مادر است.

فرامرز صدیقی فریبا کوثری گلچهره سجادیه

یک ساعت ابتدایی «دندان مار» بهترین چیزی است که کیمیایی به لحاظ کارگردانی، انسجام و فضاسازی بعد از «قیصر» ساخته است. خصوصا فضاسازی فیلم بسیار قوی است و غمگنانه‌ترین لحظات سینمای کیمیایی بعد از انقلاب را در خود می‌پروراند. حتی غمگین‌تر از «قیصر» چراکه در آن‌جا تم اصلی یک خروش قهرمانانه است و غم در جایگاهی فرعی حضور دارد. اما «دندان مار» شرح یک اندوه عمیق است. درباره فقدان‌ها و کمبودهای زیست مردانه است.
فیلم اساسا با یک فقدان بزرگ یعنی مرگ مادر آغاز می‌شود. خواهر رضا که در همان اوایل فیلم به تماشاگر نشان داده می‌شود، مورد بی‌توجهی و بدرفتاری از جانب همسرش است و فقدان عشق، همراه و پشتیبان را نمایندگی می‌کند. از سوی دیگر احمد دچار فقدان خانه، کاشانه و وطن است و فریبا کوثری هم که به‌وابسته فضای بسته و محدود و سخت‌گیری‌های پدر مجبور به فرار شده و از تهران سردرآورده، با فقدان خانواده دست و پنجه نرم می‌کند. همه این آدم‌ها دچار کمبودهایی هستند و اوج این کمبودها و فقدان‌ها در صحنه‌ای به نمایش گذاشته می‌شود که رضا دختر جنوبی را نزد جلال مقدم، دوست قدیمی خود می‌گذارد.

احمد نجفی

مردی خسته و تنها (شبیه به خود «دندان مار») که هرگز ازدواج نکرده و گویی در گذشته خود زندگی می‌کند. فردا که رضا برای برداشتن دختر وارد محیط اکباتان می‌شود، به یک آمبولانس برمی‌خورد و هم تماشاگر و هم رضا می‌فهمند که جلال مقدم مرده و از دست رفته است. رضا پشت آمبولانس می‌زند زیر گریه و احمد او را در آغوش می‌کشد. یکی از ناب‌ترین صحنه‌ها در تمام کارنامه مسعود کیمیایی.
اما بعد از یک ساعت درخشان اولیه بازهم شلختگی‌ها و بی‌منطقی‌های روایی و داستانی که همواره در آثار کیمیایی سرو کله‌شان پیدا می‌شوند، بروز می‌یابند و در به‌سرانجام رساندن داستان سکته‌های شدید ایجاد می‌کنند. مشکلی که عموما دامنگیر فیلم‌های کیمیایی می‌شوند. هرچند او ایده‌های همیشه درست و درمانی برای تعریف داستان و شکل بخشیدن به فیلم دارد اما در به سرانجام رساندن و نقطه پایان بر ایده اولیه گذاشتن، یک جای کارش همیشه می‌لنگد. گویی فیلم‌ها ناگهان جاده اصلی را گم می‌کنند و در شمار زیادی فرعی و جاده خاکی سرگردان می‌شوند تا به مقصد نهایی خود برسند. در «دندان مار» هم همین اتفاق می‌افتد.

دندان مار

بدمن فیلم که مهاجران جنوبی جنگ‌زده را به استعمار خود درآورده و باید نابود شود، در حد و اندازه روایت و قهرمانان فیلم نیست و برای پایان دادن به این داستان قوی و پرکشش، زیادی کوچک و اندک به‌نظر می‌رسد. هرچند باید این را هم درنظر گرفت که گویا فیلم در نمایش بدمن خود با سانسور زیادی مواجه شده است. تصویری که از یک آدم خبیث این‌چنین با این میزان از رذالت ساخته می‌شود، ناگزیر به‌واسطه همین بی‌مایه‌بودنش جنبه‌ای کاریکاتوری به‌خود می‌گیرد و بدل به پاشنه آشیل «دندان مار» می‌شود.
«دندان مار» امتیازات زیادی دارد از موسیقی خاطره‌انگیز فریبرز لاچینی و بازی عالی نجفی و صدیقی و حضور گیرای جلال مقدم گرفته تا تصویری که از تهران جنگ‌زده دهه شصت بر پرده سینما ثبت می‌کند.
(* جنس آمریکایی دسته سوم بهتر از ژاپنی دسته اوله – دیالوگ فیلم )

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.